《⛓ only a servant ⛓》⛓part 4⛓
Advertisement
" اوه ...... خب راستش خیلی مشتاق بودم تا همسرت رو ببینم و بهش بگم که تا چند ماه دیگه قراره صاحب یه پسر تخس و شیطون بشه "
تهیونگ با تعجب گفت :
" پسر؟؟؟ پسره ؟؟؟ "
دکتر با خوشحالی گفت :
" آره درسته ...... پسره ...... یه پسر سالم و شیطون "
♡♡♡♡♡♡♡♡
با خوشحالی از مغازه لباس فروشی بیرون اومد .
لبخندی زد و بار دیگه لباسی که برای پسر کوچولوش خریده بود رو نگاه کرد . ( عکسی که توی کاور گذاشتم رو تصور کنید )
با خوشحالی تاکسی گرفت و توش نشست .
می خواست اول پیش جانگکوک بره ، اما با فکر کردن به اینکه ممکنه اون عجوزه رو هم ببینه پشیمون شد .
*******
زنگ در رو زد و منتظر وایساد تا در باز بشه .
با باز شدن در تونست چهره خوشحال هیونگش رو ببینه .
" هی .... ته ته خیلی وقت بود نیومده بودی اینجا "
لبخندی زد و داخل خونه شد .
" یه خبری برات دارم هیونگ "
جیمین با کنجکاوی به تهیونگ نگاه کرد .
اما تهرونی نیشخندی زد و گفت :
" فک کردی به همین راحتی بهت میگم هیونگ ؟! باید بهم زیر لفظی بدی "
جیمین آروم روی بازوش زد و گفت :
" تهیونگ لوس نشو ...... بهت قول نمی دم اگه یه ذره دیگه ادامه بدی آروم بمونم "
تهیونگ لبخندی زد و دستش رو روی شکمش که یکم بالا اومده بود گذاشت .
" امروز رفتم سونوگرافی "
جیمین نگران گفت :
" بگو دیگه تهیونگ جون به لبم کردی "
تهیونگ ادامه داد :
"امروز بالاخره فهمیدم جنسیت لیمو کوچولومون چیه"
جیمین ناباور جیغی کشید و گفت :
" واقعاااااااا ......... راست میگی ؟؟؟ "
" اوهوم ....... حالا دیگه میتونم براش کلی لباسای خوشگل بخرم "
جیمیل گفت :
" پسره ؟؟؟؟ پسره؟؟؟ تهی نگاه توروخدا بگو که پسره "
تهیونگ خندید و گفت :
" آره هیونگ ...... پسره "
جیمین جیغی کشید و گفت :
Advertisement
" آرههههههه ...... همینههههههه ...... به جانگکوک گفتی؟؟؟؟ "
تهیونگ با شنیدن این حرف لبخندش یواش یواش محو شد و گفت :
" ن ..... نه ...... هنوز بهش نگفتم هیونگ "
جیمین با شنیدن این حرف اخمی کرد و گفت :
" اون پسره ی احمق بازم ناراحتت کرده؟؟؟؟؟این دفعه دیگه کوتاه نمیای تهیونگ ...... اصلا تو نمی خواد چیزی بگی ...... من خودم میدونم چجوری باید اون پسر احمق رو آدم کنم "
تهیونگ دست جیمین رو گرفت و گفت :
" ولش کن هیونگ ...... بهش فکر نکن "
از جاش بلند شد و به سمت در رفت :
" من دیگه میرم هیونگ ...... مراقب خودت باش "
■■■■■■■■■■
آروم روی تخت دراز کشید و با دستش شکمش رو ماساژ داد :
" پسر کوچولوی قشنگ من ....... فقط 4 ماه و 17 روز دیگه مونده تا تو بغلم بگیرمت ....... اگه تو بیای پاپا دیگه انقدر تنها نیست ....... وقتی تو بیای پاپا حسابی توی بغلش فشارت میده ...... بوست می کنه و بوی بدنت رو توی ریه هاش میکشه ...... پاپا قول میده هیچوقت تنهات نذاره ....... قول میده نذاره هیچی توی زندگیت کم داشته باشی ...... قول میده نذاره نبود ددی رو حس کنی ...... توهم باید به من قول بدی که هیچوقت دست پاپا رو ول نکنی ...... باشه قشنگم ؟؟؟ "
با لگدی که به شکمش خورد دستش رو جلوی دهنش گرفت ...... این اولین واکنشی بود که پسر کوچولوش به حرفاش نشون داد .
■■■■■■■
Advertisement
Lady of Beasts
Magic has vanished from the modern world, relegated to 'biased accounts' and fairy tales. It has no place in the world of heroes and science. Or so the modern people thought. They would be proven wrong, as one of the eldest lineages of the magical world is revived, to once more aim for dominion over the world of magic and man. Update: 19.4.2021: Revised paragraph formatting to ease the reading experience. Feedback is appreciated! Update: 16.07.2021: The last chapter is written! The title has also been changed, from "Return of Magic, Ascendance of the Old Blood", to "Lady of Beasts". [participant in the Royal Road Writathon challenge]
8 302That Guy Is Boring
Welcome dear Players!Those lucky enough to hear this message will now be transported to the Chessboard. Try to survive and reach the end of the game unharmed. As a gift from the Administration, you will not have to worry about the dangers of the Game for the first two days. Remember, The System of the Ancients was not meant to be fair, so expect to find injustice.Have fun and try not to die too quickly! [before reading] -> This novel is the English version of an Italian one. Some details may have been lost in translation.
8 146The Matrioshka Divide
A signal has been detected on the outer edge of the galaxy, possibly from a colony ship thought lost nearly three thousand years ago. The Free Exchange, the dominant power of the known universe, puts together an unexpected crew to go find it. Only time will tell if this impossible beacon will change the course of human history forever. Updated weekly.
8 116Flashback {Toruka}
■Toruka one-shots; not related■This book contains some Toruka one-shots. The two love birds in their happy and sad times,helping each other through pain and trouble,or overcoming their fears together. Some chapters talk about their dates▪︎Note:not all settings and events are accurate;some are modified to fit the sequence of the chapter
8 156Her Cursed Fate
"𝑴𝒂𝒚𝒃𝒆 𝒊𝒕 𝒘𝒂𝒔 𝒉𝒆𝒓 𝒊𝒏𝒏𝒐𝒄𝒆𝒏𝒄𝒆 𝒕𝒉𝒂𝒕 𝒂𝒕𝒕𝒓𝒂𝒄𝒕𝒆𝒅 𝒉𝒊𝒎 𝒐𝒓 𝒉𝒆𝒓 𝒊𝒏𝒏𝒆𝒓 𝒃𝒆𝒂𝒖𝒕𝒚 𝒘𝒉𝒊𝒄𝒉 𝒏𝒆𝒗𝒆𝒓 𝒇𝒂𝒊𝒍𝒆𝒅 𝒕𝒐 𝒂𝒎𝒖𝒔𝒆 𝒉𝒊𝒎. 𝑬𝒊𝒕𝒉𝒆𝒓 𝒘𝒂𝒚 𝒊𝒕 𝒃𝒆𝒄𝒂𝒎𝒆 𝒕𝒉𝒆 𝒔𝒕𝒂𝒓𝒕 𝒐𝒇 𝒉𝒆𝒓 𝒅𝒆𝒔𝒕𝒓𝒖𝒄𝒕𝒊𝒐𝒏 𝒂𝒏𝒅 𝒕𝒉𝒆 𝒔𝒕𝒂𝒓𝒕 𝒐𝒇 𝒉𝒊𝒔 𝒓𝒆𝒅𝒆𝒎𝒑𝒕𝒊𝒐𝒏." Alaknandha like her name was flawless be it her nature or beauty. She would always have a smile despite all the pain she endure. Everyone would admire her but yet no one would want to be like her. Her life was not a bed of roses rather one filled with thorns. From loosing her mother at child birth to being hated by her father, who blames her to be the reason of her mother's death. As she grew old she too like any girl started dreaming of getting married to a person who will love her. But all her dreams started turning into a nightmare from the time she met him. Duryodhana was neglected of love in his childhood despite being the elder born. From his childhood he was ignored by his own family. From childhood he was taught to hate. His life was a complete mess before he met her. He wanted her to make her his from the very moment he layed his eyes on her. He was willing to do everything in his power to make her his, even if it meant breaking her to pieces.___________________________________"How dare you to utter another man's name in front of me?" He roared fisting her hair tightly in his hold.No words escaped her lips. Her heart and mind was still trying to process what just happened. Her cheeks were wet with tears, her lips were quivering and fear was crawling through her veins.Read the book to find out how Alaknandha's destiny changes with the
8 187Demon siblings(completed)
read to find out
8 108