《فرشته گیر افتاده ✨》Jimin knows
Advertisement
چهار تا پسر پورتال های مختلف و آسمان هارو رد کردند تا به بهشت
رسیدند همینکه پاشون رو داخل بهشت گذاشتند فرشته های بسیاری برای
استقبال از پرنس جیمینشون اومدند . برای اینکه جیمین هم قدرتمند ترین
فرشته بود و هم به مهربونی و بخشندگی مشهور بود .
مردم تک تک به تک به دیدارشون میومدن به جیمین لبخند میزدند و با
حیرت به جانگ کوک خیره میشدند . پس از احوال پرسی جیمین با همگی
و کلافه شدن جانگ کوک باهم به سمت قصر جیمین و خانوادش رفتند .
به داخل قصر رفتن و جانگ کوک با دهن باز به پله های طلا کوبی شده
و سقف های زیبا خیره بود .
جیمین لبخندی زد .
+ کوکا بیا بریم اتاق من پدر و مادرم خونه نیستند برای یه هماهنگی به
جهنم رفتند .
_ باشه جیمینا بریم .
باهم از پله ها بالا رفتند به سمت اتاق سمت چپ رفتند جیمین در اتاق رو
باز کرد نمای اتاق شگفت انگیز بود ارتفاع بالای ابر ها نشان از بزرگ و
بلند بودن قصر میداد و رنگ آبی و سفید اتاق که با همه چی ست شده بود
به بیننده اتاق نشون میداد که صاحب اتاق دارای روحیه مهربونیه.
باهم به سمت مبل کنار پنجره رفتند و جانگ کوک ایستاد .
_ جیمینا میتونم یه سوال بپرسم ؟
+ اره کوکا بپرس جانم ؟
کوک با خودش فکر کرد پسر واقعا مهربونه و شهرتش بی دلیل نیست .
_ چرا همه به من اونطوری نگاه میکردند ؟
جیمین خنده ای کرد و به سمت اینه قدی اشاره کرد .
+ خودتو دیدی ؟
کوک با تعجب سری تکون داد و به سمت اینه رفت با دیدن خودش و
ظاهرش رو آنالیز کرد خیلی عجیب بود شاخ های بلند و سیاهی روی
سرش بودند و بال های سیاهش هرچند بزرگ اما سبک بودند طوری که
جانگ کوک وجود اون هارو حس نکرده بود ولی بدنش ورزیدگی خودش
Advertisement
رو داشت .
با حس دست های جیمین روی کمرش برگشت جیمین سرش رو روی بال
هاش گذاشته بود و نفس های عمیق میکشید جانگ کوک برگشت و
بغلش کرد و روی تخت خوابوندش پس این بود آرامش ....
_ بلاخره خودت شدی جانگ کوکا اینطوری جذاب تری
+ اومو فرشته من چقد شیطان دوست تشریف داره
_ نه هر شیطانی من فقط تورو دوس دارم
+ میدونی جیمینا اینهمه فرشته تو راه دیدم ولی هیچکس جذبه تورو نداشت
جیمین لبخند خجالتی زد و سرش رو تو گردن جانگ کوک مخفی کرد.
جانگ کوک چونه جیمین رو بالا آورد و بوسه زیبایی رو شروع کرد
در حال بوسیدن هم بودند که در یهویی باز شد و مادر جیمین وارد شد .
+ جیمیناااااااا موفق ش ش ش دیم
با دیدن جیمین و کوک تو اون وعض تعجب کرد پسرش به روابط با
دیگران اونم جنسی علاقه نداشت. پسر چطور ؟؟؟؟
_ م م مامان برات توضیح میدم .
نگاه جدی مادر جیمین روی جانگ کوک اون رو میترسوند .
+ این کیه پارک جیمین ؟
جیمین خواست دهن باز کنه که جانگ کوک بلند شد .
_ من جانگ کوک هستم پسر گمشده لوسیفر و جفت و دوست پسر تایید
شده جیمین از آشناییتون خوشبختم خانم پارک .
مادر جیمین مثل خودش زیبا بود جانگ کوک اون رو تحسین میکرد .
+ ج ج ج ی مینا تو پیداش کردی ؟؟؟؟؟؟
_ مامان کار سرنوشت بود
مادر جیمین لبخندی زد
+ خوبه پس بریم با پدرت نهار بخوریم و حرف بزنیم.
به سمت پایین رفتند و جانگ کوک با میز مجلل نهار روبرو شد .
پدر جیمین به سمتشون اومد خیلی خوشتیپ بود و جانگ کوک به حیرت
خیره بود و استرس داشت .
+ سلام جانگ کوکا
_ سلام آقای پارک از آشناییتون خوشبختم من دوست پسر
+ خودم میدونم از چهره جیمین تشخیص دادم از کارای بزرگترا انجام
داده
Advertisement
گفت و خندید و گونه های جیمین و جانگ کوک هردو رنگ گرفتند .
باهم نهار رو خوردند و مادر و پدر جیمین هر دو قربون صدقه جانگ
کوک میرفتند و جانگ کوک محبت رو حس میکرد چیزی ک هرگز از
سمت کسی ندیده بود ولی الان همه چیز داشت عوض میشد ....
_ جیمینا ما با لوسیفر صبحت داشتیم و همه چیز انجام شد اونها فردا به
اینجا میان و کوک رو میبینن
+ جدی مامان اینکه عالیه جانگ کوک هم پدرش رو میبینع
پدر جیمین آهی کشید .
_ اون مرد واقعا خشن و مغروره موندم تو عمرش لبخندی زده یا ن
+ باباااااا این چه حرفیه میزنی مگ جانگ کوک ک پسرشه لبخند نمیزنع
_ جیمینا خودت میدونی اون با پدرش بزرگ نشده پس اخلاقش شبیه اون
نیست
+ به هر حال پسرشه و باید قبولش کنه
_ موافقم
جانگ کوک ناگهانی از سر میز بلند شد و اونجارو ترک کرد و به سمت
اتاق جیمین رفت .
مادر جیمین اخمی کرد و ضربه ای به بال شوهرش زد
+ گفتم اینقدر حواست باشه زر نزنی
_ مگ من چی گفتم
+ اصلا میفهمی چیزیم تو ؟
_ نه بس ک تو زیبایی محوت میشم و گیج میشم
جیمین از لاس زدن پدر و مادرش بعد از ۲۹ سال ازدواج عوقی زد و اون
هارو ترک کرد و به سمت اتاقش رفت .
در اتاق رو باز کرد و با جانگ کوک لش شده روی تخت نگاهی انداخت
+ پسر کوچولوی قهر قهروی من چطوره ؟
جانگ کوک سریع نیم خیز شد .
_ کجای من اینطوریه ؟؟؟!!
جیمین لبخندی زد
+ همه جاتتتت
جانگ کوک آهی از روی کلافگی کشید .
_ جیمینا خوب میدونی مشکلم چیه
+ میدونم کوک ولی تو باید بدونی فردا لوسیفر بعد از دیدن تو بعد از
اینهمه سال بلاخره لبخند میزنه و تورو به آغوشش میکشه از خداشم باشه
پسری مثل تو
_ بهم قول میدی ؟
+ معلومه که قول میدم کوکا مطمن باش
_ مرسی
+ پس بلند شو باهم بریم حموم و بعدشم بخوابیم باشه ؟
_ اوموووو فرشته من دوباره دلش شیطونی میخواد
+ نخیرم منحرف اخع توی اسکل مگ بلدی بال بشوری میخوام کمکت
کنم
کوک پوزخند شیطونی زد
_ تو عم بلد نیستی تکی ارضا شی کمکت میکنم
+ تو واقعا بی حیایی میدونی ؟
_ اره عزیزم
+ پس گمشو بریم
دست در دست هم به سمت حموم رفتند و هردو سخت انتظار فردا رو
میکشیدند .....
______________________________________________
پایان این پارت .
امیدوارم لذت ببرید کیوتا ❤️
شرط اپ پارت بعدی ۲۰ ووت ❤️❤️
Advertisement
The Pieces On The Board
In a world of Magic and Warlocks, one boy desperately attempts to survive a war. In the brewings of conflict, he will make multiple allies and multiple enemies. As things come to a head, our hero will have to make desperate decisions, and horrid sacrifices. Will he be able to survive long enough to find peace, or will the insurmountable odds wash over him, bringing nothing but an end in despair? Cover Art Made By: gej302
8 201Monolith
If you like my work, donations are greatly appreciated! Monolith is a tale of fantasy, which quickly fades into dark fantasy. We are introduced to members of the Aerys family just before they are torn away from each other and tossed into the fray. They will need to endure and survive the many conflicts of this world at war and forge alliances with past enemies to combat the even darker threat ahead. Monolith will feature grim battles against grotesque beasts and tyrannical lesser gods. Heroes, favourites, and foes may be lost in the strife. Join Reid as he struggles to keep his small settlement safe and protects a secret from his family in the mysterious cellar. Follow Hailey on a journey into the woods to discover the magical world. Will Jon and his young cousins follow in the dark footsteps of their family or will they set out on their own path? Author's Notes: My work is often graphic and mature in nature. I only recommend it for the fans who are not faint of heart. This work will contain swears, violence and occasional sexual dialogue. With that fair warning done, I plan to constantly edit previous chapters as I go back to them, so they are all subject to change over time. Most of the events will remain the same but as I get more time to write I'd like to add details that I couldn't add while constrained for time. Thank you for taking the time to check out Monolith! Really appreciate it. Hope you enjoy it and look forward to the upcoming events!
8 109The Catastrophes
The world's heroes have fallen. Now it's time for the world's rejects to step up as a new villain rises to power. Rated YA
8 161This Onii-chan got Summoned to a Diffferent World
Shu Shikure, 17 years old NEET is a brother of twins, Amano Shikure and Amane Shikure. He is a overprotective big brother that love and care about his sisters more than everything. On a certain night, magic circle appears in his sisters room. His sisters were supposed to get summoned to another world, but Shu's Onii-chan instinct couldn't allow that to happen. So he instead was summoned when he jumped in and pushed his sisters away.Since he wasn't the targeted Hero, God didn't go easy on him. Watch how he adventures the new world and resist God's trick and trap to get back to his dear sisters.
8 133loud poetry from a quiet girl
poetry by a person that's afraid of people.12/23/15- #1 in poetry
8 189Newyears day 2018
Ano ba talaqa ang ibig sabihin ng new years day?Compulsory ba talaqa ito o Hindi?masaya ba ito o Hindi?just read my short story about my new years 2018. Story
8 137