《the legend (Completed)》دهکده
Advertisement
(۲ هفته ی پیش، دهکده)
ادرس خانه اش را محکم در دست گرفته بودم در ذهن خود سوال هایی که قصد پرسش ان ها را داشتم اماده میکردم مقداری هم نگران برخورد و واکنش پیرزن میزبانم بودم. حال روبه روی در خانه اش ایستاده بودم ارام و اهسته شروع به کوبیدن مشت دستم به در کردم مدتی بعد در به ارامی باز شد و پیرزنی ارام با چشمانی کهربایی جلوی چشمانم ظاهر شد گلویم را صاف کردم و گفتم:" عصر زیباتون بخیر خانم" لبخندی معوج روی لب هایش حا خشک کرد با صدای لرزان و زنانه ای زیر لب گفت:" عصر بخیر، بفرمایید تو چای و نان حاضر است" از دعوت ناگهانیش مشخص بود مدت زیادی است که تنهاست از جلوی در به کنار رفت و با قدم های اهسته به اشپز خانه اش وارد شد و با این حرکت مرا برای پذیرفتن دعوتش مطمئن کرد. وارد خانه اش شدم کوچک بود و بهم ریخته روی یکی از مبل های نزدیک به در نشستم از اشپرخانه صدایم زد:"مدت زیادی است که کسی به دیدنم نیامده برایم جالب است که چرا اینجایی؛ ایا تورا میشناسم؟" با لحن مهربانی سخن میگفت ارام جوابش را دادم:"خیر خانم، راستش من مسافرم" پیرزن سینی به دست از اشپز خانه بیرون امد یک کتری سیاه شده و چند تکه نان برنجی روی سینی دیده میشد با دست های لرزانش سینی را جلوی من گذاشت ارام تشر کردم زیر لب گفت:" یک مسافر در خانه ی من چه کاری میتواند داشته باشد" پاسخ دادم:" تعریف مهربانیات را از مردم دهکده شنیده ام، راستش من بسیار کنجکاو هستم! دوست داشتم با شما ملاقات کنم" زمانی که این را گفتانم چشمانم در چشمهای کهربایی اش قفل شده بود از درون چشمانش روحش را دیدم؛ روح یک جنگنده لب های چروکیده اش از هم باز شدند و شروع به صحبت کرد:" پس توهم امده ای پیرزن دیوانه را ببینی" سریع پاسخ دادم:" نه اینطور نیست خانم؛ من راستش هم اکنون خورشیدی در چشمان شما دیده ام که تا به امروز مثلش را ندیده ام ! پشت ین چشم ها افسانه ای خوابیده است که برای خوانده شدن تمنا میکند من اینجام تا افسانه ی شمارا بشنوم"
Advertisement
حیرت زده به حرف هایم گوش داده بود نگاهم کرد و گفت:"افسانه؟" پاسخ دادم:" همینطور است من اینجام تا متقاعدتان کنم ان افسانه ی حبس شده را ازاد کنید و روح کنجکاو مرا هم سیراب " خیره نگاهم کرد و گفت:" افسانه ای در کار نیست" پاسخ دادم :" هست یعنی باید باشد میدانم تمام این ها تفدیر و سرنوشت بوده است من اینجام در خانه ی شما تا اسطوره ی افسانه ای دیگر را به مردم دنیا بشناسانم، مطمئنم اینها هنه کار تقدیر و خداوند است" نگاهم کرد و با دل سردی گفت:" افسانه ی من یک کابوس است از ان افسانه هایی نیست که مردم به ان گوش بدهند" پاسخ دادم:" بالعکس از ان افسانه هاست که مردم برایش سرو پا گوش اند" پیززن رام شده بود روی صندلی گهواره ای اش نشست و خود را تکانی داد و گفت:" داستان زیبایی ندارم اما برایت تعریف میکنم...."
Advertisement
Gaia's little Gamer
The planet is under attack and Gaia is in desperate need of help. Evil gods, demonic corporations, and devils in human form. All that stands against them is...Pef.
8 94The Apotheosis Cycle
Stranded in a world straight out of fairy tales, Serena Araceli is forced to reconcile all she knew with what she slowly discovers. With her understanding and capability with magic altered and being forced to start anew as a beginner, the only boon of this situation is the voice in the back of her head. Now if only that voice would stop recommending that she take villainous actions for better results. In which an internal energy practitioner is transmigrated to an external energy magic-focused fairy tale land.
8 210Fons
Sidewalk. Lamp post. Void. Red eyes. White hair. Droid. In my. Rapid. Breaths. Pray tell. What comes. Next.
8 192Elswynd
One day the news inform that lately, people have gone missing leaving only holes on the ground where they stood.Upon hearing this from the news Leon thought this was just some elaborate hoax but soon things turn grim as his dog Robert disappears leaving a deep hole in his backyard. After this, the veteran Leon goes frantically running into the forest near his house thinking that his dog had ran away for some weird reason. But something happens in the forest and Leon is never seen again like the others that disappeared. A story of how a veteran with PTSD is reincarnated into another world. On his search for his dog Robert, Leon explores the world that wasn't as great as he first thought it was, as he faces the situations affecting the races of Elswynd and the ongoing tensions between nations. Tag Grimdark comes to play as the story goes further. Slight comedy but not enough to justify the tag. Cover by Grandfailure https://www.dreamstime.com/grandfailure_info Slight edits by me
8 151Star War
All is peaceful for the jedi at the training temple until something happens and one of the padawans is kidnapped. A team of two jedi masters go to rescue her, but are joined by an unexpected guest. Together, the three of them uncover something fishy going on with the jedi order which promptly makes them fugitives. Being the good natured people that they are, they try to help make things right anyways.
8 67The life of a Soldier
Raised by abnormal parents, he goes to join the army. However somethings seem to be out of place. Memories of people are fuzzy, things seem wrong. Making friends is easy in the army, what if they are not what they seem. Abilities that make you strong, can also make you reckless. this story is one of betrayels, twists, and confusion. The story is dark and some parts are brutal and gory to an extent which people might find off-putting.
8 178