《the legend (Completed)》ماکسیم
Advertisement
سال ها از ان روز می گذرد و من پلویی رازمان را هرشب در انباری تکرار می کردیم رنگ های جدیدی خلق میکردیم از کلم قرمز ارغوانی ساختیم تمشک و بلوط و گردو نیز رنگ های عجیبی داشتند. بعد از گذشت این سال ها من در شناختن رنگ ها و خلق تصویر ها همچون عقابی در حال پرواز شده بودم، طوری که این اواخر توانسته بودم اثر دختری را خلق کنم که بی نهایت شبیه به پلویی بود پس نام ان را پلویی گذاشته بودم. حال هفده ساله شده بودم. یک روز دیگر بارنی بود و منو پلویی مشغول سابیدن و شستن بودیم که مادر صدایمان زد؛ مادر گفت دارد برایمان خواستگار می اید بهت زده بودم نگاهی به پلویی کردم او نیز ترسیده بود مادر سعی داشت اراممان کند او می گفت ما بهترین هستیم.
عصر شده بود و هوا روبه تاریکی میرفت پلویی زیبا شده بود حلقه های درشت موهای طلایی اش با چشم های ابی روشنش عجیب زیبا بود. تعریف دقیقی از کلمه ی زیبا مطمئنا تصویری از پلویی بود.
هردویمان در اشپزخانه منتظر بودیم؛ در خانه کوبیده شد و این روند قلب مرا از جای در اورد پسری جوان به همراه مادرش وارد خانه مان شدند، مادر از ما خواست خودا را معرفی کنیم همین کار را کردیم، پسر جوان خود را ماکسیم معرفی کرد و دستانمان را بوسید.
ساعاتی گذشت مادر و مادر ماکسیم مشغول صحبت بودند و ما در سکوت فقط با دنباله ی پیراهنمان بازی میکردیم.
بالاخره مادر با صدای بلند شروع به صحبت کرد او گفت:" از انجا که پلویی دختر بزرگترمان است؛ تصمیم بر این است که او به همراه اقای ماکسیم برود و اگر از نظرتان در کلفتی بی نظیر بود که البته که هست اورا به همسری در بیاورید!"
پلویی ماتم زده شده بود اما خود را ارام کرد و گفت:" باشد مادر"
Advertisement
از جایش بلند شد و رفت تا برای رفتن با ماکسیم اماده شود. من نگران بودم خانه مان بدون پلویی قابل تحمل نبود!
مدتی گذشت پلویی اماده بود و ماکسیم در جهارچوب در منتظرش بود؛ او پدر و مادر را در اغوش گرفت و سپس به سراغ من امد در اغوشش مرا فشرد و در گوشم زمزمه کرد:" نژ قول بده هر شب به سراغ رازمان بروی حتی اگر نباشم ان راز ماست" سرم را تکان دادم و لحظه ای بعد پلویی به همراه ماکسیم رفته بود!
دو هفته ای از رفتن پلویی می گذشت طبق معمول مشغول به جارو کشیدن بودم که مادر فریاد زد نامه ای از طرف پلویی داریم نامه را باز کرد و باصدایی بلند خواند:"مادر عزیزم ماکسیم مرا به عنوان همسر خود پذیرفته است به گفته ی او من دختر زیبایی هستم و به این ترتیب هفته ی دیگر قرار است عروسی کنیم این درواقع یک دعوت نامه برای عروسیمان است دوستت دارم! به نژ هم بگو دلم برایش بسیار بی قرار است"
مادرم بسیار خوشحال و بی قرار بود و پدر نیز برای اولین بار به دخترش افتخار میکرد مادر فریاد میزد:" میدانستم دخترم بهترین است" اما من اندوهگین بودم حالا رفتن موقت پلویی دائمی شده بود
یک هفته ی کسالت اور دیگر گذشت و فردا شب عروسی خواهر
زیبایم بود
پلویی یک عروس زیبا بود حیرت اور و خیره کننده مراسم رقص نیز با وجود رقص زیبای پلویی محشر شده بود. عروسی تمام شد و پلویی برای همیشه همسری برای ماکسیم شد!
Advertisement
- In Serial1823 Chapters
Lord of All Realms
Alcohol Sword Immortal a.k.a. BeerbladeEditor: GNE, Zach Consulting Editor: Deathblade
8 4061 - In Serial19 Chapters
The Charleston Avenue Flower Shop
Lisa was just a normal woman who inherited her grandma’s flower shop on Charleston Avenue. She was content with her life-- until heroes and villains moved into her town. Now she has to deal with the hijinks and shenanigans that follows a hero and a villain. Money doesn't solve everything and somebody has to take responsibility for the messes they make.
8 157 - In Serial13 Chapters
The Wyrm King
A warrior, drenched by war after war had become tired of it. He cast his weapons down and picked up farming, a peacful work. A much more beneficial line of work as well. His life was just beginning to settle down when once again war creeped into his life. His village was attacked! He was the only survivor and he was saved by a Wizard. He vowed for revenge and set out on a quest that will gain him not only glory and power but the thing he wanted most, to see his family again. This is a tale of old, a tale of revenge, betrayal, and a tale of honor. This warrior does not know what his fate will bring him, but he does know, his revenge will be swift.
8 141 - In Serial15 Chapters
Timeless Love
A tragic accident leads her to woke up into a new era she never knew before. Slowly learning about her new identity, she also learnt there was some connection between her former life and her current life. Woke up and found herself tied up and being kidnaped, no one believe her when she said she might be Jiang Xi Yu, the daughter of Duke Jiang from Luoyang. The two eunuchs, who saved her, brought her to served their sly, cunning wangye. after being forced to spend a night full of lust with the first Prince of the kingdom, she got the offer to become his sex slave. She, who believe she was a daughter from noble family, against him, who believe she belong to him from that night forward. Their fate started that way. From a night full of lust to forever be tangled in love.
8 170 - In Serial16 Chapters
The Polymathic Warrior
There is one thing Matthew is sure of in Royal Road, and that is his character is a fluke, or as other people call it, a glitch. His avatar, Mathgar, is a Humanus Prime, a mysterious race, which no one else had access to. With this in mind, he trains as much as he can, completes the strangest quests, and begins his journey to become the master of everything, the Polymathic Warrior!
8 157 - In Serial44 Chapters
Flashback {Toruka}
■Toruka one-shots; not related■This book contains some Toruka one-shots. The two love birds in their happy and sad times,helping each other through pain and trouble,or overcoming their fears together. Some chapters talk about their dates▪︎Note:not all settings and events are accurate;some are modified to fit the sequence of the chapter
8 156

