《sinner angel [KOOKV]》part 15
Advertisement
سلام بچه ها ببنید اول کاری بگم که گیج نشید
+ جانگکوک _تهیونگ ÷جیمین =هوسوک ×یونگی
اگر کسی بود که باید بگم وسط داستان میگم بهتون😊
▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎
÷ت..تو؟
×ببین جیمین خودت بهتر از هر کس دیگه ایم میدونی که من چقدر دوست دارم از نیش بازه این یکی دیگم معلومه با نگاه اول عاشقت شده چرا برای ما نمیشی؟
÷خ..خب اخه ت..تو دوست پسر داری!
×جیمین دوست پسرم هوسوکه همینی که پشتته و داره بال بال میزنه بفهمه لبات چه مزه ایه
÷ه..ها؟
=ببین کیوتی بیا پیش ما من قول میدم اونی باشم که عاشقته و از هر جبهه ای که بگی بهت لذت میده خوشحالت میکنم قول میدم خواهش میکنم قبول کن
و با چشم های مظلومش به جیمین نگاه کرد تا شاید کار ساز باشه
÷لع..لعتتی..باید فکر کن تا اخر امروز بهتون جوابمو میدم فعلا خداحافظ و روز خوبی داشته باشید
بعد از رفتن جیمین یونگی و هوسوک به هم نگاه کردن و بوسه سطحی روی لبایه هم گذاشتن و به ادمه کارشون پرداختن
▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎
+تهیوووونگ؟!
_آهههخ..ب..بله؟!
+بیب کجا موندی پس زود باش نباید دیر کنیم
_آههه..جانگکوک یه لحظه بیا
تهیونگ با حالت زاری روی زمین نشست و سرش رو بین دستاش گرفت و ادایه گریه کردن در اورد
+هانی؟!....چیشده؟...گریه میکنی؟..تهیونگ؟
_جانگکوکااا من نمیدونم میترسم
و اینبار شروع کرد به واقعی گریه کردن
جانگکوک ته رو توی بغلش کشید و سرش رو نوازش کرد همزمان توی گوش تهیونگ زمزمه کرد:هیشش بیبی همه چی درست میشه من بهت قول میدم همه چی درست میشه و هیچ مشکلی برای هیچ کس پیش نمیاد باشه؟
تهیونگ سرش رو تکون داد و جانگکوک رو توی بغلش کشید
_کوکی میشه تو لباسمو انتخاب کنی واسم؟
+البته بیبی بوی
▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎
مطب دکتر کیم
*خب خب خب اقایه کیم تهیونگ
من از شما توضیح کامل راجب روز مرتون میخوام و اینکه عوارضی هست که نشون بده و شما جدی نگرید؟
Advertisement
(گایز جین * اینه حوستون باشه)
_آمم خب من معمولا چه خوشحالم چه ناراحتم و چه عصبیم و استرس دارم زیر دلم درد میگیره و احساس میکنم یه چی داره حرکت میکنه و خیلی دردناکه تنها زمانی که درد ندارم زمانیه که دراز کشیده هستم
*اها خب پریود میشی؟
_چی؟
*پریود میشی؟
_چی هست؟حیوونه؟یا غذاعه (تهیونگ خفه شو🤢)
جین به سرش میزنه و سر تاسف تکون میده
*نه احمق جون تا حالا شده از مقعدت خون بیاد؟
_آمم آمم خب یک بار یک بار اتفاق افتاد اما برای اینی که شما میگید فکر نکنم بوده باشه اخه قبلش ب..بهم تجاوز شد
تهیونگ بعد از اتمام جملش سرش رو پایین انداخت و هقی زد
* هیشش من معذرت میخوام باشه؟نمیخواستم ناراحتت کنم لطفا گریه نکن تدی بر
_من من خیلی سختی کشیدم اوما میدونی سخت ترین چیز چیه؟اینکه اون کسی که بهم تجاوز کرد منطقه امن من بود مثلا ولی همون نفر امنیتمو ازم گرفت باکرگیمو ازم گرفت
*ته بر الان نگران چی هستی تو هنوز یک فرد باکره ای یک فرد پاکیزه و تمیز و سالم و جانگکوک رو داری که میپرستت به گذشته فکر نکن همه ادم هایی که منطقه امنت میدونیشون از قصد اینکارو میکنن تا خودشون کسی باشن که امنیتتو میگیره به جز کسانی که بتونی عشق خالصشو نسبت به خودت حس کنی همیشه سعی کن بزاری بقیه اول تورو مکان امن خودشون بدونن چون اینجوری تو اولین کسی که ضربه میخوری نیستی الان ناراحت نباش باشه؟این رازت بین خودمون میمونه و کسی ازش خبر دار نمیشه باشه؟
تهیونگ سرش رو تکون میده و جین رو بغل میکنه
*هی هی وایسا ببینم تو به من گفتی اوما؟؟؟!!
_اهوم...تو خیلی شبیه مامانایی من مامانم دوستم نداشته میشه اومام بشی و دوستم داشته باشی؟
همه این هارو با چشم های مظلومش گفت و خودش رو بیشتر به جین اوماش فشار داد
Advertisement
تق
تق
تق
*بله؟!
+میتونم بیام تو؟
*بیا خرگوش عضله ای
+چشم اجوشی
*یاااا تو..چی تو چه تو تو تو یااااااا تو چطور جرعت میکنی با هیونگت که بزرگت کرده اینجوری حرف بزنی خرگوش زشت پلشت؟
صدای خنده ریزی به گوش هر دوتاشون رسید و جفتشون با چشمای قلبی که ازش قلب پرتاب میشد به ته نگاه کردن
_شما دوتا خیلی رابطه قشنگی دارین جوری که صمیمی با هم حرف میزنید خیلی شیرینه
جانگکوک و جین بهش لبخند زدن و تهیونگ از توی بغل جین بیرون اومد و اومد و روی پای جانگکوک نشست و بغلش کرد سرش رو توی گردن جانگکوک کرد و از ارامش پر شد
(یک همچین حالتی ولی خب روی صندلی تصورش کنید)
+بیبی چیزی لازم نداری؟
_نچ ندارم فقط تورو میخوام
+ایگووو کیوت من
تهیونگ ریز خندید و روی گردن جانگکوک رو لیس زد
جانگکوک همونطور که ته توی بغلش بود بلند شد و از جین خداحافظی کردن
(تصویرو دوباره ببنید)
▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎
سلام سلام به همگی خوشحالم که برگشتم
میخواستم بگم فعلا شرط ووت رو نمیزارم چون قراره امروز یک پارت دیگم آپ کنم زیر همون کلی مینویسم وقتی ووت بنویسم یعنی هم این پارت و هم پارت بعدی باید همون مقدار ووت داشته باشه
اینم بگم متن چک نشده بود😁😂
لاب یو عال💜
خب ببنید عزیزان فعلا قرار نیست اون پارتی که گفتمو بزارم و شرط ووت برای شما 22 تا عه
امیدوارم بتونید برسونید و هم من و هم خودتون رو برای پارت 16 فیک اماده کنید 💜
Advertisement
- In Serial14 Chapters
How to Save a Star [BxB]
“Do you know that stars die?” I asked, breaking the silence. I didn't know where the question came from, but that's the only thing that came to mind. “Yeah,” he answered. “And some stars we see in the sky may be already dead. But they're so far away that their afterglow can still be seen above. Some of them may seem glowing but they’re truly dead.” We all have a little gallery of photographic memories inside our hearts. An exhibit of things we could never forget through our short moments in time. Some were so good, we held it like they were the best part of our lives while some were things we desperately ran away from - they hunted us, and killed our hopes. The beginning of my life ended on my tenth birthday, the day when my childhood was stolen away from me. I longed to run away from that nightmare that held me tightly in my neck and made me helpless under its grasp. Going to college had become my final chance to run away. On my seventeenth birthday, after enrolling at a university, my life took another shift. I met a man who showed me the glimmer of hope I always wanted to see. And this was our story. A narration of first love, bittersweet and worthwhile. DISCLAIMER: This novella primarily contains gay romance. Read at your own risk.
8 269 - In Serial9 Chapters
Truth To Be Told
Kaelys had never been a normal child. The voices in her head? They're as real as they can be. No one seems to understand her, though, and after two long years of being trapped in that damned asylum, she manages to escape. When she wakes up in a world much different from her own, though, she realizes that she can no longer afford to be weak and sets off on a journey with only one goal in mind: to be free. "They cut off your wings before you could even realize you had them. How pathetic is that?" ... ... ... Main themes: psychological instability, character growth, friendship, adventure. THIS IS A FAIRY TAIL FANFICTION! ENJOY!
8 125 - In Serial31 Chapters
The Land of Many Kings
An assassin bearing the mark of a weredragon hunts down a prince. An orc deserts her army, chased by phantoms from her past. A princess has a covert affair and must navigate the marriage her father is arranging. A necromancer reaps souls and slowly grows his profane army. A king wishes to secure his legacy and prepares for war. A coven of witches must decide where they fit--or if they ever could--in a changing political landscape. These are but a few of the twisted threads that unravel in The Land of Many Kings, a high fantasy, sword-and-sorcery epic filled with romance and lyricism. Stories both sweeping and intimate develop side-by-side, some coming together, others running in parallel while a diverse cast provides a wide range of compelling perspectives. Literary in tone, it is punctuated with action, adventure, and spectacle. Updates twice weekly.
8 352 - In Serial29 Chapters
What to do? High school! #Thewattys2018
Date: 10/6/17High school. Think about it. How was your high school experience? Good, bad, in the middle? Well, this is the story of one group of friends, with 8 teenagers in it. Drama, love, hate, and most of all, the story of how a true friendship can get through anything.
8 125 - In Serial50 Chapters
Reaper's Game
When Shin Kagerou beat the VR game """"Death Defiance Online"""" he did not expect to end up being the one """"Chosen"""" by the Reaper to be the player in a game between gods. And definitely did not expect to be forced to become a murderer.*Note: First FF and still new to the site, any advice, critique and help would be greatly appreciated.
8 153 - In Serial13 Chapters
Her Favorite Taste (W|W x Intersex)
She was her favorite sight, naked wrapped in white blankets and ready to be taken the way she knew her lover would. The candles were lit, her crystals in position as she crawled to the young woman with beaming purple irises that glowed in the dark. "Are you ready for eternity?" TRIGGER WARNING; 18+, mentions of witchcraft, magic, knife play, blood play, etc... just prepare yourselves.
8 155

