《sinner angel [KOOKV]》part 3
Advertisement
اون شب تهیونگ به قدری گریه کرد که خوده چانهیوک از اینکه ته اینجاست ناراحت شد
چون خیلی سخته که ادم از خانوادش طرد بشه
لی:خب خب خب...اقایون هرزه بیبی ها الان میخایم شمارو انتخاب کنیم و همین طور امتحان بسیار خب
سمت تهیونگ ترسیده رفت و دستشو زیر چونه خوش تراش تهیونگ گذاشت
لی:خب بیاین از این بیبی خوش قیافه و جذاب شروع کنیم
بلافاصله دست ته رو کشید و به طرف اتاق راهی شد
اما همین که خواست در و باز کنه صدایی متوقفش کرد
جیمین:اممم..اهم اهم...اقای لی؟
لی:بله خودمم شما؟
جیمین:بنده از طرف اقای جئون اومدم
لی:اها همونی که زارت و زورت بهم تیکه میندازه..خب کارش چیه؟
جیمین:امم خب راستش جناب جئون امشب میخوان که بیان و کسانی که شما جدید اوردید رو ملاقات کنه و از بینشون چند نفری رو انتخاب کنه تا..خب...خب
لی:باشه فهمیدم براش زیرخواب میفرستم
هی بچه
جیمین:با منید؟من بچه نیستم 21 سالمه جناب
taehyung's pov
وقتی که داشتیم میرفتیم تا به مرگم بیشتر نزدیک شیم وایساد فکرکردم پشیمون شده اما بعد از اینکه فهمیدم نه و برای کارش وایساده نا امیدیم دو برابر شد
اما
یه چیز خیلی عجیب شنیدم چرا اینقدر صداش اشناست
همین که خواستم برگردم لی دوباره شروع به راه رفتن کرد و من نتونستم اون منبع صدای اشنا رو ببینم و خیلی از این بابت ناراحتم
...
(وقتی که من از این سه نقطه ... استفاده میکنم به منظور اینه که از نگاه من باید داستان رو بخونید)
مینگ ته رو روی تنها تختی که وجود داشت پرت کرد و شروع به در اوردن لباسای ته کرد
تهیونگ:خ_خو_خواهش م_میکنم هر ک_کاری که ت_تو ب_گی انجام م_میدم به جز این
لی یه چشم غره بدی رفت و گفت:هیچ دلم نمیخواد وسط سکس کردنم با حرفای مزخرفت شیرجه بزنی مثل یه هرزه خوب بشین سر کون خوشگلت تا کارمو تموم کنم
Advertisement
و بعد به سمت سینه لخت تهیونگ حمله کرد که همون لحظه در با شدت باز شد
جیمین:اقای لی جناب جئون همین الان میخانشون
لی که از همون اولم نقشه داشت اینو رد کنه بره بلند شد لباساشو پوشید و رو به جیمین ادامه داد:اوکی همینی که اینجاست و با هر کس دیگه ای که میخای جمع کن ببر
اما جیمین هیچ کدوم رو نشنید
فقط یک چیز حس میکرد
درد قفسه سینه نه از کند زدن قلب از تصویری که روبه روشه از کسی که توی دوران دبیرستان تمام و کمال برادرانه میپرستیدش و حالا لخت جلوی اون روی تخت یه بار کثیف نشسته بود و گریه میکرد
تهیونگ وضع بهتری از جیمین نداشت اون هم کسی که برای اولین بار حس کرد که بهش اعتماد داره رو یادش نمیره هرگز
جیمین به خودش مسلط شد و رو به لی که تا الان اونجا بود و داشت به اونا با یه تعجب و شوک نگاه میکرد رو کرد و گفت:هیچ کس...هیچ کس دیگه رو نمیخوام فقط همین یدونه
میخام بخرمش تا برای همیشه از دست تو ازاد شه تویه پست فطرت(؟)که ریدی به مرز انسانیت و حیوانیت همه رو با هم قاطی زدی نجات پیدا کنه زور گویی برای حیوانش خجالت داره این که دیگه انسانه...
بعد از حرفش یه مشت توی صورت لی فرو برد و به سمت ته حرکت کرد
و ادامه داد:تهیونگیییی بیبیییی ببخشید که من رفتم باشه؟میشه لطفا منو ببخشی؟میشه لطفا گناهی که در حقت کردمو نادیده بگیری؟
تهیونگ هنوز با چشمای گرد شده داشت به جیمین نگاه میکرد چون هنوز از توی شوک درنیومده بود
taehyung's pov
خیلی عجیبه دنیا کوچیکه یا کارما بزرگه؟
اون کسی که من تمام این سال ها فکر میکردم منو ترک کرده الان جلو من روی زمین زانو زده و تقاضای (؟) بخشش میکنه ازم اما مگه چیکار کرده بود؟
Advertisement
بعد از حس ضرباتی که زانوم میخورد از شوک بیرون اومدم و نگاهی به منبع ضربه کردم که با جیمین که صورتش پر از اشک و چشماش پر از غم و ناراحتی و شرمساری بود مواجه شدم
دستم رو دراز کردم و یه سیلی نسبتا محکم به صورت جیمین زدم و خیلی زود
به طرف اغوشش حمله کردم و در همین حال گفتم:چیمی..تو که کاری نکردی برای چی معذرت میخای؟؟تو مگه نمیدونستی من از الکی عذر خواهی کردن بدم میاد؟
...
جیمین سریع بعد از شنیدن حرف ته یه لبخند زد و اشکاشو پاک کرد و دوباره تهیونگ بغل کرد
بدون معطلی تهیونگ رو بلند کرد و لباساش رو تنش کرد و کیفی که توش پر از دلار بود رو محکم توی صورت لی پرت کرد
همین که داشتن راه میفرستن یکدفعه تهیونگ رو یکی گرفت برگشت و دید لی مچ دست تهیونگ و جوری فشار میداد که جیمین از دور متوجه این شد هر لحظه امکان داره مچش بشکنه
جیمین:چیکار میکنی اشغال مچ دستشو شکستی ولش کن
لی:کی گفته من پولو به این جیگر ترجیح میدم؟اگر برام کار کنه هرزگی کنه دوبرابر همین پولو بدست میارم
مینگ با خودش فکر میکرد چه بهتر نمیزارم ببرنش تا اینجوری هم این هرزه عذاب بیصتری میکشه هم شاید برای این کوچولو پول بیشتری از یک کیف گیرش بیاد
و دوباره..
دوباره تهیونگ صدای قلبش رو شنید که ناله کرد و شکست
جیمین یک نگاه به تهیونگ کرد یک نگاه به اقای لی و دوباره بغض کرد و رو به تهیونگ گفت:
قول میدم برگردم این سری ترکت نمیکنم به هیچ وجه قول میدم برت گردونم بیبی من
__________________________
امیدوارم لذت ببرید💜
لاو یو عال❤
Advertisement
Stolen by the System
Lost. Vulnerable. Alone. What would you sacrifice to get home? Kidnapped on the cusp of graduation, Jake is dumped into a deadly world of levels and magic. His dreams shattered again, he’s left with a choice: fight or die – and Death won’t let him go that easily. A savage wolf, a horrific secret, and an abhorrent quest make day one the second worst day of his life. Whatever bastard is pulling the strings is due one hell of a reckoning. On the plus side, there’s magic, and Jake’s got the stats to master it. Spells not included, but, hey, creating spells and programming are basically the same thing, right? At least Spellcrafting is slightly less suicidal than trying to stop the encroaching dungeon spawn threat. Because why wouldn’t there be an apocalypse in progress. All the more reason to find his way back fast. Unfortunately, the path home leads right into the heart of danger. Fighting monsters, dungeon delving, solving puzzles – whatever it takes, Jake is finding his way home. He’ll need allies. Powerful allies, like a trainee ranger who struggles to find her hairbrush. Pointy ears, executive dysfunction, and a perilously gutsy moral compass – what more could one want in a Companion? Alas, beggars can’t be choosers. He needs every edge he can get. Going home means finishing his quest. That quest. The quest that doesn’t deserve completion. Save your father, save the world. Update Schedule: Monday/Wednesday/Friday. Temporarily ad hoc.
8 255139: In Evening
Timothy Kleve is a seemingly ordinary 17 years old still reeling back from the death of his mother. When a deadly phenomenon that causes people to die from their dreams called the Vashmir Pandemic throws society into chaos, Tim is forced to fight for his life and the lives of his loved ones. As Somnidin, a controversially addictive drug starts to run out, he finds himself dragged further into a world where fear is power, desperately trying to protect his best friends, Clay and Stella Barber, from death. The world ending. The death toll rising. Hunted by dream monsters, criminals, law enforcement, and civilians alike, the outcast trio must find a way to stop the pandemic or risk a sleep that lasts an eternity.
8 86she's in the rain | jung jaehyun
[ COMPLETED ] our hearts are broken, but i'm willing to mend yours before mine.© sihoonz
8 216Ganda’lfr – The Left Hand of God
The eight year old Vectre lay unconscious in his bed. He collapse because of the sudden burst of information entering his brain. The memories of his past life was now unburied and he was being made to remember who he was. An inhabitant from another world. He was from a world where monsters and magic did not exist, where advance technology ran rampant. Huge amount of information are now being process by his brain. Including his ability.
8 175Loving Lucianna
Lucianna Fabio and Sir Balduin de Soler had each given up long ago on love. Sir Balduin never had the means to support a wife until, now in his fifties, an unexpected advancement in his career suddenly allows him to reassess his future just as the lovely Lucianna travels to his homeland of Poitou to chaperone the young woman who marries the young baron whom Sir Balduin serves.Lucianna harbors a secret, painful memory from her past that has kept her unwed, as well. Now in her forties, she thought herself too old to love and marry until she met Sir Balduin. But love is not restricted only to the young, and suddenly their lonely autumn lives feel very much like spring again.Until Lucianna’s brother appears without warning and threatens to revive the secret that will destroy Lucianna’s second chance at love.LOVING LUCIANNA is based on characters from my medieval romance, ILLLUMINATIONS OF THE HEART, available on Amazon, Barnes and Noble, and other online retailers.*********************Thank you for reading my first draft of LOVING LUCIANNA. I have finished formatting the final draft for formal publication on October 11, 2014. Among other things, the published version explores in more depth the relationship between Lucianna and Siri's mother, Elisabetta, in a series of flashback scenes.LOVING LUCIANNA is the first in a projected series of romances focusing on older heroines and heroes which I've subtitled HEARTS IN AUTUMN.The final version of LOVING LUCIANNA will be released October 11, 2014. I'd love you to join me at my launch party on Facebook on October 15. https://www.facebook.com/events/728586173902965/ There will be games and prizes! Come and help me celebrate the formal release of LOVING LUCIANNA!
8 173STPS
(Cover art does not belong to me.)The eldest brother disappeared for six years, and returned home with chuunibyou disease.The second brother claims that he regressed from the future.The youngest brother, who has been out of service- it causes a headache just thinking about it, so let's move on.As they each claim, they are returnees and regressors. It is a remarkable story that is not lacking even if you are active as the main character in any novel right now.In response, Lee Bobae roared as a younger sister and the head of the household."You good-for-nothing mealworms! Go out and work right now!"The girl leader holds the back of her neck again today.Note: Please do not repost anywhere.
8 157