《You in me [Completed]》part35
Advertisement
لپ تاپش رو باز کرد و به ویدیویی که سکس تراپش براش ارسال کرده بود نگاه میکرد
مدتی میشد که با این سکس تراپ آشنا شده بود و در تمام جلسات مشاوره اش شرکت میکرد تا بتونه به درستی با جیمین رابطه برقرار کنه
سکس تراپش بهش گفته بود که چون علاقه ای بینشونه و رابطشون صرفا حول محور سکس نمیچرخه میتونه از کینک هاش فقط موقع رابطه داشتن استفاده کنه و در حالت عادی مثل یک زوج نرمال رفتار کنن
جونگ کوک قراردادی که قبلا با جیمین امضا کرده بود رو هم به سکس تراپش نشون داد و بعد از تایید شدنش به خودش یادآوری کرد تا لیمیت های جیمین رو رعایت کنه...
اون نمیخواست از جیمین یه ساب بسازه پس نیازی نداشت تا بهش آموزش بده که چیکار کنه
فقط باید خودش رو کنترل میکرد تا روی اصول هردوشون از رابطه ای که دارن لذت ببرن
داخل ویدیو درمورد روش های لذت دادن به ساب مثل استفاده از ویبراتور یا گیره های سینه و یا دیلدوی حرارتی توضیح داده شده بود
بعد از تموم شدنش لپ تاپ رو کنار گذاشت و میخواست به جیمین سر بزنه که زنگ در خونه اش به صدا دراومد
به طرف در رفت و بعد از باز کردنش در کمال تعجب با تهیونگ مواجه شد...
تهیونگ: سلام
جونگ کوک: تو اینجا چیکار میکنی؟
تهیونگ: ظاهرا از دیدنم خوشحال نشدی اما نگران نباش فقط اومدم باهات حرف بزنم چون این آخرین باریه که همو میبینیم
جونگ کوک: آخرین بار؟
از جلوی در کنار رفت و به تهیونگ اجازه داد تا وارد بشه
به آرومی وارد شد و نگاهی به اطراف انداخت
برخلاف دفعه قبل که همه جا بهم ریخته بود این بار همه چیز مرتب بود
روی نزدیک ترین کاناپه نشست و منتظر شد تا جونگ کوک هم بشینه
جونگ کوک: جایی میخوای بری؟
Advertisement
تهیونگ: اگه منظورت خارجه که نه...اما تصمیممو گرفتم از این به بعد میخوام راهم رو خودم پیدا کنم
جونگ کوک: برات خوشحالم
تهیونگ: از دولت بابت سواستفاده هایی که ازم شده بود خسارت گرفتم...با پولی که دارم میخوام برای خودم یه آژانس مدلینگ راه بندازم...آژانس مدلینگ خودم
جونگ کوک: خیلی خوبه...امیدوارم موفق بشی
تهیونگ: من میخوام همه چیز رو فراموش کنم...امیدوارم که تو هم این کار رو بکنی
جونگ کوک: بابت همه چیز متاسفم
تهیونگ: منم همینطور...اما شاد زندگی کن
لبخندی زد و سرش رو به نشونه مثبت تکون داد که همون موقع در اتاق باز شد و جیمین به طرفشون اومد و با قیافه متعجبی به تهیونگ نگاه کرد
جیمین: تو؟
تهیونگ: میدونم چه فکری میکنی اما اونجوری نیست
جیمین: اینجا چی میخوای؟
تهیونگ: من فقط اومدم خداحافظی کنم
جیمین: خداحافظی؟
کمی گاردش رو پایین آورد و این به تهیونگ جرئت داد تا از جاش بلند بشه و به طرف جیمین بره
به خاطر عوارض آنتی ویروس کمی عقب رفت و فاصله بینشون رو بیشتر کرد
تهیونگ متوجه این مسئله شد و بیشتر از اون جلو نرفت
تهیونگ: ازت میخوام مراقب جونگ کوک باشی...براتون آرزوی خوشبختی میکنم
لبخند محوی زد و به طرف در رفت
در رو باز کرد و از خونه خارج شد...بعد از مدت ها احساس سبکی میکرد و میتونست راحت نفس بکشه
شاید خیلی وقت پیش باید این کار رو میکرد اما حالا هم دیر نشده بود...
با زنگ خوردن تلفنش کتابی که مشغول خوندش بود رو کنار گذاشت و با دیدن اسم دونگ سنگش روی صفحه گوشی،تلفن رو جواب داد
یونگی: بله؟
جونگ کوک: تهیونگ رفت
یونگی: چی؟
جونگ کوک: اومد اینجا ازمون خداحافظی کرد و بعد رفت
یونگی: خوبه...چه حسی داری؟
جونگ کوک: حسی که تا به حال هیچوقت نداشتم
یونگی: به خودت سخت نگیر...ببینم اوضاع چطور پیش میره؟
جونگ کوک: خوب...چند جلسه ای میشه که توی مشاوره های سکس تراپم شرکت میکنم
یونگی: تاثیری هم داشته؟
جونگ کوک: صد در صد
خندید و توی دلش برای دونگ سنگش آرزوی خوشبختی کرد
خوشحال بود که اون رو بعد از مدت ها اینطور شاد میدید
یونگی: عالیه
جونگ کوک: اوضاع تو چطوره هیونگ؟
یونگی: مثل همیشه
جونگ کوک: هنوز هم منتظری؟
با یادآوری هوسوک چند ثانیه سکوت کرد و نفس عمیقی کشید
میدونست که دونگ سنگ باهوشش بالاخره همه چیز رو میفهمه
یونگی: یه چیزی رو همیشه به یاد داشته باش جونگ کوک
جونگ کوک: چی؟
یونگی: تا زمانی که تمام رازها فاش نشن نمیشه طعم خوشبختی رو چشید!
Advertisement
Dragon Knight Prophecy
A hero, a dragon, and a love that breaks all bounds. A fantasy story of a man trying to save his homeland from a terrible war by completing a prophecy nobody fully understands. To complete his mission he needs a dragon but the road to the dragon’s lair goes horribly wrong, and when he finally faces the beast he stands alone. A deeply emotional story that deals with pain, regret, betrayal, and failure. Despite it all somehow our heroes discover they need each other and slowly come together. With the help of some dedicated friends they realize their love is special, and go on to forge a new world befitting their unusual union. If you like dragons, romance, a little magic and a lot of war this might be for you. This story eventually evolves into a very loving harem, where the women rely on and love one another just as much as they love our hero. Please note: I am an amateur writer who started this story as a form of therapy while my wife was teetering on the brink of death. Thankfully she survived but by that point I was so committed to telling this story I couldn’t stop. I learned a great deal about writing over time but I am afraid my early chapters were very rough. I have since gone back and begun to edit them, applying the lessons learned and cleaning them up. I hope you will still enjoy the story, as I love sharing it and I can’t imagine a better use of my time. Sexual content.. In seven books I have written two sex scenes, but one of them will be highly edited once I reach them with my rewrite. Overall I imply our characters are sharing their love but don't go into any great detail as to how. So if sexual content bothers you, it is only lightly touched on twice. Feel free to join the discord server!
8 351The Iridis Experiment
story synopsis: Elliot Foin is someone who lost his control of motion due to an accident when he was six paralyzing him and damaging his vocal cords, his parents give up on him, he is shunned by his classmates (sort of) and has become nothing more than an object decorating the room. after another incident, he is given a chance to live his life anew, and become somthing astounding.
8 200The Twins of Masylm
Twin NPCs Llewel and Myr only have each other, but that quickly changes when they befriend two players. Together they’ll make friends and foes alike, travel the world, and defend against an organization intending to kill them. The truth is far harder than any lies, however, and some things may be best left forgotten… Between the steps of their adventure, follow Casrane and her companions as they play through the game the way it had been intended… mostly. Watch as they try to rescue a nation that is threatened to be torn apart, influenced by the powers of runes and magic. ((Updates once a week on Saturday at around 3PM EST)
8 73The Princess With Violet Eyes
After receiving a presence for her 16th birthday Princess Ariana Esma must figure out how to control it and she must also figure out who she can trust in a world full of people trying to take advantage of her.
8 205Sᴜғғᴏᴄᴀᴛᴇᴅ {Cᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇᴅ}
Billie moves next to Stokeley. Will she let her guard down after her scary past?
8 160Klepto✔︎
"I'm a psycho at the bottom of the pack, and you're a warrior built to kill. Isn't it a weird mix?" He shrugs, a wicked grin plastered to his face."I think it's the perfect mix." ❀ ✿ ❀ ✿ ❀ ✿ ❀ ✿ ❀ ✿ ❀ ✿ ❀ ✿ ❀*Completed *Klepto is a werewolf, an omega, and exactly as her name says. A kleptomaniac. She's a compulsive stealer. So it's not a surprise that everyone in her pack despises her for her flaw. To distract herself from the constant bullying, she sticks her nose in books, dreaming of fictional worlds. Ezra, on the other hand, is a prideful lycan warrior with a desperate need for an attitude adjustment. When his team is assigned to protect a pack in the mountains of West Virginia, he is anything but thrilled. He wants power, responsibility, respect... things that don't come with being a babysitter.It's when they arrive that Ezra spots the curvy werewolf that happens to be his soul mate. In that moment he finds his entire world shifting.Klepto is a thief, and she knows just how to steal his heart. * Rated PG-13 for mild language, abuse, some adult content * Highest rankings#1 in new adult - 6/29/19#4 in werewolf - 3/18/19#1 in warrior - 6/24/19#3 in lycanthrope - 6/4/18#52 in love - 3/18/19#5 in mates - 4/2/19#63 in alpha - 3/25/19
8 220