《before I die......》توکیو:)
Advertisement
(کوک)
چشمام باز کردم یه ساعت نگاه اوه اوه
نیم ساعت دیگه پرواز بود سریع
جیمین بیدار کردم لباس پوشیدیم
با اوما اپا خداحافظی کردیم
خدا رو شکر به پرواز رسیده بودیم
سریع چمدون هامونو تحویل گرفتیم
وقتی پروازمون گفتن یا تعجب بهم
خیره شد بعد با ذوق گفت
+داریم میریم توکیووووووووو
_اره عشق من میریم توکیو
(جیمین)
پریدم بغلش که سریع گرفتم با ی اخم کیوت
باز تذکر داد
_تو با این حالت نباید تکون بخوری بعد خودت
تو بغل من ول میکنی ها؟؟
خندیدم سریع با هم رفتیم سمت تحویل بار
وقتی چمدون هامون دادیم رفتیم سمت
باند پرواز و سوار هواپیما شدیم خدا رو شکر
این سری صندلی هامون کنار هم بود
و تنها نبودم و صندلی ها جوری بود که
مثل ی تخت خواب دو نفره بود
و این یعنی میتونم الان کنار کوک بخوابم
تا وقتی میرسیم توکیو
(کوک)
دوربینم چک کردم ببینم جایی اشتباهی
نکردم نه انگار درست فیلم گرفتم
خب روشنش کردم رو به جیمین گرفتمش
ی چند تا عکس و فیلم کیوت ازش گرفتم
کنارش از منظره ی بیرون هم فیلم گرفتم
قرار بود اولین جی سی اف گلدن کلوزت
بهترین جی سی اف بشه چون اون برای
جیمین و بچست:)
دوربین خاموش کردم و اروم خودم
کنار جیمین جا کردم و تو بغلم گرفتمش
و اروم چشمام رو هم گذاشتم و خوابیدم
(جیمین)
با صدای خلبان که ورودمون به توکیو
رو خوش امد میگفت با ذوق کوک
بیدار کردم و بلند شد و باز دوربینش
در آورد و شروع به فیلم گرفتن کرد
موقع فرود انقدر محکم دستش گرفته
بودم قرمز شده بود دستش و درد میکرد
(کوک)
با فرود کاملمون منتظر شدیم در هواپیما
باز بشه وقتی بار شد دست جیمین گرفتم
و دوربین روشن کردم شروع به فیلم گرفتن
کردم و از هر لحظه ی کیوتی که از
جیمین میدیدم فیلم میگرفتم لعنتی
Advertisement
این بشر فوق کیوت بود
اوفف بعد کلی راه رسیدیم هتل کلید
اتاق گرفتم وقتی رفتیم داخل با دیدن
صورت پوکر جیمین شروع کردم به خندیدن
ای خدا کیوتی
(جیمین)
این ی حقیقته واقعاااااا چرا حموم و دست
شوییش این شکلیه ؟؟
+کوکیاااااااا یعنی واقعا تو موقعی که
من دست شویی میکنم من میبینی نههههه
نمیخوامممممممم خطمسنسحسمخشخشمض
_جیمین بیب من همه جات دیدم نیاز به خجالت
نیست و آره ولی برای اینکه خجالت نکشی من روم
بر میگردونم
+تو فقط روت برنگردون من پارت میکنم
_بیبببب نکنه پریودی انقدر عصبی هستی ها؟؟!
+ایششش اون ماهیانه ی مزخرف یاد آوری نکنننننن
_باشه باشه
______________________________________
پارت بعد اسمات کنم؟؟؟
خبببب بریم برای شرط بچه ها فردا هم آپ داریم
ها ولی باید شرط هر دو کامل بشه باز اپ کنم
ووت:۵۰
کامنت:۶۵
سوالا
۱.از بوک راضی هستید؟؟؟
۲.قلم من دوست دارید
۳.نظر واقعیتون بگید براتون مهم نباشه من ناراحت میشم یا نه :)
Advertisement
I've Transmigrated... with a Broken System
[Congratulations! You have completed the quest!] [Rewarding 13x Silver Coins.] [##ERROR##] [1x Melon has been placed in your inventory!] Renard sighed, "Not again..." Updates every two weeks minimum
8 238The Cycle of Resentment
Wu Tiangong’s birth caused an uproar in the Tiantang Kingdom. Born to the chief of one of four strongest powers, the Wu Clan, Tiangong was destined for greatness. However, nothing ever goes quite right in life and at the age of six, he was faced with betrayal. Gone were his prospects of greatness, of power and grandeur; a decade of misery taking their place. But nothing lasts forever and once the river of destiny changes its course, Wu Tiangong plunges onto the path that was once rightfully his.
8 199Watson&Holmes
"I'm a doll, a murder weapon.""I want you to be my partner." What is more difficult to understand than a mysterious case is the heart of the man in front of him.The blood in Watson's hand will be blood in Holmes's hand forever, from now on his decision and act are not just his own, because we're partner.
8 208Theomancer
My very own first book: I know it won't be perfect, so any constructive criticism would be appreciated. A peculiar reject from modern society ends up as one of the summoned people in another world, but will the premise hold up to the reality of things? only one way to find out! Follow an irascible Darwin's adventures while he pioneers his class in a whole new world, where colors and willpower are two of the most important things, besides respecting the Gods (and avoiding stronger pricks that are just waiting for an excuse to trample someone). -first-person, portal fantasy, litrpg -the cover is my crude attempt with Paint
8 338Is this some kind of joke, God?
Main character wakes up in different world, with fantasy elements in it. After examining himself, he learns that he has a special ability that allows him to raise an army, but with some restriction gave by God...
8 91Something To Believe In [Dean Portman] ✓
♪𝖽𝗈 𝗒𝗈𝗎 𝗄𝗇𝗈𝗐 𝗐𝗁𝖺𝗍 𝗂 𝖻𝖾𝗅𝗂𝖾𝗏𝖾 𝗂𝗇? 𝗅𝗈𝗈𝗄 𝗂𝗇𝗍𝗈 𝗆𝗒 𝖾𝗒𝖾𝗌 𝖺𝗇𝖽 𝗌𝖾𝖾♪𝗂𝗇 𝗐𝗁𝗂𝖼𝗁 𝗌𝗈𝗉𝗁𝗂𝖾 𝗋𝖾𝖾𝖽 𝗃𝗈𝗂𝗇𝗌 𝗍𝖾𝖺𝗆 𝗎𝗌𝖺 𝗍𝗈 𝗉𝗅𝖺𝗒 𝗂𝗇 𝗍𝗁𝖾 𝗃𝗎𝗇𝗂𝗈𝗋 𝗀𝗈𝗈𝖽𝗐𝗂𝗅𝗅 𝗀𝖺𝗆𝖾𝗌 𝖺𝗇𝖽 𝗆𝖾𝖾𝗍𝗌 𝖽𝖾𝖺𝗇 𝗉𝗈𝗋𝗍𝗆𝖺𝗇𝗈𝗋𝗂𝗇 𝗐𝗁𝗂𝖼𝗁 𝗍𝗐𝗈 𝗍𝖾𝖾𝗇𝗌 𝗇𝖾𝖾𝖽𝖾𝖽 𝗌𝗈𝗆𝖾𝗍𝗁𝗂𝗇𝗀 𝗈𝗍𝗁𝖾𝗋 𝗍𝗁𝖺𝗇 𝗍𝗁𝖾𝗆𝗌𝖾𝗅𝗏𝖾𝗌 𝗍𝗈 𝖻𝖾𝗅𝗂𝖾𝗏𝖾 𝗂𝗇
8 85