《weakness》weakness(after story)
Advertisement
هوا گرگ میش بود ، پسر بزرگتر دستی و کشید و با عصبانیت از ماشین پیاده شد و پسر قد کوتاه تر چشماش و تو کاسه چرخوند .
جونگ کوک صندوق عقب ماشین و باز کرد و دبه های بنزین و بیرون کشید
اونا رو گوشه ای کنار سنگ بزرگی گذاشت و راهشو سمت سر بالایی که به بام میرسید کج کرد
جیمین از ماشین پیاده شد و به دنبال جونگ کوک از سر بالایی بالا رفت
+ الان مشکلت چیه ؟
جونگ کوک که آماده ترکیدن بود چرخید و دستاشو ناخوداگاه بالا اورد و فریاد زد
_ تو مشکلت چیه ؟ تو جیمین ، چرا لجبازی میکنی ؟
جیمین ابرو بالا انداخت و با ارامش کامل روی تیکه سنگ بزرگی نشست و پاهاشو تو شیکمش جمع کرد
+ چرا فکر میکنی تو رئیسی کوک ؟ یادت میاد کی باعث شد از زندان فرار کنی ؟
جونگ کوک چشماش و تو کاسه چرخوند ، همون داستان همیشگی ، جیمین حتی وقتی قسمت بزرگتر پیتزا رو میخواست منت برگشتنش و نجات جونگ کوک و میذاشت
+ بزن بریم ، اونو بردار ، فلانی و نکش ، به تو چه ؟ فکر کردی تو این کار از من حرفه ای تری ؟ من خودم تنهایی خیلی بهترم تا زمانایی که با تو ام هوم ؟ میدونستی چند وقت..
جونگ کوک خندش گرفته بود ، جیمین دختر نبود ولی الان حسابی پریود شده بود ، بدون اینکه به بقیه حرفای جیمین گوش بده سمت ماشین رفت و با خارج کردن ساک بزرگ طلا روی کل ماشین بنزین ریخت و فندک بنزینیشو از دور روش پرتاپ کرد
وقتی از سر بالایی همراه ساک طلا بالا میرفت باورش نمیشد صدای جیمین هنوز میاد
+ هنوزم که هنوزه عصابم سر اون خورد میشه که توی هر کدوم از دعواهای من مثل ندید پدیدا دخالت میکردی ، چه کای باشه چه الان بیرو..
Advertisement
صداش با لبای جونگ کوک خفه شد
پسر بزرگتر دو طرف صورت جیمین و چسبیده بود و با تمام قدرتی که داشت میبوسید و اتیش بزرگی که پشتشون بود این صحنه رو رویایی تر از هر لحظه دیگه ای میکرد
جیمین با اخم ریز و قیافه کیوتی دستش و روی شونه جونگ کوک گذاشت و عقب هولش داد ،
مثلا که اصلا با بوسه حال نکرده لباش و داخل دهنش جمع کرد چشم غره ای به لبخند شیرین جونگ کوک زد
_ عاشقتم جیمین شی
جیمین شونه ای بالا انداخت و با لوندی ذاتی از جاش بلند شد و کنار ساک طلا ها نشست
+ کی میریم جناب جئون ؟
_ ما نمیریم
+ یعنی چی ؟
جونگ کوک از پشت دستش و دور شیکم جیمین حلقه کرد
_ اونا میان
***
با تکون های ریز ون چشماش باز شد
سعی کرد از لای بازو های لخت جونگ کوک خارج بشه و در اخر با کلی تلاش و موفقیت تونست شلوارش و بپوشه و اسلحه شو برداره
در ون مسافرتی که یک سالی میشد توش با جونگ کوک زندگی رو شروع کرده بود باز کرد و اسلحه رو به سمت بیرون نشونه گرفت و سرش و آروم خارج کرد
با دیدن صحنه ای که جلوش داشت اتفاق میوفتاد دهنش باز موند
یونگی تهیونگ و به بدنه ون چسبونده بود و لباش و مثل جاروبرقی داخل دهنش کشیده بود
.اونا حتی متوجه جیمین حضور جیمین نبودن
اسلحه رو به سر یونگی چسبوند و صداش و صاف کرد
+ اگر همین الان بوسیدن دوست صمیمی من و تموم نکنی مغزتو رو زمین میپاچم
یونگی لبخند و با صدای خیلی زیاد تری شروع کرد به بوسیدن تهیونگ در حالی که پسر کوچیکتر از شرم و خجالت در حال اب شدن بود
جیمین دستش و رو ماشه گذاشت و خواست ادامه بده که اسلحه ای پشت سر خودش قرار گرفت
Advertisement
+ اگر همین الان مزاحمت برای اون دو کفتر عاشق و تموم نکنی میکشمت جیمین شی
نامجون گفت و اسلحه رو بیشتر به سر جیمین فشار داد
جیمین خندید و خواست بچرخه که پنجره ون از داخل باز شد و سر تفنگ شکاری دو لولی ازش خارج شد و پشت سرش صدای بلند جونگ کوک به گوش رسید
+ اگر همین الان خفه نشید تا من بکپم یه گوله حرومتون میکنم!
***
شب بود..
همگی دور هم روی تشکچه های رنگی کنار اتیش نشسته بودن
تهیونگ و یونگی ، جین و نامجون و صاحبان ون یعنی جیمین و جونگ کوک
+ پس اخرین پروژه رو در پیش دارین ؟
جیمین نگاهی به جونگ کوک انداخت ، تنها چیزی که دلش میخواست به ارامش رسیدن کنارش بود
_ اره ، دختره تنها چیزی که میخواد فرار کردن با معشوقشه که اونم یه دختره ، بعدش تمام الماسایی که پدرش بهش داده رو ازش میگیریم و این کار و برای همیشه کنار میذاریم
+ از اینجا میرین ؟
تهیونگ با خاطری ازرده گفت و نگاهش و به جیمین دوخت
_ اگه نخوایم دائما در حال فرار باشیم مجبوریم ، علاوه بر کره الان چین هم امن نیست
+ اینا اگر سالم زندگی کنن کمرشون درد میگیره تهیونگ شی .
صدای هوسوک از دور اومد و در اخر با لبخند درخشانش به جمعشون پیوست
کنار جین نشست به چشمکی رو به یونگی زمزمه کرد
_ چطوری بچه درس خون ؟
تهیونگ لب گزید و نگاهی به یونگی انداخت اما در کمال تعجب هیچ چیز اذیت کننده ای تو چشمام نبود ، انگار سال هاست که هوسوک فقط دوست صمیمی بوده و بست ، نیشخندی به تیکه هوسوک زد
+ میام برام دفتر قلم تتو کنی ، از این کار خوشم اومده
همگی خندیدن ، در واقع یونگی از اولم خبر داشت هوسوک برای زیر خوابیش زیادی تاپ میزنه و اگر کنار میومد صرفا بخاطر حسی بود که بینشون جریان داشت الان انگار همه چیز جای درستی نشسته بود
+ بیاین پیش ما زندگی کنین
جین رو به جونگ کوک گفت اون در جواب فقط شونه ای بالا انداخت
+ جین راست میگه ، اونجا براتون امنه
جیمین دست از تمیز کردن اسلحش کشید
_ ازت خوشم نمیاد ، اونجوری مجبور میشم زیاد ببینمت
نامجون در جواب تلخی جیمین چشماش و تو حدقه چرخوند و بی تفاوت باسنش و روی تشکچه جا به جا کرد
+ ولی بیاین یه قولی بهم بدیم
توجه همه به سمت هوسوک جلب شد و منتظر بهش چشم دوختن
_ بیاین هر اتفاقی که افتاد ، هرجا در هرشرایطی که بودیم ، مثل امروز توی همین موقع از سال کنار هم جمع شیم ...
سکوت سنگینی بر قرار شد
احساساتی شده بودن ؟ خب اره ...
مگه خلاف کار ها نمیتونسن احساساتی بشن
جیمین با عشق به پسری که روزای زیادی پسش زده بود نگاه کرد
کسی که الان علاوه بر زندگی توی همه شرایط شریکش بود و ترکش نمیکرد
سرش و خم کرد و با کشیدن استین لباس جونگ کوک به سمت خودش کشیدش و جونگ کوک نگاه نافذش و به چشماش دوخت
جیمین لب زد
+ عاشقتم
لبخند پر از آرامشی تو صورتش شکل گرفت و با کج کردن صورتش لباش و رو لبای جیمین گذاشت
_ من بیشتر ...!
________ end...
هیچی برای گفتن ندارم
ضعف شروع راهم بود ...
شروعی که شاید کل ایده از من نبود و بعد دیدن سریالی تصمیم به نوشتنش گرفتم اما من تمام تلاشم و کردم تا بتونم بنویسم
جمله ها رو به هم وصل کنم و بنگتن و توی کالبد های شخصیتی متفاوتی خلق کنم
من بازهم مینویسم
چون خدا میدونه نوشتن چه ارامشی به جونم سرازیر میکنه
لطفا از ریل لایف مای فیلتر هم حمایت کنین و صفحه منو گم نکنین چون من از نوشتن دست برنمیدارم ..
love you 💜
Advertisement
- In Serial1363 Chapters
VRMMO: The Unrivaled
Lu Chen used to be a ranker of the most popular VRMMO game, Spirit of Grief. After a car accident turned his dreams into dust, his disability left him incapable of escaping the pit of mediocrity he was thrown into. Helpless and defeated, his story ended.Two years later, the Eternal Moon Corporation launched a new VRMMO called "Heavenblessed", and Lu Chen stumbled into another terrible accident that left him in a complicated situation far beyond his ability to handle. That won't stop him from rising to the top, however. Not again.Come witness the rise of the sword-wielding zombie and the relationships he makes during his journey to the apex! For riches and bi- ahem, for career and love!He wields a demonic sword from Hell, he dons armor shining with Heaven's light. His boots stride across the sky as his helmet devours the souls of his enemies. On his left side sits the Goddess of Death. On the other, the Angel of Beauty.From the land of ice and death, a generation of Asura Kings rises, their roars reverberating throughout the world.Tremble in fear, noobs!
8 8156 - In Serial1353 Chapters
Refining the Mountains and Rivers
A young man's life changes when he stumbles upon a mysterious item. Qin Yu had never been a lucky person. Weak of body, bullied by his peers, and with only his friend as his family, he struggles day-by-day to live. But everything changes when he stumbles upon a little blue lamp. An immortal and demonic cultivating adventure.
8 3344 - In Serial2455 Chapters
Mortal Cultivation Biography
A poor and ordinary boy from a village joins a minor sect in Jiang Hu and becomes an Unofficial Disciple by chance. How will Han Li, a commoner by birth, establish a foothold for himself in in his sect? With his mediocre aptitude, he must successfully traverse the treacherous path of cultivation and avoid the notice of those who may do him harm. This is a story of an ordinary mortal who, against all odds, clashes with devilish demons and ancient celestials in order to find his own path towards immortality.
8 1050 - In Serial1503 Chapters
Dragon Prince Yuan
Destiny stolen at birth, the prince of the once mighty Great Zhou Empire, Zhou Yuan, has been plagued all his life by a fatal poison, forced to suffer powerlessly until one day when fate draws him into a mysterious domain where he meets a beautiful girl in green, a bizarre dog-like creature and an unfathomable old man in black.Join Zhou Yuan as he is thrust into the whirlpool of destiny while he seeks the pinnacle of cultivation.
8 1057 - In Serial677 Chapters
Ranker's Return
In the early days of the virtual reality game, Arena, meleegod was the strongest ranked player! He deleted his character and suddenly left. In order to restore his bankrupt family, he returned to Arena!"Do you want to create a character?"
8 1715 - In Serial1525 Chapters
Monarch of Evernight
Qianye rose from hardship but was felled by betrayal. From then, one man, one gun; he tread the path between Evernight and Daybreak and became a legend. Even if Evernight was destined to be his fate, he still intends to become the ruler who dictates.
8 22861

