《weakness》Jimin's Fate

Advertisement

🖐🏻 سرنوشت جیمین 🖐🏻

کف دستاشو رو میز گذاشت و خم شد

+ ما اون حروم زاده ای که همکارتون رو به قتل رسوند پیدا میکنیم پس نمیخوام حرکت اضافه از کسی ببینم ...

فرمانداره کچل زندان جدیدشون گفت و از در خارج شد ، هیونجین لبش و رو هم فشار داد و از جاش بلند شد ، چشمای قرمزش بیانگر عصبانیت و طوفانی بود که قرار بود راه بندازه

_ امشب ساعت ده دوربین های راهرو اصلی و هواخوری نباید چیزی ضبط کنن ! درب تمام سلول های بند سوم باید باز باشن ، با خودتون اسلحه بیارین ، باتوم الکتریکی ، زره ، کلاه خود هرچیزی ...

دقیقا جایی که چند ثانیه پیش فرماندار اونجا بود ایستاد و دستاشو توی سینش جمع کرد

_ اگر نمیخواین دخالت کنین ،‌ بهتره برگردین خونه چون امشب قراره بفهمم کی سونگمین من و کشت ...

همهمه داخل حیاط توجهش و جلب کرد ، جلوتر رفت و کنار هان ایستاد

+ چه خبره ؟

_ نشنیدی ؟ قراره به هوسوک ازادی مشروط بدن ، فقط شبا رو برمیگرده زندان میخوابه

جیمین اوه متعجبی از دهنش خارج‌ شد و‌ جلو تر رفت و از بین جمعیت رد شد ، بازوی هوسوک گرفت و کنار گوشش لب زد

_ باید حرف بزنیم ...

+ میخوای خوشحالیمو ازم بگیری نه ؟

هوسوک با چشمای ریز شده گفت و لبخند درخشان و فیکش و تحویل جیمین داد

_ دقیقا ، یونگ چی ؟

هوسوک پوزخند زد و ابروشو بالا انداخت

+ یونگ ؟ یونگی آدم کشته ... من حداقل میتونم پیش مادر و خواهرم باشم و شبا برگردم همینجا ، یونگی کارش شبا ام حل میشه

هرچند به گفته خودش اطمینان نداشت ، میدونست مین یونگی الان چه وضعیت افتضاحی داره و به روی خودش نمیاره ، به قول خودش یونگی با هوسوک شارژ‌ میشد

جیمین افکار هوسوک با جملش بهم زد

_ حالا میفهمم چینی ها چرا انقدر نظرشون بهت جلب شده

+ شاید اگر حقیقت و به فرماندار بگم...

جیمین ایستاد و دستش و روی سینه هوسوک گذاشت

_ هی هی هی ... نه ، میخوای بمیری

بازوی هوسوک‌ و چسبید و به سمت سالن سلول ها هدایت کرد و‌‌ ادامه داد

+ شاید فکر کنی من تجربه چنین کارایی ندارم... اما من برعکس همتون که سال های زیادی تو این خراب شده بودین خوب این حروم زاده و پلن هاشونو میشناسم

_ خب ؟

+ برو پیش اکامه ، بفهم ازت چی‌‌ میخواد ...

+ جیمین یه زمان باکره بودی یادت میاد ؟ الان خیلی دادی

جیمین لبخند زد ، منظور هوسوک تجربه زیاد جیمین تو خلاف بود و لبخند جیمین تلخ تر از هر لبخندی ...

هوسوک از جیمین جدا شد و مسیر سلول اکامه رو پیش گرفت ، به یونگی که از سمت دیگه سالن براش خط و نشون میکشید اهمیت نداد و داخل شد

+ اکامه ، باید باهات حرف بزنم ، نمیخوام پونزده سال دیگه برای کاری که نکردم اینجا بمونم ! ازم چی میخوای ؟

اکامه از بین عود هایی که روی میز گذاشته بود و دودشون اطرافش و گرفته بود چایی سبزی برای خودش ریخت و سیگارشو توی جا سیگاری طرح دارش خاموش کرد

_ هونگ فوانگ ، یکی از رهبران تریاکه ، هرسال یه محموله از پولایی که به دست اوردن به چین میفرستن ، حالا که قراره بهت مرخصی بدن کمک میکنی اون پولارو بدزدیم ، نگو تجربه نداری ...

+ نقشه کوفتیت چیه ؟

_ روزی که اون پولا ارسال بشه ما هممون ازاد میشیم و میتونیم پولارو برداریم

+ هی... صبر کن ، من نمیتونم فرار کنم ، ازادی مشروط دارم و سرجمع دو سال دیگه حبس این واسه من ریسکه

اکامه لبخند زد ، چایی گیاهیشو نوشید و سر تکون داد

_ قرار نیست کسی فرار کنه ، یه سرقت تمام عیار ، برای پلیس این سرقت اصلا انجام نمیشه ، فکر کن ، پولی که وجود خارجی نداره و چطور میشه دزدید ؟

Advertisement

+ هونگ کیه ؟

_ کسی که فکر میکنه ما تو زندانیم ...

هوسوک‌ گیج شده بود ، تقریبا فهمید این یه سرقته که قراره کنترلش از داخل زندان و توسط اکامه و اجرا بیرون زندان و توسط خودش باشه اما سوال هایی تو ذهنش بود که براش جواب لازم داشت ...

از سلول خارج شد و کنار پله های طبقه دوم سالن نشست ، ذهنش غرق حرفایی بود که چند لحظه پیش شنید

+ نمیفهمم این وسط به من چه نیازی دارین

_ هزارتا کانتر پر توی این بندرگاه وجود داره ، باید بدونیم اون کانتر کدومه و چه روزی قراره ارسال بشه

چایی سبزی داخل لیوان کوچولو چوبی ریخت و جلوی هوسوک‌ گذاشت

+ باید بهشون نزدیک شی و اعتمادشون و جلب کنی ...

***

نخ و سوزن دستش گرفته بود و از بیکاری داشت دکمه های پیراهن مشکی رنگش و محکم میکرد و پشت سر هم به جون هان غر میزد

+ سیگار نکش ، ببین میمیریا .. ورزش کن یکم‌... پوست استخونی

تمین لبخندی زد و جلوی نگاه شیفته و خیره جونگ کوک کف سر جیمین و از بالای تخت بوسید

_ یکم دیگه اینجا بمونی شبیه پیرزنا میشی

جونگ لبخند شیرینش مهو شد و جدی به تمین زل زد

+ اگر یبار دیگه اونکارو بکنی پیرزن شدن جیمین و نمیبینی ...

جیمین نخ و با دندونش قطع کرد و با اخم بهشون چشم دوخت

_ جرئت دارید دعوا کنید تا جفتتون بفرستم انفرادی

+ جیمین تو این کار تبهر خاصی داره

هان گفت و از جاش بلند شد

_ پارک جیمین ملاقاتی داری

جیمین از جاش بلند شد ، توی زندان جدید این اولین ملاقاتی بود که داشت و خب با توجه به تعداد افراد کمی که توی زندگیش باقی مونده بودن حدس اینکه برادر کوچیک تر یا بهترین دوستش اومده سخت نبود

ولی وقتی وارد اتاق ملاقات شد تعجب و تنفر یکدفعه ای بهش هجوم اورد

+ تو اینجا چیکار میکنی ؟

با نفرت به چونگ هی گفت و همونجا کنار در آهنی ایستاد

_ جیمین ، اومدم باهات حرف بزنم

+ خفه شو ، تو زندگیم و بهم ریختی همچین حقی نداری

_ گوش کن ، خواهش میکنم ، من کل خانوادم و بخاطر کیم نامجون از دست دادم ،‌ من هیچوقت قصد اسیب زدن به تو یا خانوادت و نداشتم فقط بد شانس بودم ...

جیمین دندوناشو روی هم فشار داد و سعی کرد به مردی که با بغض خفه ای حرف میزد یه شانس بده

_ امکان نداشت بذارم بهت تجاوز شه ، هیچوقت به اون پسرا اجازه همچین کاری داده نشده بود ، من حیوون نیستم جیمین فقط کیم نامجون و میخواستم ، و در رابطه با مادرت قسم میخورم نمیخواستم بهش اسیب جدی بزنم ، من دستور دادم به بازوش ... لطفا آروم باش جیمین

چونگ هی با دیدن دست مشت شده جیمین هول کرد و از جاش بلند شد

_ اون دقیقا لحظه اخر توی خواب چرخیده و اون اتفاق وحشتناک ... باور کن خودم خواب ندارم اما گوش کن ، حاضرم برای ازادیت هرکاری بکنم ، هرکاری از دستم بر میومد برای برادرت کردم و اون الان زندگی آروم کار مناسب داره ...

جیمین با شنیدن اسم جیهیون آروم تر به نظر میومد

_ توی شرکت داروسازی دوستم براش کار پیدا کردم

+ کمترین کاری که ازت برمیومد ...

_ من یه افسر پلیسم جیمین

+ تو حتی حروم زاده تر از کیم نامجونی

جیمین با لبخند گفت

_ خیله خب ، بیا نزدیک‌ تر لطفا

به جیمین نزدیک شد و با نگاه سر سری به اطراف یهویی بغلش کرد

+ چه غلطی میکنی ؟

دستشو توی جیب جیمین گذاشت و زمزمه ای توی گوشش کرد و ازش جدا شد

_ راستی ... دوستت کیم تهیونگ

جیمین نگران توی چشمای چونگ هی زل زد ، دو ماهی میشد کوچیک ترین خبری از بهترین دوستش نداشت و نمیتونست بهش درسترسی پیدا کنه

Advertisement

_ اون از اینجا رفته ... خونه ای که توش زندگی میکردید و فروخت و با پولش تمام بدهکاری هاتو پرداخت کرد و کسی خبر نداره اون کجاست ...

قلب جیمین فشرده شد ، تهیونگ رفته بود ؟ چرا ؟

***

بخار فضای داخل حموم و پر کرده بود ، آب داغ روی سرش میریخت و صدای شر شرش با صدای رعد و برق های وحشتناکی از بیرون میومد قاطی شده بود ، رنگ نیلی مشکی با موهای طلایی جیمین تضاد قشنگه حمام خالی از آدم شده بود

جیمین موهاش و به عقب سر داد و سعی کرد فریاد تنهایی شو خفه کنه ، اول مادرش ، بعد پدرش و حالا هم تهیونگ ...

چرا رفته بود ؟

فضای حموم با نور روشن شد و پشت سرش صدای مهیب و بلند رعد برق باعث شد جیمین هین از ترس بکشه و چشماش و ببنده

دستایی دور کمرش حلقه شد

+ هیشش نترس

جونگ کوک دستاشو دور کمر جیمین محکم کرد و گذاشت اب لباسش و خیس کنه ، بدن جیمین زیادی نرم بود

_ جونگ کوک

صدای گرفته جیمین ، قلب جونگ‌کوک و به درد میاورد

+ جونه دلم ؟

_ تهیونگ رفت ..

جیمین توی بغل جونگ کوک چرخید و عقب رفت تا پسر مو مشکی کامل خیس بشه

_ اونم تنهام گذاشت ...

جونگ کوک بی حرف به چشمای پر ستاره جیمین توی اون فضای گرگ و میش شده زل زد و برای بار هزارم عاشقش شد

سرش و جلو برد و بوسید ، جوری که انگار این اولین باریه که جیمین بهش اجازه بوسیدن میده

عمیق و با حرس خاص سرش و توی گردن جیمین برد و عطری که مستش میکرد و بو کشید

+ میدونی فرق من با تمام آدمای زندگیت چیه ؟

_ هوم ؟

+ ممکنه بیشترین اسیب و من بهت بزنم اما هر اتفاقی که بیوفته ، هیچوقت تنهات نمیذارم ...

جیمین عقب کشید تا سر جونگ کوک از گردنش در بیاد و بهش نگاه کرد

_ اگر اون روز نمیومدم انفرادی چی ؟

+ فقط سه روز بعدش برمیگشتم و با خودم میبردمت ...

جیمین لبخند زد ، دندون نما و شیرین و جمله ای رو‌گفت که از ته دلش بهش ایمان داشت

+ میدونم ، میومدی ...

***

دوربین ها خاموش شد ، سرباز ها اسلحه هاشون و برداشتن و شوکر هاشون و چک کردن ...

_ مرسی ،‌ واقعا مرسی .. بهم یاد دادی به هر قیمتی شده باید زنده بمونم و توی این خراب شده دووم بیارم

جیمین بعد از عوض کردن لباسش رو به جونگ کوک‌ گفت نامجون پوزخند زد

جونگ کوک دستش و دور کمر جیمین حلقه کرد با دستش سر جیمین که با اخم وحشتناکی به اکامه زل زده بود چرخوند

+ درسته ولی مثل اینکه یه چیز مهم و فراموش کردم

_ دقیقا ، وقتی وارد یه جای جدید میشی هیچوقت ...

+ با اونایی که بالا زنجیره غذایی ان درگیر نشو

نامجون گفت و جین حرفش و کامل کرد و کنار لب نامجون و بوسید

+ میترسی ؟

جیمین با خنده پرسید و دست جونگ کوک و از دور کمرش باز کرد

_ ترس نیست ، دانش تاریخه ..

نامجون به نرده تخت تکیه داد و صداش و صاف کرد

_ اول قرن نوزدهم یه بحران بزرگ موش توی چین پیش اومد ، اونقدر موش داشتن که ممکن بود همه برنج ها رو بخورن ، امپراطور به خودش گفت

جین روی تخت بالایی کنار نامجون پرید و با هیجان ادامه داد

+ وایسا من این داستان و بلدم ، گفت ما یه ملیون چینی هستیم و اگه هر کدوم یه موش و بکشه بحران تموم میشه ، پس تصمیم گرفت برای هر موش مرده به مردمش سکه بده به نظر فکر بدی نمیومد

نامجون دست جین و گرفت و بوسید و مثل یه فیلم نامه نویسه کار بلد داستان جین و ادامه داد

_ ولی چینی ها فهمیدن اگر به موش ها غذا بدن و ازشون مراقبت کنن میتونن موش مرده بیشتری به امپراطور بدن و پول زیادی به جیب بزنن

جیمین که کنجکاو به داستان گوش میکرد لب زد

+ و ؟

_ نتیجه خاص نیست ، فقط اینکه چینی ها یه چیز دیگه ان ، فرق دارن ... اونا میتونن موش هارو رام کنن و بعد بکشنش !

نامجون جلو تر رفت و دستش و روی صورت جیمین گذاشت

+ تو همزاد منی ، بد بودن توی خونت جریان داره ، برعکس جونگ کوک که داره براش تلاش کرد ...

جیمین صورتش کنار کشید و با چشما و صدایی که توش نفرت موج میزد زمزمه کرد

_ همزاد ؟ تو‌ پدر من و کشتی

جونگ کوک جیمین و کنارکشید و دستاش و جای دستای نامجون روی لپای جیمین گذاشت

+ جیمین خواهش میکنم درگیری با همه رو تموم کن ... من نمیخوام اتفاقی برات بیوف...

صداش با صدای اژیر توی سالن قطع شد و پشت سرش صدای پوتین سربازا و افسرایی که مثل وحشیا توی سالن ریختن و با فوش و ضرب باتوم زندانی هارو به سمت حیاط میفرستادن

جیمین ترسیده دست جونگ کوک و چسبید

+اون هیونجین ...

زمزمه کرد و دست جونگ کوک و فشار داد

هیچ رحمی دیده نمیشد ، زندانبان ها با لگد و باتوم و حرف میزدن

جونگ کوک لباش و محکم روی لبای جیمین گذاشت و با صدای زندان بان ازش جدا شد

+ یالا گمشید حیاط

جیمین بیرون رفت ، توی سالن خون دیده میشد و کسایی که با شوکر برقی روی زمین افتاده بودن ، یه چیزی این وسط درست به نظر نمیرسید

فریاد زد

_ جونگ کوووکا

زندان بانی بازوشو چسبید که صدای هیونجین از پشت سر شنیده شد

+ اون دو تا نه ، اونا وقتی سونگمین به قتل رسید پیش من بودن

افسر هوانگ هیونجین به جیمین و نامجون اشاره کرد با چشمای که خشم ازش میبارید به سمت حیاط قدم برداشت

+ چه خبر شده ؟

صدای متعجب نامجون بود ، جیمین حس بدی داشت ، زمزمه کرد

_ شب چاقو های بلنده

( شبی که هیتلر مخالفین زیادی رو قتل عام کرد )

چرخید و خودش به توالت فرنگی داخل سلول رسوند

+ چیکار داری میکنی ؟

نامجون گفت و پشت سر جیمین که دستش و داخل سوراخ توالت کرده بود ایستاد

+ چونگ هی این و داد بهم ، انگار یه چیزی میدونست که تو گوشم گفت اگر اتفاقی افتاد بهش زنگ بزنم ، اون تنها کسی که میتونه کمک کنه

داشت پشت سر هم توضیح میداد که صدای نامجون متوقفش کرد

_ جیمین ..

چرخید ، نامجون به در سلول زل زده بود و صداش میکرد پس اون طرف خبرای جالبی نبود ، گوشی و کنار توالت گذاشت و از جاش بلند شد ، آدمای اکامه دم در سلول ایستاده بودن

_ پارک جیمین ، توی خشک شویی منتظرته

جیمین با اخم به مرد و لحجش موقع کره ای حرف زدن زل زد و با سوءزن پرسید

+ کی ؟

_ سرنوشتِت

جیمین چرخید و به نامجون نگاه کرد ، امید وار بود نامجون بتونه متوجه منظورش بشه و همراه سه مرد چینی از سلول خارج شد ...

***

بارون شدیدی میومد ، زندانیا به صف ایستاده بودن و باد و بارون به صورتشون شلاق میزد هوای تاریک نیمه شب به لطف رعد و برق روشن و آبی شده بود و تنها صدایی که میومد صدای برخورد قطره بارون به زمین بود

+ حالت خوبه ؟

صدای لینو بود رو به هان که از شدت سرما رنگ صورتش به سفیدی میزد

_ اره خوبم ،‌ ولی ظاهرا قصدشون به هیچ عنوان خوب بودن ما نیست ...

هیونجین رو به روی زندانی ها ایستاد و صداش و بلند کرد

+ دوربین های راهرو مرکزی و حیاط خاموشن ، افسرهایی که اینجا هستن فردا اینجا نیستن ...

مهم نیست چی بگین ، هیچ کس حرفتونو باور نمیکنه ... این شرایط برای همه ناخوشاینده ولی تا وقتی بهم نگین کی سونگمین و کشته کسی از جاش تکون نمیخوره !

کمی جلوتر رفت و کلاه بارونیه چرمش و جلوتر کشید ، جلوی ردیف اول صف زندانی ها قدم برداشت و به صورت تک تکشون زل زد

+ عجله نداریم ، تا صبح میتونیم اینجا صبر کنیم

اخرین نفر هان بود ، لرزون و رنگ پریده ، از وقتی توی دوران ترک اعتیادش بود لاغر و ضعیف شده بود و تحمل اون سرما و بارون براش سخت تر از بقیه بود هیونجین با سر به سربازی که کلاهخود داشت اشاره کرد و عقب رفت ، سرباز بازوهای هان چسبید و به سمت بشگه بزرگ پر از اب و یخ برد که تمین فریاد زد

+ نه نه نه ، اون هیچ کاری نکرده ..‌ یااا

لینو جلو تر رفت تا جلوی سرباز بگیره که باتوم سرباز کناریش توی کمرش فرود اومد و اونو روی زمین انداخت

_ لاشیا اون معتاده دووم نمیاره ولش کنید

جونگ کوک با اخم به هیونجین گفت و سعی کرد جلو بره که جین بازوشو کشید و متوقفش کرد

سر هان و داخل بشگه اب فشار دادن و پوزخند هیونجین روی لباش نمایان شد ...

نامجون بلافاصله بعد از خروج جیمین و چینی ها گوشی موبایل و از روی توالت برداشت و شماره چونگی هی که تنها شماره سیو شده داخل گوشی بود پیدا کرد و تماس و وصل کرد

_ بازپرس چونگ هی ؟ این موقع شب داری کار میکنی ؟ بچه هات خوبن ؟ اوه یادم نبود من اونارو کشتم ، نامجون هستم ...

همونطور که حرف میزد به سمت خشکشویی قدماشو تند کرد

_ لال شدی ؟ انتظار نداشتی صدامو بشنوی نه ؟

+ چی از جونم میخوای ؟ جیمین کجاست ؟

_ چونگ هی وقتی جوون بودی دفتر خاطرات داشتی نه ؟ من داشتم و عاشقش بودم کاش الان اینجا بود و توش اینجوری مینوشتم

دفتر خاطرات عزیز امروز توی ( شیان کروز دِل )روز عجیبی بود ، از صبح همه چیز پر از انرژی منفی بود و همچنین ظهر همه چیز بدتر شد ولی توی تمام این مدت دوربین ها کار میکردن ، بجز الان ، میدونی بازپرس عجیبه ولی الان هیچ دوربینی توی زندان روشن و درحال ضبط نیست ... این چه معنی میده جناب سروان ؟

صدای چونگ هی که با فریادش سربازی و اماده باش میکرد و پشت سرش صدای بوق باعث شد نامجون گوشی و داخل جیبش بچپونه و وارد خشک شویی بشه ، ولی برعکس انتظارش همه چیز آروم و بی سر صدا بود ...

تنها صدایی‌ که به گوش میرسید صدای کار کردن ماشین لباس شویی قول پیکر بود ...

***

جیمین روی زانو هاش جلوی اکامه افتاده بود

اکامه خم شد و توی تخم‌چشمای جیمین زل زد

_ مسئله شخصی نیست ، ولی توی مرغدونی فقط یه خروس میتونه باشه ! نمیتونم بذارم یه تازه کار باهام دربیوفته ، میفهمی ؟ فکر کنم وقتی بقیه عاقبت تورو ببینن شیر فهم بشن ...

از جلوی جیمین کنار رفت و جیمین حالا بهتر میتونست لباس شویی قول پیکر و با در باز شده پشت سر اکامه ببینه ...

+ به سر نوشتت خوش امد بگو جیمین ...

_______2800

سلام ، میدونم ...

هر چی بگین حق دارین پس حرفی ندارم

فقط میتونم از همتون معذرخواهی کنم و امید وارم باشم بی لیاقتیم با توجه به عشقی که به فیک میدین و وضعیت اپ من و ببخشید ...

love you 💜

    people are reading<weakness>
      Close message
      Advertisement
      You may like
      You can access <East Tale> through any of the following apps you have installed
      5800Coins for Signup,580 Coins daily.
      Update the hottest novels in time! Subscribe to push to read! Accurate recommendation from massive library!
      2 Then Click【Add To Home Screen】
      1Click