《weakness》Misfortune

Advertisement

👥بد شانسی 👥

کاندوم و توی دستش بالا اورده بود و با چشمای گشاد نگاهش میکرد ، افسر زن لباس زیر سفید رنگی و روش گذاشت و دستش و به کمرش زد ؟

+ چه مرگته ؟ تا حالا تو زندگیت کاندوم‌ ندیدی ؟

جیمین کاندوم و پایین اورد و یخ زده به زن رو به روش نگاه کرد

_ آجوماا ولی من بهت گفتم درخواست ملاقات نکاحی ندادم .

+ شاید اون داده ، برو داخل وقت من و تلف نکن

_ ولی من دوست دختر ندارم

زن در حالی که بازوشو چسبیده بود در آهنی اتاق و باز کرد و داخل هولش داد

+ من کی گفتم دختره ؟

_ چی ؟

+ موچی

دستایی که دور بدنش پیچید و صدای بمش هم شوکه اش کرد هم از شوک خارجش‌ کرد ، اون صدارو خوب میشناخت

_ تهیونگااا

چرخید سمتش و وسایل توی دستاشو روی‌‌زمین ول کرد و با تموم‌‌وجودش موجود رو‌به رو شو توی بغلش گرفت

_ ته... چقدر خوشحالم که اینجایی

تهیونگ اشکش و با انگشتای کشیدش پاک کرد و‌ خودش و از بغل جیمین خارج‌‌ کرد

+ پس شروعش‌ کنیم؟

جیمین گیج نگاهش کرد

_ چیو ؟

تهیونگ لبخندش و جمع کرد و با چشماش به کاندوم زیر پاشون اشاره کرد ، جیمین با دیدن کاندوم مشتش و بالا اورد و به سینه رفیقش کوبید

+ یا احمق برو عمت و به فاک بده ...

_ کی گفت قراره من تاپ باشم ؟ جیمینا مثل اینکه بات بودن و با تمام وجود پذیرفتی

جیمین چپ چپ نگاهش کرد و‌ سمت تخت دو نفره سفید رنگ قدم برداشت

+ خفه شو ، اتفاقا چند وقته تو فکرشم تاپ بودن و امتحان کنم

بعد چشماش و تو کاسه چرخوند

_ البته اگه وقت کنم از زیر این لاشیا در بیام

تهیونگ اخماش تو هم رفت ، منظور جیمین از لاشیا کیا بود ، نکنه ...

نگران سمت دوست قدیمیش رفت و جلوی پاش زانو زد

+ منظورت چیه جیمین ،‌ اذیتت میکنن‌؟ اون تو چه اتفاقی برات میوفته ؟

جیمین لعنتی به جمله بندی افتضاحش‌ فرستاد و دستای تهیونگ که روز زانو هاش بود و‌ چسبید

_ منظورم و اشتباه فهمیدی ته ، منظورم این بود هرچی میشه سریع دعوا راه‌ میندازن و کتک کاری میکنن

تهیونگ که خیالش راحت تر شده بود نگاهه کلی به چهره موجود دوس‌داشتیش انداخت و با لبخندی روی تخت هلش داد و روش خیمه زد

_ یا عوضی چه غلطی میکنی

جیمین با خنده گفت و پاهاشو بالا اورد تا مانع خیمه زدن تهیونگ رو بدنش بشه اما با برخورد پاش به قفسه سینش چهره تهیونگ جمع شد و با اخ بلندی کنار بدنش سقوط کرد

_ تهیونگ ، یا پسر چت شده

جیمین ترسیده بلند شد و دستای تهیونگ که روی قفسه سینش جمع شده بود کنار زد

لباسش و بالا زد و با دیدن کبودی هایی که خون مردگی دورشون ترسناک بود دستاشو رو دهنش گذاشت و هین کشید

+ دهنت سرویس جیمینا ...

_ ته چه اتفاقی برات افتاده ؟

تهیونگ گوشه لباسشو از دست جیمین کشید و سعی کرد از جاش بلند شه

+ تصادف کردم ، چیزی نیست ! نترس

_ کی ؟ چرا ؟ ته چرا مواظب خودت نیستی

تهیونگ با دستاش صورت جیمین و قاب گرفت و با فشاری که اورد جیمین ساکت شد و لباش مثل ماهی جمع شد

+ هیس ، ساکت شو ، واسه اون نیومدم اینجا

جیمین سوالی نگاهش کرد ، البته اگرم قصد صحبت داشت نمیتونست

+ من دو روز پیش سولار وکیلت و ملاقات کردم

_ خب ؟

تهیونگ حاضر بود قسم بخوره میتونه برای چشیدن لبای ماهی طوری که خب‌ و به شکل کیوتی زمزمه‌ کرد چند سال از عمرشو بده ،‌ جیمین که متوجه سکوت و چشمای خیره دوسش روی لباش شده بود دستش و بالا اورد و گوشش و چسبید و محکم کشید

Advertisement

_ منحرف عوضی به چی زل زدی ؟

تهیونگ ناله ای از درد کرد و دستش و روی دست جیمین گذاشت

+ جیمین ، آی ...غلط کردم .. فقط خیلی کیوت بودی

_ زر بزن

+ ما با هم دیگه رفتیم سراغ ته وو ، نمیدونم خبر داری یا نه بعد اون اتفاق هیونگ اخراجش کرده چون حواسش به هیچی‌ نبوده حدس بزن وقتی من و دید چیشد

جیمین سر کج‌ کرد و با دقت به کلمات تهیونگ فکر کرد

+ فرار کرد جیمینا ، من تا یه جاهایی دنبالش دوییدم اما گمش کردم

_ منظورت چیه

+ منظورم اینه یه چیزایی اینجا درست نیست ، تو باید ازشون بخوای ته‌ وو رو بازجویی کنن

_ من ؟ این کارو باید دادگاه بکنه

+ پس درخواست کن ...

جیمین سر تکون‌ و به فکر فرو رفت

_ بغلم کن ته ، خیلی خستم

+ میدونم ... واسه همین درخواست ملاقات و نکاحی کردم تا راحت باشیم ، حداقلی باید جایزه یه کیس هات باهام داشته باشی

جیمین لبخندی زد و انگشتای دستش و بوسه ای زد و اونو رو لبای تهیونگ گذاشت

شاید جیمین نفهمید اما ، تهیونگ تا چند دقیقه مات شده به گوشه ای زل زده بود ...

***

اخرین ضربشو محکم تر کوبید و با فریادی خودش و روی زمین انداخت و دستاش و پشت سرش تکیه داد ، نفس نفس میزد و قطره های عرق از کل بدنش سرازیر شده بود ‌

چشماش و بست و با حس کسی کنارش بازشون کرد ، بطری ابی جلوی صورتش تکون میخورد

+ میخوای با مشتات کیو بکشی

جیمین بطری اب و چنگ زد و نگاه سرسری به هیونگش انداخت

_ خیلیارو

+ میشه بپرسم جونگ کوک شماره چنده ؟ چون خیلی دلم میخواد اون اولا باشه

جیمین با شنیدن اسم جونگ کوک بطری تو دستش و فشار داد و دندون قروچه ای کرد، سه روز پیش وقتی شنید از انفرادی در اومده مثل احمقا ملافشو مرتب کرده بود و منتظر بود تا مثل همیشه با نگاه عاشقش وارد سلول بشه و ازش بپرسه همه چی مرتبه یا نه اما در کمال تعجب جونگ کوک علاوه بر اینکه نگاهی نکرده بود ازش درخواستی کرد که غیر قابل باور بود

+ گمشو بیرون

جیمین خواست حرفی بزنه که با دیدن صحنه رو به روش دهنش یک متر باز موند ، یونجون خبرچین جونگ کوک داخل اومد و بعد در اوردنه تیشرته سفیدش کنار جونگ‌کوک‌ دراز‌ کشید

و از همون روز به بعد جونگ‌کوک‌ جیمین و حتی مخاطب نگاهش قرار نمیداد حتی وقتی نگهبان به سلول اومد و گفت که جیمین ملاقات نکاحی داره جونگ کوک فقط از پهلوی راست به پهلوی چپش چرخیده بود و این جیمین و دیوونه میکرد

+ هی

یونگی دستش و جلوی صورت مات برده‌ جیمین تکون داد و سرش و برای دیدن چهرش کمی خم کرد

+ خشک شدی ؟

جیمین باقی مونده بطری و روی صورتش خالی کرد و اونو گوشه ای پرت کرد

_ چیکارم داشتی ؟

یونگی دهن باز کمی نگاهش کرد ، این پسر هات با ترقوه های بیرون زده و موهای خیس همون موجود کیوتی بود که شبیه پاستیل خرسی اخم میکرد ؟

+ آم ، میخواستم بگم ، مینهو احتمالا امشب دهنت و سرویس میکنه

جیمین گیج سر تکون داد

_ مینهو کدوم خریه ؟

+ میخواد نیپل هاتو با قیچی قطع کنه ، بار اولش نیس

جیمین با چشمای گشاد شده بازوی یونگی‌ که مبهوت با دیوار پشت سرش حرف میزد چسبید و تکونش داد

_ سوال من چی‌ بود ؟

یونگی سرش و تکون داد و به جیمین نگاه کرد

+ سوالت چی بود ؟

_ ایییش ، میگم مینهو کدوم خریه ؟

+ آها ، دوست پسر تمین ، همون که بهش دادی

Advertisement

جیمین چپ چپ نگاهش کرد و بلند شد

_ من چه میدونستم دوست پسر داره ، وات ده هل ؟

یونگی شونه ای بالا انداخت و از جاش بلند شد و همونطور که به سمت در میرفت فریاد زد

+ خلاصه خواستم بگم با نیپلات خدافظی کنی

***

(2مین از شاین(ادیت تتو کار خووودمه )

با ضربه ای که به لپش خورد لای پلکاش و باز کرد و با دید تاری چهره پسری با موهای قرمز و بالاسرش دید

+ هی ، پاشو ، باورم نمیشه اینجا خوابیدی

جیمین چینی به دماغش داد و سرجاش نشست ، کل بدنش درد میکرد و به شدت گشنش بود واقعا چرا توی باشگاه خوابش برده بود ؟

_ خوب خوابیدی بیبی ، ها ؟

با شنیدن دوباره ی صدای پسر مو قرمز نگاهش کرد ، البته بهتره بگم نگاهشون کرد خودش و دار و دستش

+ تو باید دوست پسره تمین باشی

_ منتظرم بودی ؟

جیمین دستی به صورتش کشید و نیم خیز شد تا از جاش بلند شه که با ضربه ای که به پشت باسنش خورد روی زانو هاش جلوی مینهو زمین خورد

دو نفر بالا سرش ایستادن و یکیشون با کشیدن موهای روشنش مجبورش کرد بالا رو نگاه کنه

مینهو قیچی هرسی که دستش بود و چند بار باز و بسته کرد و لبخندی تحویل صورت نیمه نگرانه جیمین داد

+ الان میخوای با اون نیپل هامو قیچی کنی ؟

مینهو نگاهی به قیچی دستش انداخت و چرخوندش

_ چیه ؟ دوسش نداری ؟

+ گوش کن ..آه

با کشیده شدن موهاش ناله درد ناکی کرد و دستشو روی دست پسر گذاشت

+ من نمیدونستم دوست پسر داره ، من .. فاک یه دیقه صبر کن

کسی از پشت لباسشو بالا داده بود و جیمین کم کم داشت نگران میشد ، اگر مثل همه فیلما کسی به موقع نرسه چی ؟

+ لعنت بهش من فقط بدهکاریمو به کای پرداخت کردم

قیچی روی نیپل هاش ایستاد ، مینهو توی چشمای جیمین نگاهی کرد و مشکوک پرسید

_ کای چه ربطی به مینی داره ؟

جیمین ابروهاشو بالا انداخت

+ مینی ؟

مینهو نوک قیچی و به سینش فشار داد و تا حد سوراخی کوچیکی پیش رفت و فریاد زد

_ جواب سوال من و بده

+ یااا چویی مینهو

جیمین چشماش و بست و نفس کشید ، خداروشکر زندگیش جدیدا شباهت زیادی به فیلمای دراما داشت ، حالا هم مثل تمام دراما ها تمین‌ دقیقا به موقع رسیده بود

+ ولش کن

_ حرومزاده ی لاشی

مینهو سمت دوست پسرش رفت با چسبیدن گردنش صورتش و تا نیم ثانتی صورت خودش اورد

_ اینجا چه غلطی میکنی

+ تو داری چه غلطی میکنی ؟ با کندن نیپل های جیمین چی بهت میرسه ؟

مینهو گردن تمین و ول کرد و با ول کردن قیچی توی دستش یقش و چسبید

_ تقصیر توعه عوضیه که بعد از سه سال زیرخوابی من یهو هوس کردی اونو به فاک بدی

+ یعنی تو این خراب شده فقط من با باتم بودن مشکل ندارم ؟

سره تمین و مینهو سمت جیمین چرخید و چند لحظه خیره بهش پلک‌ زدن و خب جواب بی موقع حرف زدن قطعا کتک بود ، پسری که کنارش بود با لگدی به پهلوش اونو روی زمین انداخت

_ کاریش نداشته باش

+ کای به این موضوع چه ربطی داره ؟

_ اونو ولش کن بره‌ تا حرف بزنیم

مینهو سر چرخوند و با اشاره به نوچه هاش جیمین و رها کردن

جیمین با کمر درد و پهلو درد با ناتوانی از جاش بلند شد و سمت خروجی رفت که لحظه اخر با مشت مینهو به صورتش فریادش بلند شد

+ لعنت بهت ...

شکم گشنش به اندازه کافی جون و از تنش گرفته بود ، تلو تلو خوران خودش و به سلولش رسوند و با کمک میله ها و دیوار خودش و به تختش رسوند

_ نیپل هات سالمه ؟

+ فکر کنم شانس با هرزه ها یار شده جین هیونگ

جیمین چشم چرخوند و بی اهمیت به مکالمه ی جونگ‌ کوک و جین هیونگش خودش و روی تخت انداخت و نفس عمیقی کشید ، این سری ام قسر در رفتی پارک جیمین ، شانس واقعا ام باهات یار شده ، کلافه دستش و روی چشماش گذاشت و سعی کرد فقط و فقط بخوابه..

***

صبح با صدای پچ پچ از خواب بیدار شد

+ چرا نصف شب نه ؟

_ هیونگ گفتم ساعت ۱۰

+ بیا امید وار باشیم تو این سه ساعت‌ کسی رم نکنه برای انفرادی

با صدای اژیر و باز شدن در ها برای سرشماری حرفشون قطع شد و جیمین هم ناچار از جاش بلند‌ شد

جکسون وارد سلول شد و با نگاه طولانی به جونگ کوک سمت جیمین برگشت

+ برو دوش بگیر صبحانه بخور ، لباسات و دادم هان ، ساعت ۹ و نیم باید بری دادگاه

پس درخواست تجدید نظرش تایید شده بود

با انرژی بیشتری لبخندی زد و از جاش پایین پرید و بدو سمت حمام رفت

خودش و حسابی شست و برای اولین بار طولانی تر از همیشه زیر اب موند

شیر اب و بست و چرخید تا سمت هولش بره که مسبب بلاهای جدیدشو پشت سرش هوله به دست دید

+ تمین شی

_ جیمینا ...

جیمین هولش و چنگ زد و نگاه هیز تمین‌ و رو بدنش نادیده گرفت

_ مشکلت با دوست پسرت حل شد ؟

باکسرش و تنش کرد و شلوارش و برداشت تا تنش کنه که تمین‌دستش و دور کمرش انداخت و لبخند زد

+ جیمین ، نمیخوام راجبم‌ فکر چرت کنی ، من و اون کات کرده‌ بودیم

جیمین کنارش زد و شلوارش و پاش کرد

_ که چی ؟ بدهی من تموم شد

تمین روی سکو نشست و دستشو تکیه‌گاه بدنش کرد

+ ولی من میخوام ماله من باشی

لباسشو تنش کرد و هولش و روی‌ موهای خیسش انداخت و حرص درار ترین لحنش و به کار برد

_ ولی من احتمالا چند روز بیشتر مهمون این خراب شده نیستم

تمین اخمی کرد و بلند شد و جلوشو گرفت

+ یعنی چی ؟

جیمین قدش و بالا کشید و نزدیک صورت تمین زمزمه کرد

_ یعنی تا یک ساعت دیگه میرم دادگاه و اگر همه چیز خوب پیش بره ، دیگه هیچوقت ریخت هیچکدومتون و نمیبینم

تمین دستاشو مشت کرد و سعی کرد اغوا نشه چون جیمین تو هر حالتی به راحتی میتونست دلش و بلرزونه و دیوونش کنه ، حتی خودشم نمیدونست کی انقدر دلبسته شده...

دکمه های پیراهن سفیدش و بست و کتش و تنش کرد

+ اون روانیا اول صبحی تو اشپزخونه دعوا کردن

جیمین سمت هان چرخید و کراواتشو دستش داد تا براش ببنده

_ این و ببند من بلد نیستم ، کیا ؟

+ دوست پسر عوضیت و دار و دستش

جیمین چشماشو تو حدقه چرخوند شمرده شمرده زمزمه کرد

_ اون ...دوست پسر من ... نیست و چرااا اسم صبحانه اوردی من واقعا گشنمه

چرخید و نگاهی به خودش توی اینه انداخت

ه

ان سوتی زد و ساعت توی اتاق و نگاه کرد

+ هنوز ده‌ دقیقه وقت داریم بیرون صبر کن تا من یه چیزی بیارم بخوری ، آدم جلوی قاضی ضعف میکنه‌ پسر

دستش و به شونه جیمین زد و با هم از اتاق خارج شدن

چند دقیقه که گذشت هان تیکه ای نون با مربای البالو اورد

_ این فشارت و میاره بالا‌

جیمین دستش و بالا اورد

+ ممنون .. آه

هان با وحشت به لباس قرمزه شده جیمین نگاه کرد

_ اوه ... معذرت میخوام جیمینا

جیمین نگران نگاهی سمت ساعت انداخت و نون و دست هان داد

+ اشکال نداره ، میرم خشک شویی تا تمیزش کنم تو فقط یکم معطلشون کن

هان سر تکون داد و جیمین با تمام سرعت سمت خشک شویی دویید

وسط راه با صدای ناله با تعجب چرخید و با دیدن افسر خونی کنار انفرادی با ترس سمتش قدمش برداشت

+ هی .. تو خوب‌...

حرفش نصفه موند وقتی دستی جلوی دهنش قرار گرفت و اونو داخل انفرادی کشید جیمین با دیدن رو‌به روش نفسش بند اومد ، این یعنی اوج بد شانسی ...

دیوار پشت توالت فرنگی خالی بود و جونگ کوک خم شده بود تا ازش خارج بشه

_ جونگ کوکاه مهمون داری ...

جونگ کوک چرخید و با دیدن جیمین پوزخند زد

+ مثل اینکه یه پسر خوشتیپ به دادگاه امروزش نمیرسه ...

______ 2385

سلام سلام

چطور مطورید ؟

امید وارم لذت ببرید و انقدر خوشتون بیاد که کامنت و بغل کنید

love you 💜

    people are reading<weakness>
      Close message
      Advertisement
      You may like
      You can access <East Tale> through any of the following apps you have installed
      5800Coins for Signup,580 Coins daily.
      Update the hottest novels in time! Subscribe to push to read! Accurate recommendation from massive library!
      2 Then Click【Add To Home Screen】
      1Click