《weakness》I will kill you Jimin Park
Advertisement
🌑میکشمت پارک جیمین 🌑
اسمات 🔞
سرو صدای زیاد داخل محوطه ملاقات به اندازه کافی شنیدن صدای ضعیف و تحلیل رفته پارک جیمین و برای وکیل سخت میکرد چه بسا بخواد با تحلیل جرمش به ازاد شدنش کمک کنه ، هوف کلافه ای کرد و چشمش و از جیمینی که دستاشو روی میز گذاشته بود و سر پایین بی اهمیت به کفشاش زل زده بود گرفت و بلند شد
+ من باید با موکل ام یه جای آروم صحبت کنم
نگهبان تو صورت وکیل پلک زد و چند لحظه به در خواستش فکر کرد ، به هر حال اون وکیلی بود که خود چونگ هی برای جیمین گرفته بود که همچنین دوست نزدیکش هم محسوب میشد
_ صبر کن
دختر سرش و تکون داد و منتظر ایستاد ، چند لحظه بعد توی اتاق بازرسی جیمین پاهاشو توی شیکمش جمع کرده بود و دستشو دور زانوش حلقه کرده ، روی صندلی نشسته بود
که این بخاطر اندام ظریفش قطعا ممکن بود
کیم یونگ هی عینکش و روی صورتش نتظیم کرد و رو به روی جیمین روی صندلی نشست
+ خیله خب جیمین شی ، بیا راجب روز دستگیری صحبت کنیم
جیمین چشمای بی حالتش و بالا اورد به قیافه دختر رو به روش زل زد
_ تو قراره من و آزاد کنی ؟؟
یونگ هی سر تکون داد و گوشه لبشو توی دهنش کشید
+ من قراره کمکت کنم ، اگر همکاری کنی
جیمین پوزخند زد
_ چونگ هی چقدر گشته تا پیدات کرده ، احتمالا اولین پرونده ای که بهت میدن
وکیل فکش و سفت کرد و برای آروم شدنش دندوناشو روی هم فشار داد ، چند ثانیه پلک زد و خودکارشو و از جیب پیراهنش در اورد و روی کاغذ کوبید
+ تو اینجوری فکر کن ، حداقل من چیزایی حالیمه که تو حالیت نیست ، حالا برام از صبح روز دستگیریت بنویس
جیمین چند لحظه با تعجبی که تو چهرش مشخص نبود به دختر نگاه کرد
_ اسمت چی بود ؟
+ کیم یونگ هی ، میتونی سولار صدام کنی
( سولار از مامامو دختر نازم )
جیمین تک خنده ای کرد و دستش و روی دماغش کشد
_ اسم دادگاهیته ؟ ( مثل اسم استیج )
وقتی جوابی از دختر رو به روش دریافت نکرد لباش و جلو داد و شونه بالا انداخت
+ حوصله نوشتن ندارم
سولار سرش و تکون داد
_ خیله خب
کیف مشکیشو باز کرد و گوشیش و خارج کرد
+ بگو ضبطش میکنم
_ آمممم ، صبح که از خواب بیدار شدم و اب دهنم سمت چپ لپ و تا نیمه های گردنم و خیس کرده بود؛ حس میکردم مثانم داره میترکه و واقعا نیاز داشتم برم دستشویی ولی حدس بزن چی شد ؟ تهیونگ اون تو بود ! پس منم تصمیم ...
+ صبر کن تهیونگ کیه؟
_ واقعا ؟
+ من به تمام جزئیات نیاز دارم
جیمین سرش و به سمت چپ تکون داد و کم نیاورد
_ دوسال بعد از اینکه نقل مکان کردم به سئول دیدمش
+ از کجا ؟
_ بوسان
+ چرا ؟
_ کام آن مسخرم کردی ؟
+ من ؟ نه ! تو چی ؟ مسخرم کردی ؟
جیمین لبخنده دندون نمایی زد و حالت نشستنش تغییر داد و دستاشو روی میز به هم قفل کرد
سولار لبخند جیمین و با لبخند جواب داد و گوشیش و از روی میز برداشت و با زدن دکمه ضبط روی میز برگردوندش ، جیمین ابروهاشو بالا انداخت و لبخندش عمیق تر شد
_ من توی رستوران انتهای خیابون چانگ کار میکردم اسمش سوان احتمالا انقدری معروف هست که نیاز نباشه راجبش توضیح بدم, اکثر وقت ها ظرفارو میشورم ولی اگر نیاز باشه گاهی به رستوران شعبه دوم میرم
+ چه وقتایی
Advertisement
_ آم مثلا وقتایی که مشتری اونجا زیاده ونیرو میخوان یا اگر چیزی نیاز باشه مثل مواد اولیه با پیک رستوران میبرم ، اونروز هم یه کنفرانس توی شعبه دوم بود و از من خواستن به عنوان نیروی کمکی اونجا باشم عصر که برگشتم ته وو رو دیدم ، ته وو کارش بردن اشغالا و طی کشی و تمیز کاریه ، اونروزم مثل همیشه داشت میومد ته کوچه پشتی تا اشغالارو بندازه که دیدمش ، اشغالا فوق العاده سنگین بود پس من پیشنهاد کردم با موتور تا ته کوچه ببرم و خب اونم قبول کرد
+ خب
_ همون لحظه بود ، هنوزم شکه ام ، قبل اینکه من اون پاکت سبز و داخل سطل اشغال پرت کنن رسیدن و دستای من و از پشت گرفتن و جلوی چشمام اشغال هارو روی زمین ریختن
+ و از داخلش ۵۰ کیلو هروئین پیدا شد
_ دقیقا
+ دوربین کوچه ؟
_ هیچ دوربینی توی کوچه پشتی نیست ، پلیس ها میگن تمام دوربین های رستوران و چک کردن و مطمئنن که هیچ بسته مشکی رنگی و ته وو داخل مشمبای زباله ننداخته و ..
+ و ادعا کردن اونا مال توعه ؟
_ زدی تو خال
***
دم در سلول ایستاد و دیدتش که با هیجان چیزی و برای ووجین دوست صمیمیش تعریف میکرد
_ باورت میشه ؟ یعنی من میتونم این پنج ماه اخر و ازاد باشم فقط اگر بتونم یه شغل نیمه وقت پیدا کنم، میتونم برم پیشه..
ووجین با چشماش به جیمین اشاره کرد که داخل میشد ، هان سر چرخوند و با دیدن جیمین اخم کرد و دستش و مشت کرد
+ برو پی کارت جیمین
_ هان ، گوش کن ، من چیزی به فرماندار ...
مشت محکمی به سمت چپ صورتش خورد ، دستش و روی صورتش گذاشت و چشماش و بست
_ باشه ، بزار حرف بزنم ، بعد هرکاری خواستی بکن
هان چشماش و تو کاسه چرخوند
+ بجنب
_ من چیزی نگفتم ، باور کن ، من تمام مدتی که از دستشویی خارج شدم و پیش کای بودم میتونی ازش بپرسی ...
هان روی صندلی نشست و نگاهشو از جیمین گزفت
+ خب که چی ؟ بغلت کنم ؟ سلول جئون جونگ کوک خوش میگذره ؟
جیمین سوال اخر هان و نادیده گرفت و دستش و دو طرفش باز کرد و با حالت کیوتی سرش و به نشونه مثبت تکون داد
هان تمام تلاشش و کرد تا لبخندش و جمع کنه و اخمش و حفظ کنه اما در اخر جلوی قیافه کیوت جیمین کم اورد و لبخند زد و بلند شد و بغلش کرد
_ خاله زنک بازیاتونو جمع کنید برید بیرون
جیمین سمت صدا چرخید و با دیدن هوسوک و پسری که سریه قبلی ام دیده بود اخم کرد
دست هان و چسبید و از سلول خارج شدن
+ میدونی میخوان چیکار کنن که بیرونمون کرد ؟
هان بی تفاوت جواب داد
_ میخواد بکنتش
چشمای جیمین درشت شد و ایستاد
+ منظورت چیه ؟
هان جوری جیمین نگاه کرد انگار به یه احمق چشم دوخته
_ جیمین چه منظوری میتونم از میخواد بکنتش داشته باشم ؟ میخواد بگاش بده
+ اما اخه یونگی
هان متفکر به در سلول نگاه کرد
_ فکرکنم مشکلشون تو تاپ و باتم بودنه ، هوسوک اینجوری روحه تاپشو ارضا میکنه
جیمین به فکر فرو رفت ، یعنی اونم میتونست تاپ باشه ؟
با راه افتادن هان افکارش و کنار گذاشت و دنبالش راه افتاد
+ شنیدم به یه کار نیمه وقت نیاز داری !؟
_ اره که چی ؟
+ خب من یکیشونو سراغ دارم ، البته اگر بخوای
وارد حیاط شدن و هان روی سکو نشست
_ سرکارم گذاشتی ؟ کسی به من کار نمیده
جیمین جلوی پاهای هان ایستاد و از قصد دستش و روی شونش گذاشت تا جونگ کوک و حرص بده
Advertisement
+ نه سرکارت نذاشتم ، میخوام بذارم .. من قبل اینکه بیوفتم اینجا یه رستوران کار میکردم ، اونا یکی و میخواستن که شبا لباس عروسکی بپوشه و تراکت پخش کنه ، فکر هم نکنم کسی تا الان قبول کرده باشه
هان برای اولین بار مظلوم شد ، چشماش و گرد کرد و مثل پاپی به جیمین زل زد
_ جییمییینا ، ببخشید که زدم تو صورتت ، هوم ؟ میشه باهاشون حرف بزنی
جیمین چشماشو به صورت هان دوخت ، نه اینکه دلش سوخته باشه ، اون حالت کیوت و پاپی تور فقط و فقط مختص به یک نفر بود
تهیونگی که گشنشه یا چیزی میخواد
صداش تو سرش اکو شد
+ جیمینی هیونگ ، به منم گوشت بده .
و دهن باز و چشمای گرد شده تهیونگ ، مخصوصا صداش و هیونگ گفتنش که موقعیت های خاصی مثل الان استفادش میکرد
جیمین دستاشو از رو شونه هان برداشت ولی با تنه ای که به پشتش خورد صاف تو صورت هان فرود اومد و با سینش دماغ هان و نابود کرد
جیمین هینی از ترس کشید و چرخید با دیدن جونگ کوک که زبونش و به لپش فشار میداد و نگاهش میکرد چشماش و چرخوند
+ چه مرگته ؟
هان که حالا یکی از طرفتارای پر و پا قرص جیمین شده بود بلند شد و دست جیمین و کشید
_مهم نیست بیا بریم
جونگ کوک پوزخند حرصی زد و لب پایینشو تو دهنش کشید و رفتن جیمین و بی صدا تماشا کرد
جین کنارش ایستاد
+ جوجه کوچولوت با هان اشتی کرده ؟
_ مگه نگفتم نیای دور و برم ؟
جین دستش و به پشت شونه جونگ کوک کوبید
+ کام آن جونگ کوک ، من چیکاره ام ؟ تازه باید خداروشکر کنی نکشتش ، میدونی که خصلته نامجونو ؟
کوک چرخید سمت جین پوزخند زد
_ فکر میکنی اگر جیمین و میکشت من تورو زنده میزاشتم ؟
ابروهاشو بالا فرستاد و به قیافه شکه جین هیونگش زل زد
+ کوک ...
_ هیونگ ، نمیتونم .. مخم داره میترکه و دارم تمام تلاشم و میکنم از این خراب شده خارج شم ، خودت خوب میدونی نه ؟
فرصت جوابی به جین نداد و مشتش و بی هوا تو صورت فرد غریبه ای که از کنارش رد میشد کوبید
+ یاااا چه غلطی میکنی ؟
جونگ کوک مشت دیگه ای تو صورت پسر کوبید و هیستیریک خندید
_ چیه ؟ با قیافت حال نمیکنم
پاشو بالا اورد و محکم تو شیکم پسر کوبید نگهبان دستاشو از پشت چسبید و فریاد زد
+ اگه همین الان آروم نشی بهت شوکر میزنم جئون
جونگ کوک لبخندی به قیافه داغون پسر زد و زمزمه کرد
_ ببخشید خشگله
و با چشمکی همراه نگهبان سمت انفرادی رفت.
***
جیمین اخم کرد و انگشت اشارشو جلوی بینیش گرفت
+ پس تا اخر این هفته میای باهاش مصاحبه کنی هیونگ ؟ ... عالیه .. نه من تضمینش میکنم پسره خوبیه ... باشه ... به نونا سلام برسون خدافظ
گوشی و که سرجاش گذاشت لبخند دندون نمایی به هان زد ، هان هیجان زده جیمین و محکم تو بغلش گرفت و پست شونش و بوسید
+ مرسی ، واقعا ممنونتم جیمین
_ گفته بودم جبران میکنم
فلیکس ، یکی از آدمای کای از کنارشون رد شد و رو به هان کرد
_ رفیق اگر قبولت نکردن تنها کاری که باید بکنی ..
انگشتاشو جوری نگه داشت که انگار دیک کسی داخل دستشه ، سرش و نزدیک انگشتاش برد و دهنش و به حالت o در اورد
هان قیافش و جمع کرد و فاکشو به فلیکس نشون داد .
***
سمت خشک شویی رفت و ملافه های تمیزشو تحویل گرفت
_ اینم واسه جین و جونگ کوک
جیمین اخمی به مرد چاق رو به روش که ملافه اون دو نفر و روی ملافه خودش گذاشته بود کرد
+ من برای اونا چیزی نمیبرم برشون دار
بی اهمیتی مرد و که دید اخمی کرد و در خواستشو تکرار کرد
+ اجوشی ، اگر برشون نداری میندازمشون پایین
مرد تپل سمتش چرخید و با اخم دستاشو رو سینش قفل کرد و منتظر به جیمین چشم دوخت
جیمین خواست ملافه هارو پایین بندازه که دستی از کنارش دو ملافه رویی و برداشت و اونارو روی زمین انداخت
مرد با اخم نگاه حرصی بهشون کرد ، کم مونده بود از سرش دود بلند شه ولی حرفی نمیزد
جیمین با تعجب چرخید و چشماش به نیم رخ تمین برخورد کرد ، چشماش گرد شد و لپاش گل انداخت ، یاد میک لاو قبل سکسشون افتاد ، تمین واقعا فوق العاده بود و حالا به هر دلیلی داشت از جیمین دفاع میکرد
مرد نفس عمیقی کشید و ملافه های کثیف و از زیر پای تمین برداشت
_ روزی که کای به درک واصل شه دهنت و بدجور سرویس میکنم تمین
🔞🔞🔞
جیمین لبش و گاز گرفت و چند قدم رفت
تمین که متوجه فرار کردن جیمین شده بود چرخید و بازوشو محکم چسبید
+ کجا ؟
_ سلام
تمین لبخندی به قیافه خنگ جیمین و سلامش کرد زد و با خودش سمت پشت خشک شویی کشوند و به تیر اهن چسبوند و بی مقدمه لباش و روی لبای جیمین کوبید
جیمین واقعا روی مودش نبود پس اخم کرد و عقب هولش داد
+ نکن
_ ولی تو به من بدهکاری جیمین ، یادت رفته ؟
جیمین کلافه چرخید
+ واقعا الان حوصله ندارم
تمین عصبی نگاهش کرد ، جنتلمن بود ،ولی نه الان که علاوه بر پرداخت پول به کای به کتک هم از جئونخورده بود
جیمین سمت خودش کشید و ملافه توی دستاشو روی اهنی همون اطراف انداخت
_ مثل اینکه زیادی بهت اسون گرفتم پارک جیمین
جیمین چرخوند و دستاشو پشت بدنش قفل کرد و از پشت نزدیکش شد جیمین چشماش و بست و بی حرکت موند ، میدونست میتونه از دست تمین خلاص بشه اما انگار نمیخواست ، این زور یجورایی به مزاقش خوش اومده بود
تمین که آروم بودن جیمین و دید لباش پشت گردنش گذاشت و مک زد
دست ازادشو روی بوت جیمین گذاشت و فشاری وارد کرد جیمین ناله ای زیر لب کرد و از بغل تمین خارج شد
دستاشو دور گردنش حلقه کرد و لباش و روی لب تمین گذاشت
تمین دستش و روی گودی کمر جیمین گذاشت و زمزمه کرد
_ نمیدونم میفهمی یا نه اما من در مقابل تو نمیتونم خودم و کنترل کنم ، تمام ذهنمو بهم ریختی پارک جیمین
خمار چشماشو روی اجزای صورت جیمین چرخوند و در اخر روی لبای قرمز و خیسش زوم کرد
_ میخوامت ، خیلی زیاد ..
لباش روی لبای جیمین کوبید و با یه حرکت تیشرت سفید رنگشو از تنش خارج کرد ، دستشو روی نیپل جیمین کشید و نوازش وار داخل شلوارش برد و دیکش و توی دستش گرفت
جیمین با لمس شدنش ناله کرد و انگشتای پاش جمع شد
بدنش حساس شده بود ، اخرین سکسش برمیگشت به چند ماه پیش که جونگ کوک سر زده به خونش اومده بود
اخم کرد ، ذهنش لعنتی به جونگ کوک فرستاد ، حالا بین حس شهوت و عذاب وجدان دست و پا میزد
تمین که حواسش به تغییر مود جیمین نبود دستش و پشت شلوار جیمین برد و بی هوا انگشتش و داخل سوراخش کرد
جیمین شوکه تکونی خورد و به بدن داغ تمین چسبید
+ چیکار میکنی ؟ واقعا میخوای اینجا ادامه بدیم ؟
تمین که چشماش بیش از حد خمار شده بود با کمک دستش که روی بوت جیمین بود دیکش و از روی شلوار به دیک جیمین چسبوند تا جواب سوالش و داده باشه
جیمین با حس عضو سخت شده تمین روی عضو خودش چشماش و بست و سعی کرد ذهنش و خالی کنه
+ میدونی اگر کسی ببینه .. من مجبور میشم هرروز از کلی دیک سخت شده فرار کنم ؟
تمین پوزخندی زد و دست جیمین و روی دیک خودش کذاشت
_ کسی جرئت اینجا اومدن و نداره از این به بعد تو فقط مال منی
لباش و روی لبای جیمین گذاشت و بوسید ، زبونش و به کار انداخت و همراهش سعی کرد با انگشتش سوراخ جیمین و به بازی بگیره
جیمین که تحریک شده بود شلوار تمین و تا نصفه پایین کشید و به چشمای پسر رو به روش زل زد
روی زانو هاش نشست و دیک تمین و روی لبای خودش گذاشت
بعد بلوجاب خیسی که بهش داد بلند شد و شلوار خودش و از تنش خارج کرد
تمین لبخندش کش اومد و انگشت اشارش و پر شهوت روی خط باسن جیمین کشید
_ بالاخره به هم رسیدیم بهشته من
با گفتن جملش جیمین و بی هوا خم کرد و سر دیکشو به پشتش فشار داد
جیمین دستش و روی دهنش گذاشت و دست دیگش و به ستون اهنی تکیه داد
+ وات دِ ... وحشی نشو ... آروم
تمین بی توجه دیکش و با اب دهنش خیس کرد و با فشار بیشتری اونو داخل کرد و آروم اروم عقب جلو کرد
جیمین اخمی کرد و سعی کرد درد زیادشو نادیده بگیره
تمین بعد مدتی جیمین و چرخوند و بدنش و کمی بالا اورد وکمرش و به ستون اهنی تکیه داد ، جیمین حالا دردش به لذت تبدیل شده بود و همونطور که دستش و دور گردنه تمین حلقه کرده بود لباش و روی لبای نیمه بازش گذاشت و ناله هاشو توی دهنش خفه کرد ..
🔞🔞🔞
***
چونگ هی پنجره کوچیک و فلزیه انفرادی و باز کرد ، با دیدن شیئ سیاهی جلوش اخمیکرد
_ چه گوهی میخوری اون تو جئون ؟
صدای خندیدن جونگ کوک و بعد ناله مصنوئیش اومد
+ با یادت جق میزنم چونگ هیا ... آه
لباس و از جلوی پنجره برداشت و چهرش با خنده خرگوشیش درون قاب مستطیلی قرار گرفت
چونگ هی اخمی کرد و با دقت به چهره جونگ کوک زل زد
_ چیزی مصرف کردی ؟ اون لباس کوفتیت و چطوری انداختی جلوی پنجره ؟
+ آه چقدر خنگی خب معلومه که پشت در جا داره
چونگ هی سرش و تکون داد و جای اخمش و با پوزخندی عوض کرد
_ به هر حال ، من برات موضوعی جذاب تر از خودم اوردم ، میتونی با اون جق بزنی
جونگ کوک لبخند خرگوشیش مهو شد ولی بی تفاوتیشو حفظ کرد و منتظر به چشمای چونگ هی چشم دوخت
بازپرس گوشیش و از جیبش خارج کرد و چند ثانیه از فیلمی که توسط دوربین مدار بسته گرفته شده بود و بعدش با پارچه سیاهی پوشونده بودنش نشون جونگ کوک داد
توی اون فیلم جیمین دستاشو دور گردن پسری حلقه کرده بود و لباش و روی لباش میذاشت
جونگ کوک بی اختیار دستشو به سرعت نور از پنجره کوچیک رد کرد و گوشی چونگ هی و داخل کشید
فیلم و دوباره پلی کرد و دستش روی سرش گذاشت ، باورش نمیشد جیمین همین الان برای کسه دیگه ای ناله میکرد
چونگ هی لعنتی فرستاد و در انفرادی و با سرعت باز کرد اما همون لحظه گوشی به دیوار کوبیده شد و جونگ کوک نعره ای از ته دل زد
+پارک جیمین میکشمت ...
_____ 2833
های ... حدس بزنید امروز چه روزیه ؟
ماه گرد اپ بوک 🥺 و باورم نمیشه توی یک ماه سینش 1k شده ، ممنونم که همراهش بودیین و بهش عشق دادی
تمام تلاشم و برای این بوک میکنم دوستان پس شما هم یه کوچولو به من انرژی بدید با نظر هاتون
love you 💜
Advertisement
Hell's Insanity
"For it was told by the old books, where angels and demons collide" "When gods shall stretch their rule and dominion" "Ye have not be forgotten" "For men shall covet power". ...........................................................................In the year 3040 Earth has reached its limits, its resources depleted, its ecosystem destroyed, even humanity hangs on its last rope due to its severe overpopulation. Conquering space was our only hope, but with the help of several talented scientists in their various fields coming together, made the dream a possibility. Unfortunately, in the year 3045, an earthquake on a global scale sent every human on earth into a frenzy. At that point, a voice was heard by everyone, as a template hanged in the sky. A question with two choices, an answer that decided one's destiny from that day onward. But unfortunately, not everyone picked the right choice. Elijah kingsman was a 19 years old university freshman, who had just escaped the horrors of world war 3, couldn't have picked a better day to make the worst decision of his life. As his judgement, his very being was sent to limbo by an undead giant. There he meets an imp far different from his average fantasy personage. Coerced to make a deal, Elijah made a deal that would change his life forever................................................................................ “Don’t worry boy” “It seems I haven’t introduced myself,” the imp said widening the smile on its face. “I am Deltrich, ‘he who bears the Principality of knowledge’” Elijah wasn’t sure if he saw a ray of light coming from Deltrich. But he was sure of one thing, that this was no ordinary imp. Deltrich who was already done with his introduction, saw Elijah looking at him in awe, puffed his chest up in pride. “I am sure there’s nothing you have that I want and nothing you can give that I desire”. Deltrich said choosing to break the atmosphere. “In other words, a deal which I’m sure would be satisfying to both parties” Elijah who wasn’t used to this type of situation scrunched his face up in frustration. He knew Deltrich,’ the Imp’ wasn’t his usual fantasy personage, so he decided to keep his mouth shut and listen to what Deltrich had to say. “In return, you shall ask me anything you want and I shall offer if it’s beneath my power”. Elijah still didn’t respond, instead, he waited for the creature to continue with its proposal after all it would be a miracle if it was easy but he knew there was no such thing as an easy way out, so he waited.............................................................................
8 207Front Tide
He was stranded. Lost, surrounded, and no way out. -- The cover is done by iillya. You can find him in Reddit.
8 68B.L.A.N.K- The search for the meta
B.L.A.N.K., A collaborative effort between the Five Mega-Giant Gaming Corporations. Bisque Gaming Inc.Legendary Gaming Inc. Anarchy Gaming Inc. Nine Suns Gaming Inc. Kratom Gaming Inc. Together they had created a world beyond the scope of what we had believed to be possible, using what they call the perfect algorithm. A culmination of 150 years of virtual reality knowledge and experience that boasts to be impossible to hack or cheat. B.L.A.N.K, a game that has everything, the only thing missing is you! The story follows Nathan, who joins B.L.A.N.K. months after its release. He has a unique approach to gaming that strays from the typical hero. This is just a book about a guy playing a game. He wants to be strong, but in the end, just wants to play his own way and have fun. Also, I guess it matters that his game avatar gets locked at the age of 8. Forcing him to overcome the obstacle of being seen as a child in this virtual world. From the beginning, a series of events unfold that puts Nathan amongst powerful beings and in dangerous circumstances. He will have to expand his mind and question everything is his search for the Mysterious Meta....
8 418A bit more than neighbors Kenma x Y/n
Y/n just moved in to a new house and goes to a new school. You meet a kind soft boy and develop a feeling for him but what could this feeling be?
8 188family secret
They have been married for 25 years.
8 76VLOET
Violet Johnson is a shy and innocent 17 year old who now has to go live with her brothers after her mother dies from a tragic accident will her brothers take her in or would they let her go in to the orphanage The Johnson brothers are the most powerful successful billionaires there mother left them at a young age, they didn't know about Violet until the oldest brother receives a call asking if he would take her in, would they take her in or leave her
8 120