《weakness》One-sided love

Advertisement

🤍عشق یک طرفه 🤍

ملافه ی تخت و مرتب کرد ، پتوی نازک و تا کرد و روی تخت گذاشت و با ذوق چرخید

+

امروز هان از انفرادی در میاد

_ به تخمم‌

درسته آدم مناسبی و برای ابراز احساساتش انتخاب نکرده بود ، انتظار دیگه ای هم از مین یونگی نداشت

زبونش و برای یونگی در اورد و سمت در سلول قدم برداشت تا برای صبحانه به سالن غذاخوری بره که نگهبان سیاه پوست جلوش ایستاد و باعث شد جیمین چند قدم عقب بره

+ پارک جیمین وسایلت و جمع کن

متعجب زمزمه کرد

_ چرا ؟

+ از این سلول منتقل شدی

_ چرا ؟

نگهبان چپ چپ نگاهش کرد و باتومش و به آهن سلول کوبید

+ زود باش

جیمین سمت یونگی چرخید و ملتمس نگاهش کرد اما در جواب یونگی شونه ای بالا انداخت

_ لابد کوکی برای داشتنت کنارش یه ساک مجلسی برای فرماندار زده‌

با نیشخند به هوسوک نگاه کرد با هم به داستانی که چیده بود خندیدن

جیمین چشماش و تو کاسه چرخوند و مشغول جمع کردن وسایلش شد کسی‌ چه میدونست ، شاید اینجوری بهتر بود .

جین از سلول خارج شد و کنار جونگ‌ کوک به دیوار تکیه داد

+ اینجوری فقط خودت و بگا دادی

_ دیگه نمیتونم هیونگ باور کن

+ اوضاع بدتر میشه کوک

جونگ کوک نفس عمیقی کشید و سرش و به دیوار تکیه داد

_ یکاریش میکنم

زیر چشمی جیمین و دید که با حرص و اخم‌و تخمش وسایلش و بغلش گرفته و با نگهبان سمت سلول میان ، میدونست آوردن جیمین پیشه خودش یعنی مهر تایید به حرفای فرماندار یوو ، اما دیگه نمیتونست شب بیداری هاش و وقتی نگران بود یونگی بلایی سر جیمین بیاره رو تحمل کنه ، پشت سر نگهبان داخل سلول رفت و به تخت بالا سر خودش اشاره کرد

+ اینجا

نگهبان چپ چپ نگاهش کرد

_ سرت تو کار خودت باشه ، اون تخت مال سوکجینه

جونگ کوک دست هاش و بالا اورد و سعی کرد ملایم برخورد کنه

_ هی رفیق ، این چیزیه که خود جین میخواد

نگهبان سمت جین چرخید و‌ سوالی نگاهش کرد جین هم نگهبان و سوالی نگاه کرد و به این ترتیب چند دقیقه همدیگه رو نگاه کردن تا اینکه ...

_ میدونی ماهیا وقتی غذاشون تموم میشه چیکار میکنن ؟

جین پرسید درحالی که خیلی جدی به صورت نگهبان زل زده بود

نگهبان با خشم توی صداش از لای لب و دندوناش زمزمه کرد

_ چیکار میکنن ؟

+ سفره ماهیا رو جمع میکنن

بعد درحالی که اویزون میله های سلول شده بود از خنده قرمز شد ، نگهبان پره های دماغشو از عصبانیت تکون‌ داد و فریاد زد

+ من تو این اشغال دونی راهی بیمارستان میشم ، مطمئنم

و همونطور که سرش و تکون‌ میداد از اتاق بیرون رفت ، جونگ کوک‌ نگاهش و سمت جیمین چرخوند ، بعد چند ماه دوباره‌ چیزی و میدید که حاضر بود برای داشتن و دیدنش زندگیش و بده ، جیمین با چشمای حلالی شدش به جوک بابابزرگی جین هیونگش از ته دل میخندید ، مهو زیبایی لبخند جیمین به میله آهنی تخت تکیه‌‌ داد سعی کرد بدون ایجاد سر صدا لذت ببره

جیمین بعد چند لحظه با یاد اوری موقعیتش لبخندش و جمع کرد و سمت تخت جونگ کوک چرخید

+ جرئت نکن هیچوقت بیای این بالا‌

جونگ کوک نیشخند شیطونی زد و از جلوی راه‌ جیمین کنار رفت

_ باور کن نمیخواستم ...

جیمین چشماش و چرخوند و از نردبون تخت بالا رفت و‌ مشغول چیدن وسایلش شد

جونگ کوک برای نشون ندادن ذوقش جلوی جیمین دست جین‌ و که هنوز اثرات خنده‌ روی صورتش بود گرفت و کشید و‌ سمت حیاط برد

_ عجیب به نظر نمیاد ؟

Advertisement

+ چی ؟

_ این که بدون اعتراض و قرقر منتقل شدنش و حتی از اون جالب تر تخت بالایی تو‌ خوابیدن و قبول کرد ؟

جونگ کوک روی سکو نشست و دستش و توی جیبش فرو کرد نفس عمیقی کشید و به جیپ‌ سبز رنگی که پشت فنس ها بود زل زد

+ منم بهش فکر کردم اما شاید فهمیده‌ نق‌ زدن فایده نداره ، شایدم از بودن کنار من راضیه هیونگ

_ توهم ، توهم ، توهم .. کوک‌ بیخیال ، واسه فرماندار ساک زدی ؟

جونگ کوک چرخید و به‌ یونگی که کمی اونطرف تر همراه هوسوک روی سکو مینشست نگاه کرد

+ کلت تو کون خودت باشه مین یونگی

_ قورت دادی ؟

+ نه گفتم افتخاری قاطیش کنن تو شیر گرم اخر شبت پیشی کوچولو

یونگی اخم وحشتناکی کرد و انگشت فاکش و بالا اورد

_ تقدیم با عشق بانی خرگوشه

کوک‌ خواست جواب بده که جین دخالت کرد و با بازوش به پهلوش کوبید

_ ولش کن ، دعوا درست نکن ...

***

گوشی و محکم جاش کوبید و دستش و به دیوار کنارش زد

+ لعنت بهش

این سومین بار بود که با در خواست از این و اون به شماره تهیونگ زنگ میزد ولی جوابی نمیگرفت ، دل نگرانی و ناراحتی از طرفی ندونستن راه حل مناسب برای کاری که میخواست توی سلول جونگ کوک انجام‌ بده همگی با هم باعث شد تو دلش تهیونگی‌ که تلفنش و جواب نمیداد به فوش بکشه

برای جمع‌ و جور کردن افکارش وارد غذا خوری شد و با سینی تو دستش یه گوشه خلوت برای نشستن پیدا کرد ، سیب قرمزش و برداشت گاز درشتی ازش گرفت

باید خودش با چونگ هی صحبت میکرد باید ازش تضمین میگرفت به محض دریافت چیزی که میخواد از طرف جیمین ازاد میشه ، چون بعد اون موندن جیمین توی زندان غیر ممکن و خطرناک میشد

گاز دیگه ای از سیب زد که ایستادن کسی کنارش و خوردن سینی غذاش توی صورتش فقط چند ثانیه طول کشید ، جیمین شوکه از اتفاقی که افتاده بود از جاش بلند شد تا فرد کنارش و ببینه که سینی بعدی محکم تر از قبلی توی صورتش نشست و مطمئن بود دماغش به شدت اسیب دید

دستش و روی صورتش گذاشت و از درد زیادش روی پاش نشست که صدای فریاد هان توی غذا خوری پیچید

+ حروم زاده میکشمت

یغش و گرفت و به سمت بالا کشید ،‌جیمین ناباور به صورت عبوس هان زل زد

دلیل کتک خوردنش چی بود ؟ کاری که‌ جونگ کوک‌ کرد ؟

هان به سرعت مشت دیگه ای به گونه‌ جیمین کوبید و قبل رسیدن نگهبان فریاد زد

+ دفعه بعدی که دستم به یه گوشی‌ برسه به جای کمک کردن بهت میکنمش تو کون‌ خوشگلت پارک جیمین فهمیدی ؟

جیمین سعی کرد با دستش جلوی خون ریزی دماغش و بگیره و دست دیگش و برای متوقف کردن هان بالا اورد ،

+ موش فوضول ...دهنت و بخیه میزنم ...

وضعیتش اصلا خوب نبود و درد زیادی تحمل میکرد .

چند تا نگهبان هان و برگردوندن به همونجایی که بعد یک‌ ماه ازش در اومده بود و چند تای دیگه هم برای کمک به جیمین کنارش اومدن

لا به لای تمام این سر و صدا ها فرماندار و بازپرس از دوربین زندان تماشا میکردن اشوبی و که به پا کرده بودن

+ تو یه مار خطرناکی چونگ هی

_ اوه ، اینطوری بهم بر میخوره فرماندار یوو

+ چرا این کارو کردی ؟

_ منظورت دروغ گفتن به هان جیسونگه ؟ آه، میدونی یوو من پارک جیمین و اوردم تا دهنش همراه با قلب جونگ کوک سرویس شه ، اگر قرار باشه یکی قهرمان بازی در بیاره اوضاع خوب پیش نمیره

فرماندار بلند بلند خندید و به صورت تصنعی برای بازپرس کف زد ما بین خنده هاش ، جدی شد و دستش و زیر چونش قرار داد

Advertisement

+ واقعا جونگ‌کوک‌ برای انتقال جیمین به سلولش جای دو‌ ملیون یوروی کیم‌ نامجون‌و لو داد ؟

چونگ هی کیف مشکی رنگی و‌از کنار میزی که این روزا شده بود میز کارش برداشت سمت فرماندار گرفت

_ اون برای پارک جیمین هرکاری میکنه ، و این‌‌ دور‌ نوبت ماست که برونیم

***

با سر درد وحشتناکی چشماشو باز کرد باورش نمیشد زنده نزدیک در اپارتمان مشترکش با جیمین افتاده باشه

از دست باند پیچی شده و باندی که دور پیشونیش حس‌ میکرد فهمید کیم نامجون بعد اینکه یه کتک حسابی مهمونش کرده ، درمانش هم کرده

دستش و نزدیک جیبش برد و گوشیش و خارج کرد ، با دیدن سه تماس نا‌موفق از شماره غریبه ای با حدس اینکه جیمین بهش زنگ زده باشه عصبی دستی به صورتش کشید و سعی کرد بلند شه ، در اپارتمانش و باز کرد و داخل شد

بعد یه دوش حسابی شماره زندان و گرفت و درخواست ملاقات با جیمین و کرد .

***

بی حوصله وارد سلول شد ، کل دیشب و به علاوه درد بدی که دماغ داغون شدش بهش تحمیل میکرد ، مغز خستگی ناپذیرش هم به این فکر میکرد هان چرا باید فکر میکرد جیمین لوش داده ؟

اهمیتی به جونگ کوک که بعد دیدنش صاف سر جاش نشسته بود و‌ با نگرانی نگاهش میکرد نداد و روی تختش دراز کشید و سرش و زیر پتو پنهان کرد

+ جیمینا ، خوبی ؟

_ هوم

+ چیزی نیاز داشتی بگو

جیمین چشماش و فشار داد و چیزی نگفت

صدای جین و شنید که وارد سلول میشد

+ اوه جیمین اومد ؟ خوبی پسر؟

جوابی نداد و چشماش و تو کاسه چرخوند مطمئن بود اون اصلا نگرانش نشده‌

+ خوابه ؟

صدای زمزمه آروم جونگ کوک و شنید

_ نمیدونم‌، هیونگ جذابیتت بو میده چرا نمیای بریم حموم ؟

+ یا منظورت چیه ، من دیروز حموم بودم

از کم و زیاد شدن ولوم جین مشخص بود اونا فکر میکنن جیمین خوابیده جونگ کوک صداش و پایین اورد و زمزمه کرد

_ ولی اگر تو نیای اونجا به من خوش نمیگذره ، بیا بریم پشتمو کیسه بکش هیونگی..

جین خنده شیشه پاکنی کرد و صدایی که اومد مشخص بود یک قسمت از بدن جونگ کوک مورد اصابت دستش قرار گرفته

جیمین ناخوناش و به کف دستش فشار داد و سعی کرد بغضش و خلاص نکنه

اون هرروز خدا داشت توی اون جهنم بخاطر جونگ کوک عذاب میکشید ، هرروز کتک میخورد ، هر روز از یه تجاوز جون‌ سالم به در میبرد ، اونوقت جونگ‌ کوک به‌ فکر حمام و کیسه کشی بود

قطره اشکش و رها کرد و با خودش فکر کرد ، موندن توی این جهنم دیگه از حد توانش خارج شده ، یا فردا برای همیشه از اونجا میرفت ، یا خودش و خلاص میکرد

با همین فکر از جاش بلند شد ، سلول خالی نشون میداد اونا برای حمام کردن رفتن و با تخمین تقریبی که زد ، حداقل بیست دقیقه برای کاری که میخواست بکنه فرصت داشت

از تختش پایین اومد و از سلول خارج شد

پسر ریز اندامی که برای کای کار میکرد پیدا کرد و جلوش و گرفت

+ نی کی

_ چی میخوای ؟

+ اگر الان کاری که میخوام و برام انجام بدی ، بعدش جبران میکنم

_ چطوری ؟ همین الانش هم بهم بدهکاری

جیمین با شنیدن صدای کای از پشت سرش چرخید و توی چشماش زل زد

+ هرجور که تو بخوای ، فرقی نداره

کای ابرو بالا انداخت و از شجاعت یهویی جیمینه کیوته زندان کاملا حیرت زده بود

سر تکون داد و لبخند زد

_ اکی ، نی کی هرکار میخواد بکن

نی کی ادای احترامی به کای کرد و دنبال جیمین که با عجله به سلولش برمیگشت راه افتاد

جیمین داخل سلول رفت و دستش و به کمرش زد

+ نی کی ازت میخوام یه کاغذ قلم برام گیر بیاری

پسر کوچیک تر سر تکون داد و به سرعت از اونجا دور شد

+ اکی ، حالا دم در سلول وایسا و هروقت که متوجه شدی جین یا جونگ کوک دارن میان دو بار سوت بزن

نی کی با تعجب از عجله زیادش ، اکی زیر لبی گفت و دم در سلول با زدن یک پاش به در اهنی تکیه داد

جیمین با راحت شدن خیالش از امنیت سلول ، به سرعت سمت تخت جین رفت و تمام سعیش و کرد تا گوشی ساده ای که اونروز توی ظرف کرم نرم کننده دیده بود پیدا کنه

بعد از چند دقیقه گشتن و پیدا کردن ظرف درش و باز کرد و با دیدن ظرف خالی نا امید روی تخت نشست و سرش و بین دستاش گرفت

سرش تیر کشید ، بهش یاد اور شد اینجا موندن از این لحظه ام‌‌ براش نا امید کننده تره ، پس ظرف کرم و سرجاش برگردوند شروع به گشتن کرد

***

با شنیدن صدای سوت دست از گشتن برداشت و به سرعت سمت در رفت که با نگهبان زندان رو به رو شد

+ باز چیه

_ چونگ هی شی میخواد ببینتت

+ اکی

_ الان !

+ نه الان نه ده دقیقه دیگه خودم میام ، باید بشاشم

نگهبان چپ چپ نگاهش کرد و قر زد

_ یه تو مثل آدم حرف میزدی ...

جیمین شونه ای بالا انداخت و با لبخند نگاهش کرد

با رفتن نگهبان چرخید و عمیق به‌ کل سلول‌ نگاه انداخت

+ دنبال چی میگردی ؟

_ کاری که گفتم و بکن نه اضافه کاری

نی‌کی اخمی‌کرد و دهن کجی کرد

+ پارک جیمین زبون در اورده

جیمین کلافه با پاش روی زمین ضرب گرفت و عمیق سلول و با نگاهش از نظر گذروند که با خوردن جرقه ای تو ذهنش امیدوار سمت تخت رفت و پایه لقش و بالا اورد

با افتادن گوشی ساده ای از وسط میله گرد آهنی از خوشحالی جیغی کشید و با برداشتن سریع تلفن دستش و روی دهنش گذاشت

به ساعت نگاه انداخت ، امید وار بود کارشون طول بکشه چون از زمان تقریبی که تخمین زده بود یک ربع هم‌ میگذشت...

***

روی صندلی چرم و راحتی اتاق فرماندار نشست و اطرافش و از نظر گذروند

این اتاق هیچ شباهتی به جاهایی که خودشون میموندن نداشت، این اتاق واقعا اتاق ریاست بود

با دیدن شراب قرمز روی میز فرماندار لباش و خیس کرد و به چشمای چونگ هی زل زد

_ خب ؟

+ میتونم یکم شراب بخوام ؟ با چیزی که من میدونم فکر میکنم یک لیوان شراب ناقابل باشه

فرماندار پوزخندی زد و از شراب سرخ برای جیمین ریخت

جیمین سرش و پایین اورد لیوان پایه بلند واز‌ فرماندار گرفت

_ او ، ممنون

کمی از شراب خورد

_من به طور اتفاقی توی سلول گوشی پیدا کردم و حدس بزنید چی فهمیدم ؟

جوابی نشنید و به نمایش خودش ادامه داد

_ این که کیم‌ سوکجین هکره کیم‌ نامجون‌ نیست !

لبخندی زد و باز شرابش و مزه‌مزه کرد

چونگ هی که عصاب و صبری برای نمونده بود جلو اومد و توی صورت جیمین خم‌ شد و غرید

+ خب ؟

_ فکر میکنی تا وقتی آزادیم قطعی نشه ، دهنمو باز میکنم ؟

چونگ هی خنده هیستیریکی کرد و از جیمین دور شد ، از کی تاحالا زندانیا براش شرط میزاشتن ؟

جیمین با دیدن عصبانی شدن بازپرس شیطون تر لبخند زد و دست درون‌جیب شلوارش کرد

+ او راستی ، این شماره کیم‌ نامجونه

کاغذ تا شده ای رو در اورد و بازش کرد چونگ هی چرخید سمتش تا شماره رو بگیره اما جیمین سریع تر عمل کرد و کاغذ و توی دهنش گذاشت و باسر کشیدن شراب قورتش داد ، چونگ هی با عصبانیت فریاد زد

_ داری چه غلطی میکنی ؟

+ حفظش کردم

قطعا این شوی جیمین از حد تحمل بازپرسی که چند سال دنبال این پرونده بوده خارج بود به سمت پسر کوچیک‌ حمله کرد و یقش و چسبید اما فریاد فرماندار باعث شد کناربکشه و نفس عمیقی و پر حرصی بکشه

_ بسه ، ازادی مشروطتو امضا میکنم

جیمین یقش و صاف کرد و با اخم زمزمه کرد

+ یعنی چی؟

چونگ هی حرکت کرد و به سمت میز فرماندار رفت

_ یعنی به محض اینکه ما مطمئن شیم این شماره مال نامجونه‌ و جاش و ردیابی کنیم تو ازادی به شرط اینکه از کشور خارج نشی..

جیمین خوشحال از پیروزی که به دست اورده بود شونه بالا انداخت و خودکار و کاغذی از میز فرماندار برداشت

+ به هرحال پول رفتن نداشتم

بعد مهر و امضای ازادی مشروطش و نوشتن شماره تلفن نامجون به سمت در اتاق رفت و با مکث کوتاهی چرخید

+ او ، راستی ، راجب کیم سوکجین ...

لبخندی زد و دستاشو بهم کوبید

_ شوخی کردم ، فقط خواستم جو بدم

چرخید پوزخند دیگه ای به چهره های عصبانی پشت سرش زد

***

اون‌ شماره مطلق بود به کیم نامجون ، شک نداشت ، ولی اون تکستی که دیده بود

+ سوکجینا به زودی بی تابیم برای داشتنت تموم میشه

_ نامجون تو برگشتی ؟

همین ، مطمئن نبود حس دو‌ طرفه باشه یا نامجون ام یه روانی بود مثل جونگ کوک و حس یه طرفش ..

حس یه طرفه ؟ .. واقعا حس جونگ کوک یه طرفه بود ؟ اگر بود چرا الان درست قبل اینکه ازاد شه انقدر دلش بی تاب یک بار دیگه دیدنش یا بین بازوهاش بودن بود ؟

چرا دلش میخواست بهش بگه منه لعنتی فروختمت و حالا میخوام از اینجا برم ، اگر ازاد شدی ، بیا بوسان دنبالم

درسته برنامش برای بعد ازادی رفتن پیش خانوادش بود ، از اول هم اومدنش به سئول اشتباه بود

دیدتش توی دستشویی بود با بالا تنه برهنه آهنگی رو با صدای فوق العادش میخوند و مشغول خشک کردن موهای نم دارش بود

موهاش بلند شده بود و جیمین با خودش فکر کرد ، چقدر بلند بهش میاد ، یعنی اگر پیشنهادش و بدم تا وقتی میاد بوسان دنبالم کوتاهشون نمیکنه ؟

دستش و مشت کرد و افکارش و پس زد ، اون داشت چیکار میکرد ؟ به خودش قول داده بود کوک‌ میاد بوسان دنبالش ؟ مگه‌ همین الان برای ازادیش نفروختش ؟

با خودش زمزمه کرد

+ من جونگ‌ کوک‌ و نفروختم ، من کیم‌ نامجون و فروختم ، من اونو فروختم نه کوکی و ...

بدون توجه به اطرافش سمت جونگ کوک رفت ..

اگر این اخرین دیدارشون بود ، پس اشکالی نداشت اگر یبار برای همیشه خواستش و عملی میکرد

با انگشتاش شونه کوک‌ و لمس کرد ، با چرخیدنش کف دستاش و روی بدنش گذاشت و داخل دستشویی هولش داد و در پشت سرشون بست

لباش و تا جایی که میتونست نزدیک لبای جونگ کوک برد و با چشمای بسته زمزمه کرد‌

+ بابت همه چی متاسفم کوکا...

______2780

سلام مارشملو های مایلا

چه خبر ؟ داستان چطور پیش میره به نظرتون ؟

حدس زدن ادامه داستان براتون راحته ؟!

love you 💜

    people are reading<weakness>
      Close message
      Advertisement
      You may like
      You can access <East Tale> through any of the following apps you have installed
      5800Coins for Signup,580 Coins daily.
      Update the hottest novels in time! Subscribe to push to read! Accurate recommendation from massive library!
      2 Then Click【Add To Home Screen】
      1Click