《weakness》One-sided love
Advertisement
🤍عشق یک طرفه 🤍
ملافه ی تخت و مرتب کرد ، پتوی نازک و تا کرد و روی تخت گذاشت و با ذوق چرخید
+
امروز هان از انفرادی در میاد
_ به تخمم
درسته آدم مناسبی و برای ابراز احساساتش انتخاب نکرده بود ، انتظار دیگه ای هم از مین یونگی نداشت
زبونش و برای یونگی در اورد و سمت در سلول قدم برداشت تا برای صبحانه به سالن غذاخوری بره که نگهبان سیاه پوست جلوش ایستاد و باعث شد جیمین چند قدم عقب بره
+ پارک جیمین وسایلت و جمع کن
متعجب زمزمه کرد
_ چرا ؟
+ از این سلول منتقل شدی
_ چرا ؟
نگهبان چپ چپ نگاهش کرد و باتومش و به آهن سلول کوبید
+ زود باش
جیمین سمت یونگی چرخید و ملتمس نگاهش کرد اما در جواب یونگی شونه ای بالا انداخت
_ لابد کوکی برای داشتنت کنارش یه ساک مجلسی برای فرماندار زده
با نیشخند به هوسوک نگاه کرد با هم به داستانی که چیده بود خندیدن
جیمین چشماش و تو کاسه چرخوند و مشغول جمع کردن وسایلش شد کسی چه میدونست ، شاید اینجوری بهتر بود .
جین از سلول خارج شد و کنار جونگ کوک به دیوار تکیه داد
+ اینجوری فقط خودت و بگا دادی
_ دیگه نمیتونم هیونگ باور کن
+ اوضاع بدتر میشه کوک
جونگ کوک نفس عمیقی کشید و سرش و به دیوار تکیه داد
_ یکاریش میکنم
زیر چشمی جیمین و دید که با حرص و اخمو تخمش وسایلش و بغلش گرفته و با نگهبان سمت سلول میان ، میدونست آوردن جیمین پیشه خودش یعنی مهر تایید به حرفای فرماندار یوو ، اما دیگه نمیتونست شب بیداری هاش و وقتی نگران بود یونگی بلایی سر جیمین بیاره رو تحمل کنه ، پشت سر نگهبان داخل سلول رفت و به تخت بالا سر خودش اشاره کرد
+ اینجا
نگهبان چپ چپ نگاهش کرد
_ سرت تو کار خودت باشه ، اون تخت مال سوکجینه
جونگ کوک دست هاش و بالا اورد و سعی کرد ملایم برخورد کنه
_ هی رفیق ، این چیزیه که خود جین میخواد
نگهبان سمت جین چرخید و سوالی نگاهش کرد جین هم نگهبان و سوالی نگاه کرد و به این ترتیب چند دقیقه همدیگه رو نگاه کردن تا اینکه ...
_ میدونی ماهیا وقتی غذاشون تموم میشه چیکار میکنن ؟
جین پرسید درحالی که خیلی جدی به صورت نگهبان زل زده بود
نگهبان با خشم توی صداش از لای لب و دندوناش زمزمه کرد
_ چیکار میکنن ؟
+ سفره ماهیا رو جمع میکنن
بعد درحالی که اویزون میله های سلول شده بود از خنده قرمز شد ، نگهبان پره های دماغشو از عصبانیت تکون داد و فریاد زد
+ من تو این اشغال دونی راهی بیمارستان میشم ، مطمئنم
و همونطور که سرش و تکون میداد از اتاق بیرون رفت ، جونگ کوک نگاهش و سمت جیمین چرخوند ، بعد چند ماه دوباره چیزی و میدید که حاضر بود برای داشتن و دیدنش زندگیش و بده ، جیمین با چشمای حلالی شدش به جوک بابابزرگی جین هیونگش از ته دل میخندید ، مهو زیبایی لبخند جیمین به میله آهنی تخت تکیه داد سعی کرد بدون ایجاد سر صدا لذت ببره
جیمین بعد چند لحظه با یاد اوری موقعیتش لبخندش و جمع کرد و سمت تخت جونگ کوک چرخید
+ جرئت نکن هیچوقت بیای این بالا
جونگ کوک نیشخند شیطونی زد و از جلوی راه جیمین کنار رفت
_ باور کن نمیخواستم ...
جیمین چشماش و چرخوند و از نردبون تخت بالا رفت و مشغول چیدن وسایلش شد
جونگ کوک برای نشون ندادن ذوقش جلوی جیمین دست جین و که هنوز اثرات خنده روی صورتش بود گرفت و کشید و سمت حیاط برد
_ عجیب به نظر نمیاد ؟
Advertisement
+ چی ؟
_ این که بدون اعتراض و قرقر منتقل شدنش و حتی از اون جالب تر تخت بالایی تو خوابیدن و قبول کرد ؟
جونگ کوک روی سکو نشست و دستش و توی جیبش فرو کرد نفس عمیقی کشید و به جیپ سبز رنگی که پشت فنس ها بود زل زد
+ منم بهش فکر کردم اما شاید فهمیده نق زدن فایده نداره ، شایدم از بودن کنار من راضیه هیونگ
_ توهم ، توهم ، توهم .. کوک بیخیال ، واسه فرماندار ساک زدی ؟
جونگ کوک چرخید و به یونگی که کمی اونطرف تر همراه هوسوک روی سکو مینشست نگاه کرد
+ کلت تو کون خودت باشه مین یونگی
_ قورت دادی ؟
+ نه گفتم افتخاری قاطیش کنن تو شیر گرم اخر شبت پیشی کوچولو
یونگی اخم وحشتناکی کرد و انگشت فاکش و بالا اورد
_ تقدیم با عشق بانی خرگوشه
کوک خواست جواب بده که جین دخالت کرد و با بازوش به پهلوش کوبید
_ ولش کن ، دعوا درست نکن ...
***
گوشی و محکم جاش کوبید و دستش و به دیوار کنارش زد
+ لعنت بهش
این سومین بار بود که با در خواست از این و اون به شماره تهیونگ زنگ میزد ولی جوابی نمیگرفت ، دل نگرانی و ناراحتی از طرفی ندونستن راه حل مناسب برای کاری که میخواست توی سلول جونگ کوک انجام بده همگی با هم باعث شد تو دلش تهیونگی که تلفنش و جواب نمیداد به فوش بکشه
برای جمع و جور کردن افکارش وارد غذا خوری شد و با سینی تو دستش یه گوشه خلوت برای نشستن پیدا کرد ، سیب قرمزش و برداشت گاز درشتی ازش گرفت
باید خودش با چونگ هی صحبت میکرد باید ازش تضمین میگرفت به محض دریافت چیزی که میخواد از طرف جیمین ازاد میشه ، چون بعد اون موندن جیمین توی زندان غیر ممکن و خطرناک میشد
گاز دیگه ای از سیب زد که ایستادن کسی کنارش و خوردن سینی غذاش توی صورتش فقط چند ثانیه طول کشید ، جیمین شوکه از اتفاقی که افتاده بود از جاش بلند شد تا فرد کنارش و ببینه که سینی بعدی محکم تر از قبلی توی صورتش نشست و مطمئن بود دماغش به شدت اسیب دید
دستش و روی صورتش گذاشت و از درد زیادش روی پاش نشست که صدای فریاد هان توی غذا خوری پیچید
+ حروم زاده میکشمت
یغش و گرفت و به سمت بالا کشید ،جیمین ناباور به صورت عبوس هان زل زد
دلیل کتک خوردنش چی بود ؟ کاری که جونگ کوک کرد ؟
هان به سرعت مشت دیگه ای به گونه جیمین کوبید و قبل رسیدن نگهبان فریاد زد
+ دفعه بعدی که دستم به یه گوشی برسه به جای کمک کردن بهت میکنمش تو کون خوشگلت پارک جیمین فهمیدی ؟
جیمین سعی کرد با دستش جلوی خون ریزی دماغش و بگیره و دست دیگش و برای متوقف کردن هان بالا اورد ،
+ موش فوضول ...دهنت و بخیه میزنم ...
وضعیتش اصلا خوب نبود و درد زیادی تحمل میکرد .
چند تا نگهبان هان و برگردوندن به همونجایی که بعد یک ماه ازش در اومده بود و چند تای دیگه هم برای کمک به جیمین کنارش اومدن
لا به لای تمام این سر و صدا ها فرماندار و بازپرس از دوربین زندان تماشا میکردن اشوبی و که به پا کرده بودن
+ تو یه مار خطرناکی چونگ هی
_ اوه ، اینطوری بهم بر میخوره فرماندار یوو
+ چرا این کارو کردی ؟
_ منظورت دروغ گفتن به هان جیسونگه ؟ آه، میدونی یوو من پارک جیمین و اوردم تا دهنش همراه با قلب جونگ کوک سرویس شه ، اگر قرار باشه یکی قهرمان بازی در بیاره اوضاع خوب پیش نمیره
فرماندار بلند بلند خندید و به صورت تصنعی برای بازپرس کف زد ما بین خنده هاش ، جدی شد و دستش و زیر چونش قرار داد
Advertisement
+ واقعا جونگکوک برای انتقال جیمین به سلولش جای دو ملیون یوروی کیم نامجونو لو داد ؟
چونگ هی کیف مشکی رنگی واز کنار میزی که این روزا شده بود میز کارش برداشت سمت فرماندار گرفت
_ اون برای پارک جیمین هرکاری میکنه ، و این دور نوبت ماست که برونیم
***
با سر درد وحشتناکی چشماشو باز کرد باورش نمیشد زنده نزدیک در اپارتمان مشترکش با جیمین افتاده باشه
از دست باند پیچی شده و باندی که دور پیشونیش حس میکرد فهمید کیم نامجون بعد اینکه یه کتک حسابی مهمونش کرده ، درمانش هم کرده
دستش و نزدیک جیبش برد و گوشیش و خارج کرد ، با دیدن سه تماس ناموفق از شماره غریبه ای با حدس اینکه جیمین بهش زنگ زده باشه عصبی دستی به صورتش کشید و سعی کرد بلند شه ، در اپارتمانش و باز کرد و داخل شد
بعد یه دوش حسابی شماره زندان و گرفت و درخواست ملاقات با جیمین و کرد .
***
بی حوصله وارد سلول شد ، کل دیشب و به علاوه درد بدی که دماغ داغون شدش بهش تحمیل میکرد ، مغز خستگی ناپذیرش هم به این فکر میکرد هان چرا باید فکر میکرد جیمین لوش داده ؟
اهمیتی به جونگ کوک که بعد دیدنش صاف سر جاش نشسته بود و با نگرانی نگاهش میکرد نداد و روی تختش دراز کشید و سرش و زیر پتو پنهان کرد
+ جیمینا ، خوبی ؟
_ هوم
+ چیزی نیاز داشتی بگو
جیمین چشماش و فشار داد و چیزی نگفت
صدای جین و شنید که وارد سلول میشد
+ اوه جیمین اومد ؟ خوبی پسر؟
جوابی نداد و چشماش و تو کاسه چرخوند مطمئن بود اون اصلا نگرانش نشده
+ خوابه ؟
صدای زمزمه آروم جونگ کوک و شنید
_ نمیدونم، هیونگ جذابیتت بو میده چرا نمیای بریم حموم ؟
+ یا منظورت چیه ، من دیروز حموم بودم
از کم و زیاد شدن ولوم جین مشخص بود اونا فکر میکنن جیمین خوابیده جونگ کوک صداش و پایین اورد و زمزمه کرد
_ ولی اگر تو نیای اونجا به من خوش نمیگذره ، بیا بریم پشتمو کیسه بکش هیونگی..
جین خنده شیشه پاکنی کرد و صدایی که اومد مشخص بود یک قسمت از بدن جونگ کوک مورد اصابت دستش قرار گرفته
جیمین ناخوناش و به کف دستش فشار داد و سعی کرد بغضش و خلاص نکنه
اون هرروز خدا داشت توی اون جهنم بخاطر جونگ کوک عذاب میکشید ، هرروز کتک میخورد ، هر روز از یه تجاوز جون سالم به در میبرد ، اونوقت جونگ کوک به فکر حمام و کیسه کشی بود
قطره اشکش و رها کرد و با خودش فکر کرد ، موندن توی این جهنم دیگه از حد توانش خارج شده ، یا فردا برای همیشه از اونجا میرفت ، یا خودش و خلاص میکرد
با همین فکر از جاش بلند شد ، سلول خالی نشون میداد اونا برای حمام کردن رفتن و با تخمین تقریبی که زد ، حداقل بیست دقیقه برای کاری که میخواست بکنه فرصت داشت
از تختش پایین اومد و از سلول خارج شد
پسر ریز اندامی که برای کای کار میکرد پیدا کرد و جلوش و گرفت
+ نی کی
_ چی میخوای ؟
+ اگر الان کاری که میخوام و برام انجام بدی ، بعدش جبران میکنم
_ چطوری ؟ همین الانش هم بهم بدهکاری
جیمین با شنیدن صدای کای از پشت سرش چرخید و توی چشماش زل زد
+ هرجور که تو بخوای ، فرقی نداره
کای ابرو بالا انداخت و از شجاعت یهویی جیمینه کیوته زندان کاملا حیرت زده بود
سر تکون داد و لبخند زد
_ اکی ، نی کی هرکار میخواد بکن
نی کی ادای احترامی به کای کرد و دنبال جیمین که با عجله به سلولش برمیگشت راه افتاد
جیمین داخل سلول رفت و دستش و به کمرش زد
+ نی کی ازت میخوام یه کاغذ قلم برام گیر بیاری
پسر کوچیک تر سر تکون داد و به سرعت از اونجا دور شد
+ اکی ، حالا دم در سلول وایسا و هروقت که متوجه شدی جین یا جونگ کوک دارن میان دو بار سوت بزن
نی کی با تعجب از عجله زیادش ، اکی زیر لبی گفت و دم در سلول با زدن یک پاش به در اهنی تکیه داد
جیمین با راحت شدن خیالش از امنیت سلول ، به سرعت سمت تخت جین رفت و تمام سعیش و کرد تا گوشی ساده ای که اونروز توی ظرف کرم نرم کننده دیده بود پیدا کنه
بعد از چند دقیقه گشتن و پیدا کردن ظرف درش و باز کرد و با دیدن ظرف خالی نا امید روی تخت نشست و سرش و بین دستاش گرفت
سرش تیر کشید ، بهش یاد اور شد اینجا موندن از این لحظه ام براش نا امید کننده تره ، پس ظرف کرم و سرجاش برگردوند شروع به گشتن کرد
***
با شنیدن صدای سوت دست از گشتن برداشت و به سرعت سمت در رفت که با نگهبان زندان رو به رو شد
+ باز چیه
_ چونگ هی شی میخواد ببینتت
+ اکی
_ الان !
+ نه الان نه ده دقیقه دیگه خودم میام ، باید بشاشم
نگهبان چپ چپ نگاهش کرد و قر زد
_ یه تو مثل آدم حرف میزدی ...
جیمین شونه ای بالا انداخت و با لبخند نگاهش کرد
با رفتن نگهبان چرخید و عمیق به کل سلول نگاه انداخت
+ دنبال چی میگردی ؟
_ کاری که گفتم و بکن نه اضافه کاری
نیکی اخمیکرد و دهن کجی کرد
+ پارک جیمین زبون در اورده
جیمین کلافه با پاش روی زمین ضرب گرفت و عمیق سلول و با نگاهش از نظر گذروند که با خوردن جرقه ای تو ذهنش امیدوار سمت تخت رفت و پایه لقش و بالا اورد
با افتادن گوشی ساده ای از وسط میله گرد آهنی از خوشحالی جیغی کشید و با برداشتن سریع تلفن دستش و روی دهنش گذاشت
به ساعت نگاه انداخت ، امید وار بود کارشون طول بکشه چون از زمان تقریبی که تخمین زده بود یک ربع هم میگذشت...
***
روی صندلی چرم و راحتی اتاق فرماندار نشست و اطرافش و از نظر گذروند
این اتاق هیچ شباهتی به جاهایی که خودشون میموندن نداشت، این اتاق واقعا اتاق ریاست بود
با دیدن شراب قرمز روی میز فرماندار لباش و خیس کرد و به چشمای چونگ هی زل زد
_ خب ؟
+ میتونم یکم شراب بخوام ؟ با چیزی که من میدونم فکر میکنم یک لیوان شراب ناقابل باشه
فرماندار پوزخندی زد و از شراب سرخ برای جیمین ریخت
جیمین سرش و پایین اورد لیوان پایه بلند واز فرماندار گرفت
_ او ، ممنون
کمی از شراب خورد
_من به طور اتفاقی توی سلول گوشی پیدا کردم و حدس بزنید چی فهمیدم ؟
جوابی نشنید و به نمایش خودش ادامه داد
_ این که کیم سوکجین هکره کیم نامجون نیست !
لبخندی زد و باز شرابش و مزهمزه کرد
چونگ هی که عصاب و صبری برای نمونده بود جلو اومد و توی صورت جیمین خم شد و غرید
+ خب ؟
_ فکر میکنی تا وقتی آزادیم قطعی نشه ، دهنمو باز میکنم ؟
چونگ هی خنده هیستیریکی کرد و از جیمین دور شد ، از کی تاحالا زندانیا براش شرط میزاشتن ؟
جیمین با دیدن عصبانی شدن بازپرس شیطون تر لبخند زد و دست درونجیب شلوارش کرد
+ او راستی ، این شماره کیم نامجونه
کاغذ تا شده ای رو در اورد و بازش کرد چونگ هی چرخید سمتش تا شماره رو بگیره اما جیمین سریع تر عمل کرد و کاغذ و توی دهنش گذاشت و باسر کشیدن شراب قورتش داد ، چونگ هی با عصبانیت فریاد زد
_ داری چه غلطی میکنی ؟
+ حفظش کردم
قطعا این شوی جیمین از حد تحمل بازپرسی که چند سال دنبال این پرونده بوده خارج بود به سمت پسر کوچیک حمله کرد و یقش و چسبید اما فریاد فرماندار باعث شد کناربکشه و نفس عمیقی و پر حرصی بکشه
_ بسه ، ازادی مشروطتو امضا میکنم
جیمین یقش و صاف کرد و با اخم زمزمه کرد
+ یعنی چی؟
چونگ هی حرکت کرد و به سمت میز فرماندار رفت
_ یعنی به محض اینکه ما مطمئن شیم این شماره مال نامجونه و جاش و ردیابی کنیم تو ازادی به شرط اینکه از کشور خارج نشی..
جیمین خوشحال از پیروزی که به دست اورده بود شونه بالا انداخت و خودکار و کاغذی از میز فرماندار برداشت
+ به هرحال پول رفتن نداشتم
بعد مهر و امضای ازادی مشروطش و نوشتن شماره تلفن نامجون به سمت در اتاق رفت و با مکث کوتاهی چرخید
+ او ، راستی ، راجب کیم سوکجین ...
لبخندی زد و دستاشو بهم کوبید
_ شوخی کردم ، فقط خواستم جو بدم
چرخید پوزخند دیگه ای به چهره های عصبانی پشت سرش زد
***
اون شماره مطلق بود به کیم نامجون ، شک نداشت ، ولی اون تکستی که دیده بود
+ سوکجینا به زودی بی تابیم برای داشتنت تموم میشه
_ نامجون تو برگشتی ؟
همین ، مطمئن نبود حس دو طرفه باشه یا نامجون ام یه روانی بود مثل جونگ کوک و حس یه طرفش ..
حس یه طرفه ؟ .. واقعا حس جونگ کوک یه طرفه بود ؟ اگر بود چرا الان درست قبل اینکه ازاد شه انقدر دلش بی تاب یک بار دیگه دیدنش یا بین بازوهاش بودن بود ؟
چرا دلش میخواست بهش بگه منه لعنتی فروختمت و حالا میخوام از اینجا برم ، اگر ازاد شدی ، بیا بوسان دنبالم
درسته برنامش برای بعد ازادی رفتن پیش خانوادش بود ، از اول هم اومدنش به سئول اشتباه بود
دیدتش توی دستشویی بود با بالا تنه برهنه آهنگی رو با صدای فوق العادش میخوند و مشغول خشک کردن موهای نم دارش بود
موهاش بلند شده بود و جیمین با خودش فکر کرد ، چقدر بلند بهش میاد ، یعنی اگر پیشنهادش و بدم تا وقتی میاد بوسان دنبالم کوتاهشون نمیکنه ؟
دستش و مشت کرد و افکارش و پس زد ، اون داشت چیکار میکرد ؟ به خودش قول داده بود کوک میاد بوسان دنبالش ؟ مگه همین الان برای ازادیش نفروختش ؟
با خودش زمزمه کرد
+ من جونگ کوک و نفروختم ، من کیم نامجون و فروختم ، من اونو فروختم نه کوکی و ...
بدون توجه به اطرافش سمت جونگ کوک رفت ..
اگر این اخرین دیدارشون بود ، پس اشکالی نداشت اگر یبار برای همیشه خواستش و عملی میکرد
با انگشتاش شونه کوک و لمس کرد ، با چرخیدنش کف دستاش و روی بدنش گذاشت و داخل دستشویی هولش داد و در پشت سرشون بست
لباش و تا جایی که میتونست نزدیک لبای جونگ کوک برد و با چشمای بسته زمزمه کرد
+ بابت همه چی متاسفم کوکا...
______2780
سلام مارشملو های مایلا
چه خبر ؟ داستان چطور پیش میره به نظرتون ؟
حدس زدن ادامه داستان براتون راحته ؟!
love you 💜
Advertisement
- In Serial21 Chapters
I indeed don't know how to cultivate
Zhang Jian crossed into a world of immortals...So do you think that the next thing that will happen is that the protagonist will go through a life and death duel and eventually become a dominant party, or some other cliches growth plot?No. Although this is a world full of cultivators and demons, Zhang Jian always thought he lived in an ordinary world.In the eyes of others, he is a hidden master who doesn't like to fight, a compassionate person who doesn't want to see killing.Outside, his partners have already been in wars with the enemy, while our protagonist is still in sweet dreamland.As the saying goes, the storm's eye is the most peaceful location, and the protagonist is in this.
8 70 - In Serial208 Chapters
The S-Classes That I Raised
An F-Class Hunter. And on top of that, a F-class older brother who can’t even begin to catch up to the heels of his amazing S-class little brother. After living a life that fell to pieces and even destroying my little brother’s life, I picked up the following resolution: “Perfect Caregiver” That’s right, this time, instead of becoming mean, I will quietly support those who are more capable. Is what I thought….but the S-classes are kind of…weird.
8 629 - In Serial10 Chapters
Path of the Thunderbird: Darkening Skies
A boy abandoned at an ancient school of warrior arts. A princess bartered away as a treaty bride. A lurking evil with the power to topple the world. Ji Yu Raijin is happy to live out his life serving his school, cultivating his life force, and learning the Path of Darkening Skies, an ancient and noble warrior art—until the day comes when he has to choose: remain true to the teachings of his path and allow his art to die out or commit an unforgivable sin and save the world. Second princess Shyong San Koida was born the only cripple in a dynasty of powerful warriors. With a broken life force, the only way Koida can contribute to her family’s empire is by sealing a strategic alliance to a barbarian leader with her hand in marriage. But hidden forces within the court conspire to stop the union and obliterate the Shyong San dynasty at all costs. At the intersection of the servant boy and the princess’s stories lies a secret, malignant art bent on destroying not only them, but the entire world. Darkening Skies is the first novel in the Path of the Thunderbird series, for fans of wuxia, xanxia, cultivation novels, demon beasts, and all styles of martial arts. Darkening Skies is written by eden Hudson, enthusiastic but terrible martial arts student and best-selling sci-fi and fantasy author of Rogue Dungeon and Jubal Van Zandt. Hey guys, eden/elfshanx here! I'm a huge fan of wuxia and xianxia, and a lifelong lover of martial arts and fantasy. This is my first attempt at putting them all together in one package. I hope it goes well! Thanks for reading!eden
8 158 - In Serial7 Chapters
The Uncrowned King(LITRPG)
Ryan was a straight shooter, he has his goals, and his path was laid out in front of him. His dream of being a football star was shattered one day as a weird light flashed at the periphery of his vision. Upon focusing his attention on the blue square light an innocent-looking notification appeared in front of his eyes-- Planted ZX-458 has reached optimal Energy Levels Integration Initiated You have been selected along with a group of 10,000,000 people to the Initial Initiation Get Ready to teleport to the Training ground in 0 h 45 m 31 s What followed was a story of tragedy before at the end of his life the power in his mysterious right eye emerged and he was reincarnated to the day the Integration happened. ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- The Uncrowned King is the story of Ryan and his path to one day conquer the Universe. I have been reading LitRPG's for the past 3 years and after finishing almost all the material there is on the Internet, so I decided it was now time to create something.
8 200 - In Serial7 Chapters
Snereloa Rebirth
In the darkest shining void, an ethereal being holding a scepter floats toward a nebula made up of the souls of the dead from all realms awaiting to be reutilized into the cycle. They aren't a deity of death, but one tracking an anomaly that can't be processed and completely wiped clean as they enjoy calling it. A fresh start, without shackles or remnants of what once was. Life is a price paid by all living beings, but like any transaction, we give it something in exchange for our memories, our feelings, our emotions, our past, and future, our ambitions and our dreams. Those all fuel the fire of creation, but so do grief, and pain. Every moment of suffering is the price, every living moment is paid at our death. Sometimes some have so much piled up that their soul and heart end up damaged. Be it loss of trust or being unable to truly live their life, those shackles are like an anchor that keeps the soul stable when on the verge of breaking apart, keeping it together at an immense price. Those unlucky souls are forced to be put into another life indebted, in the unlikely possibility of their defect healing themself in that new life. Their memories aren't intact after all—everything has a price—and that pain and fear are what they carry, while their partial amnesia is their shackle. This is the story of one such soul, of a girl sent into a world of legend and novel of fantasy, dragons and magic. A world away from what she knew, in which she will hopefully heal, be happy, and survive its side of darkness. Ps: my english is self learnt that mean typo and some other issue will happen but it shouldnt affect the sense of the story if u have any correction u would want me to do or some thing arent clear please tell me
8 160 - In Serial20 Chapters
My Female Masturbation Adventures - Snafus and Successes
This is an autobiography of my masturbation experiences and my life of anorgasmia, and my journey as I try to regain my ability to orgasm.Stories of my masturbation adventures as I discover and explore new ways to masturbate, from the shower massage spray to vibrators and more. I'll also share about my anorgasmia what I'm doing to overcome it. This story will include details of my early masturbation experiences (the good and the bad), along with updates about my recent escapades.~Previously held rankings:Top 0.02%:#4 truestory out of 26.3K stories8/28/22#1 autobiography out of 6.2K stories11/7/22Top 0.03%:#6 personal out of 26.5K stories9/11/22#1 memoir out of 3.4K stories9/2/22Top 0.04%:#2 confessions out of 5K stories9/22/22Top 0.05%:#27 diary out of 58.8K stories9/29/22Top 0.06%:#23 nonfiction out of 45.5K stories9/26/22Top 0.2%:#65 memories out of 42.5K stories10/3/22Top 0.4%:#12 shower out of 3.5K stories9/30/22#38 selfdiscovery out of 10.1K stories9/3/2022Top 0.8%:#10 orgasms out of 616 stories8/18/22#4 vibrators out of 142 stories8/19/22Top 6%:#1 femalemasturbation out of 19 stories8/19/22Top 9%:#6 vibrations out of 71 stories8/21/22~Previously held unlisted rankings:Top 15%:#1 clitoral out of 7 stories8/21/22Top 40%:#2 femalesexuality out of 5 stories8/21/22~Previously held unlisted rankings from tags I removed:Top 50%:#1 sexualsecrets out of 2 stories8/21/22#1 showermasturbation out of 2 stories8/21/22
8 247

