《In your hands (vkook)》part 7
Advertisement
بعد از اون اتفاق افتضاحی که پیش اومد به عمارت موقت توی ججو اومدن .
بعد از اون ماجرا جانگکوک تصمیم گرفت به صورت جدی با تهیونگ حرف بزنه ، هر چند که میدونست حرف زدن با تهیونگ مثل کوبیدن آب تو هاونگ میمونه .
اما بالاخره که باید تکلیف زندگیش رو مشخص می کرد .
از پله ها پایین رفت و وارد زیر زمین شد .
جایی که تهیونگ به تازگی در اونجا به کارهاش رسیدگی می کرد .
با نزدیک شدن به در اصلی اتاقی که تهیونگ توش بود صدا های عجیبی به گوشش خورد .
هرچقدر نزدیک تر می شد ، صداها واضح تر به گوشش میرسید ، صدایی مثل التماس یه نفر یا یه نفری که انگار داره کتک می خوره دقیق نمی دونست .
از لای در نگاهی به داخل اتاق انداخت ، تهیونگ با اون ابهت همیشگی روی صندلی نشسته بود و کمی اون طرف تر پسری که بهش میخورد فقط چند سال از جانگکوک کوچیک تر باشه به صندلی بسته شده بود و با هر اشارهی جانگکوک بادیگارد هاش میریختن سرش و تا میخورد کتکش می زدن .
تهیونگ : بیون بکهیون ، پس تو لعنتی بودی که منو لو داد آره؟؟؟
پسری که انگار اسمش بکهیون بود جواب داد .
بکهیون : درسته ........ م......من بودم
با نیشخند حق به جانب ادامه داد .
بکهیون : حالا.....حالا می خوای ....چ.....چیکار کنی؟؟؟
تهیونگ : معلومه ....... می کشمت .
جانگکوک با حرفی که از تهیونگ شنید چشماش چهارتا شد و سست شدن زانوهاش رو احساس کرد .
اما با ادامه ی بحث بین اون دونفر دوباره تمام حواسش رو به اونها داد .
بکهیون : باشه....فقط قبل از اینکه منو خلاص کنی باید یه چیزی رو بدونی ، الان تنها کسی که میتونه زندگیت رو نجات بده منم ...... تنها کسی که میتونه اجازه نده همسرت از ماجرای قاچاق بچه چیزی بفهمه منم .
با هر کلمه ای که بکهیون می گفت جانگکوک بیشتر توی خلسه ی دردناک خودش فرو می رفت .
Advertisement
تهیونگ......جانگکوک می دونست اون رییس یه باند مافیاعه .... اما هرگز فکرش رو نمی کرد که انقدر پست باشه و با بچه های معصوم همچین کاری کنه.
دستش رو روی گوش هاش گذاشت و به سمت در بیرونی دویید و با سرعتی که تا حالا از خودش ندیده بود توی اتاق جونگ مین رفت .
جونگ مین که روی زمین نشسته بود و نقاشی می کشید با صدای در حول زده توی جاش تکونی خورد .
جونگ مین : ماما ...... شی شده؟؟(ماما.......چی شده؟؟)
جانگکوک اجازهی بیشتر حرف زده به جونگ مین نداد و اون رو توی اغوشش گرفت و محکم فشار داد .
این خونه و زندگی دیگه برای خودش و پسرش امن نبود ...... باید هرچه سریعتر از اینجا میرفتن ...... اره ..... جانگکوک باید زندگی خودش و پسرش رو نجات می داد .
پس از همون شب شروع کرد به نقشه کشیدن....... همه جور طرح توی ذهنش اورد تا بتونه خودش و پسرش رو از اون مکان نفرین شده نجات بده ..... و بالاخره بعد از چند روز یه نقشه ی خوب به ذهنش رسید .
و حالا همه چیز آماده بود..... فقط باید منتظر یه موقعیت مناسب میموند تا بتونه از اونجا فرار کنه.
Advertisement
Cantrip - A Wizard's Tale
The Fae were a legend, a myth. Until five years ago, when they made contact with humans and then abducted 1% of the population, disappearing once again into the shadows. Kel is a boy fueled by an obsession to regain the family he lost even as he fights back at the debts they left behind. Seeking admission to the Academy and rushing to escape the threat of enslavement, Kel must use his wits and determination to master more than simple tricks. To regain what he has lost, he must become a true wizard. Updates every Monday, Wednesday, and Friday! (Cover photo by: DarkWorkX from Pixabay)
8 227The Ambling Sapient
Everyman lead is abducted by aliens and forced into a deadly intragalactic gameshow.
8 148The Great Company: Knight of the Lyst
Vetus Terra, the Old World, in the year of the Worthies, 1356. Edward de Marche, scion of the House De Marche finds himself on the other side of the continent marching to war for the first time in his short fifteen years of life. He is the Squire of his Uncle, the famous knight, Sir Clement d'Arlay, and they have joined the Mercenary company of Sir Felix von Rabsburg. War is brewing in every corner of the Continent, and unbeknownst to young Edward, he has a role to play in every conflict, and a plan for his life has been laid out long before he was born...
8 116Enigmatic: Sapphire City Supers
**A Wattpad Featured Story** Kenna Jones isn't a Superhero, and she wants to keep it that way. Though her brother, Sebastien, is a star member of the Sapphire City Super team, Kenna keeps her Super abilities to herself and far away from a celebrity lifestyle she finds selfish and disillusioning. For reasons she'd rather forget, she can't stand most Supers, and uses her mildly famous pen name as a kind of secret identity instead. One evening, fiercely independent Kenna meets the new guy, Enigma, in the most annoying circumstances, and finds him slowly chipping away at her prejudices. Then, with Villains on the loose, threatening to foist a great Evil (with a capital E) on Sapphire City and those she holds dear, Kenna has to ask herself one question: is it time for everything to change?
8 108The Ground ( O.BxO.C)
"I'm just trying to help" "the thing is trying to help me is like trying to put a fire out with gasoline.......you just make it worse"
8 146Justice League : War of the Motherboxes
8 175