《In your hands (vkook)》part 2
Advertisement
حالا چند سال از اون ماجرا گذشته بود .
نه تنها خودش ، بلکه کل زندگیش هم عوض شده بود .
حالا علاوه بر خودش باید از یک نفر دیگه هم محافظت می کرد .
شاید این کار خیلی سخت بود ولی جانگکوک این سختی رو با جون و دل میپذیرفت .
از نگاه کردن به خودش توی اینه دست برداشت و از اتاق بیرون اومد .
نمی دونست چرا ولی توی این چند سال اخر شروع به تظاهر کرده بود .
تظاهر به عاشق بون ، تظاهر به خوشبخت بودن ، تظاهر به لذت بردن و خیلی چیزای دیگه......
با شنیدن صدای تنها دلیل زندگیش دست از کنکاش توی گذشته برداشت و به زمان حال برگشت .
جونگ مین : ماما ........ ددی اومده خونه
لحن جونگ مین انقدر ذوق زده بود که دلش نیومد توی ذوقش بزنه .
جانگکوک : اوه واقعا ؟ پس بیا بریم به استقبالش
جونگ مین رو بغل کرد و از پله ها پایین رفت .
وقتی به سالن پذیرایی رسید تهیونگی رو دید که ساعد دستش رو روی صورتش گذاشته و کتش رو گوشه ای ار کاناپه گذاشته .
جونگ مین که با دیدن تهیونگ سر از پا نمیشناخت توی بغل جانگکوک دست و پا زد تا اون رو روی زمین بزاره .
جونگ مین : ددیییییییییییییی
گفت و به سمت تهیونگ پرواز کرد
تهیونگ : اوه ببین کی اینجاست ! موچی کوچولوی بابا
جونگ مین : دلم برات تنگ شده بود
تهیونگ : ایگو منم همینطور .... حالا که موچی بابا انقدر پسر خوبیه میره تو اتاقش تا ددی یکم با مامان حرف بزنه؟
جونگ مین : اوهوم
وقتی که تهیونگ از رفتن جونگ مین مطمئن شد ، به سمت جانگکوک رفت .
او را در اغوش گرفت و بوسه ای روی لب هایش کاشت .
فقظ خدا میدانست جانگکوک چقدر دلش میخواست در ان لحظه فریاد بزند و بگوید که هیچکدام از این لمس هارا دوست ندارد ، دلش این زندگی لعنتی را نمی خواهد .
Advertisement
اما نمیتوانست روز زندگی خودش و فرزندش ریسک کند .
دلش نمیخواست به سرنوشت چندین ماه قبلش دچار شود .
زمانی که تنها چهار ماه بود که جونگ مین در حال رشد در بدن او بود.
به جز صدای بر خورد چاپستیک ها با ظرف غذا صدایی شنیده نمی شد .
او از تحمل کردن دوری از انواده اش خسته شده بود . برای همین تصمیم گرفته بود که امشب این مسئله را ته در میان بگذارد.
جانگکوک : تهیونگ ...... می خواستم یه چیزی بهت بگم .
تهیونگ : می شنوم
جانگکوک نامحسوس اب دهانش را قورت داد و ادامه داد .
جانگکوک : می گم که ....... می خواستم ازت بخوام که بزاری برم پیش جین هیونگم ببینمش .
تهیونگ : نه
جانگکوک با تعجب پرسید:
جانگکوک : اما .. اما اخه چرا؟
تهیونگ : چون هنوز اونقدری از فرار نکردنت مطمئن نشدم که بزارم جای بری
جانگکوک : میشه بپرسم کی مطمئن میشی ؟
تهیونگ : نمی دونم بستگی به رفتار خودت داره
جانگکوک : منظورت از این حرف..........
تهیونگ : جانگکوک تمومش کن
تهیونگ با از دست دادنه صبرش چاپستیکش رو محکم روی میز کوبید و توی صورت جانگکوک فریاد زد
تهیونگ : توی لعنتی هیچ جهنمی قرار نیست بری .
از سر میز بلند شد و از پله ها بالا رفت ، هنوز به وسطای راه پله هم نرسیده بود که صدای جانگکوک متوقفش کرد .
Advertisement
By The Sword
Death is a fickle thing.For most, it’s a force of nature, but Agil Novan sees the reaper in a different light. As the greatest swordsman of all time, he cherishes life, and he’s lived one full of both struggle and success. After all of his accomplishments, he too must face the reaper and its scythe.When challenged, however, the swordsman is not one to go without a fight. After parrying it once and impressing the reaper with a show of the blade, he is offered something more. A second chance at life—one that he is all but forced to accept.Now, stranded in an unfamiliar land with an unfamiliar body and far too many questions, Agil has his life threatened at every turn. Still, he is determined to survive. He knows what the reaper did to him.And he has never been one to let vengeance go unfulfilled.
8 150Cultivation at home!? ( CAH!? )
Cultivation at Home!? (remastered) What will you do when you crossed to another world with your house? Chat with friends? getting stronger? go for some adventure? or become a salted fish in your house? Well, why not all? Or is it? wallp: Indoor gardening | Feel @ Committee 17a
8 116Unexpected Text Messages : Stu Macher x reader
Y/n gets pulled into some crazy shit when they get added to a gc they probably shouldn't have been a part of
8 171I wanna be a gamer!
E-sports or electronic sports became the most popular sport in recent years, many games started to emerge and the most populaone? LoH(Legend of Heroes) it was firts release in 2017 and by 2019, 99.9% of the pro gamers all around the world form teams to play LoH. Of course all of this was unrelated to me,Alex summer. I am a university student, 19 years all, nothing more to say i think. i have a very normal life or boring life whatever you wanna call it but one day my whole world change with just one frase: -"Hey alex lets play LoH!" Very simple right? but the biggest things sometimes start like this this is a story about a dream, my dream I WANNA BE A GAMER!
8 239A Mob Boss's Alliance (Side story to Book 3 New York Mafia Trilogy)
This book is story of Anna and Arturo from the New York Mafia Trilogy. You can read this at the same time as A Mob Boss's Heirs (after you read A Mob Boss's Family) Arturo and Anna are from the same underground criminal world. They know the rules, they know the dangers, they know it all. Would they ever be happy as a couple? Cover by @Shanteena
8 150Seventeen One-Shots
It's a book full of Seventeen imagines and random diary entries of mine. What could be better?
8 86