《chaotic (Persian translation)》chapter 23
Advertisement
GRANT'S POV
هری استایلز،۲۲ ساله،متولد ۱ فوریه ۱۹۳۰، اولین بار وقتی ۱۲ساله بود به دلیل زنده سوزاندن پدرش وارد ویکندل میشود، و بعدا به دلیل کندن پوست سه زن.
رز وینترز،۲۱ ساله،متولد۲۰ نوامبر ۱۹۳۱ ، کارمند مجموعه وقتی ارتباطش با مریض هری استایلز مشخص شد و این مسائل روی شرایط ذهنی وی تاثیر گذاشت؛ او گیج و رفتارش تند شد پس بعدا او هم در مجموعه بستری شد.
من این شرایط را کاملا میدونستم. اطلاعاتشون رو خونده بودم و همه فایل های شخصیشون رو که میشد پیدا کرد همون روز اولی که برای این کار اومدم مطالعه کردم. ولی من یه چیز رو درباره این هری و رز نمیدونستم، اینکه چه جوری رفتار میکردن که اونهارو از جمعیت متفاوت کنه . چیزی که برای این کِیس ضروری بود. پس من با سرپرست شروع کردم.
در زدم. ولی جوابی نگرفتم پس دوباره در زدم.
"بیا تو " یه صدای خشک و سرد گفت.
به آرامی وارد شدم و با آرامش درو باز کردم و به سمت میزش رفتم. اتاق رو برررسی کردم. کتابهایی روی یک طبقه کوچک روبه روی دیوار سمت چپ. کنارش دراور و کمد هایی در سمت مخالف آنها. دو صندلی خرمایی مایل به قرمز رو به روی یک میز زیبا با طرح ها و تزئیناتی روی سطح آن قرار داشتن . چشم های من به سمت دسته برگه های روی میز و در اخر به سمت خانمی که آنها بهش متعلق بودن رفت. یک زن خشک و جدی ، ولی نه به معنی خوب. موهاش سفید و بلوند بود و چشمای آبی و یخی داشت.
"سلام ، لیندا هلمن. من کارآگاه گرنت هستم." دستمو جلو بردم ولی اون دستمو نفشرد.
"فقط خانم هلمن." به سختی حتی بهم نگاه کرد چون سرش تو برگه هاش بود.
"ببخشید خانم هلمن." به راحتی میتونم بگم از این زن خوشم نمیاد." من اخیرا برای سه فراری شما استخدام شدم."
Advertisement
یک آه بلند کشید و چند برگه را برای مرتب کردن روی میز زد. با آرامش اونها رو مرتب کرد و چند ثانیه ای طول کشید تا توجهش رو به من داد." خب دیگه مسئله ای وجود نداره وقتی همه اونها مردن. اینطور نیست؟"
"چی؟"
"مریضا"
"هیچ کس هیچ وقت از مجموعه من فرار نکرده . پشت اینجا یه پرتگاه هست و خیابون ها رو به روش. هیچ راهی نیست که اونا خیلی دور شده باشن. من تقریبا میتونم تضمین کنم اونا مردن."
"تقریبا! ولی شما نمیدونید "
"خب من احتمال زیاد میدم...."
"خانم، من میدونم که این مکان برای شما خیلی مهمه. من میدونم که شما یه شهرت و سابقه عالی دارید و نمیخواید که فرار اونها از اینجا بیرون بره ولی ما باید این مسئله رو کامل حل کنیم. هیچ مدرکی وجود نداره که چیزی رو اثبات کنه . خیلی ممنون میشم اگه با ما همکاری کنید."
کمی ناراحت شد ولی احتمالا میدونست که درست میگم .
"من شک دارم شما چیزی جز باقی مونده مرده پیدا کنید."
" این هم میتونه باشه." من باهاش موافقت کردم با اینکه به حرفم اعتقاد نداشتم. فقط نمیخواستم عصبانیش کنم.
"ولی ما نیاز داریم چیزی پیدا کنیم. و من به کمک شما نیاز دارم . تا درمورد اون دو تا مریض .... اها هری و رز چیز هایی یاد بگیرم. و من همچنین نیاز به اطلاعات بیشتری درباره مریض سوم دارم. من تقریبا هیچی دربارش نمیدونم."
لیندا یا خانم هلمن یه آه عمیق کشید و به ارومی بلند شد.
"من اطلاعات کامل درباره این مسئله میخوام. هر نکته ای باید به من برسه و من باید دسترسی کامل به همه اطلاعات پیدا شده درباره مریض ها داشته باشم."
"باشه قبوله، مشکلی نیست." من موافقت کردم.
"خوب چه اطلاعاتی میخوای؟"
"الان به چیزی نیاز ندارم.اگر شما فقط دنبال من بیاید....."
Advertisement
من از اتاق بیرون رفتم . به نظر لجباز میومد. من تحمل کمی برای آدم ها برای شروع دارم و اون داره مثل یه بیچ رفتار میکنه. اون خیلی زیاد به سابقه و چهرش توجه میکنه .
بخاطر همین به نظر نمیاد که درست فکر کنه . چون هر کسی ترجیح میده فکر کنه اونا زندن تا مرده. چند روزی میشه که همه دنبال اونا هستن، اما به نظر میاد هیچی باقی نمونده. اما اگر مرده بودن بدنهاشون پیدا میشد.
چیزی که این زن متوجه نمیشد این بود که اونا زندن. اونا اون بیرونن و هر دقیقه دارن از ما دورتر و دور تر میشن. چه انتخاب کنه ببینه یا نه،من اونارو میگیرم. و متوقف نمیشم تا کارمو تموم کنم و اون مجرم ها رو به جایی که باید برمیگردونم.
ROSE'S POV
بدنم یخ زد. چشمام اول باور نمیکرد ولی اون اونجا بود.قلبم تو سینه تند میزد. ناخوداگاه به سمت عقب رفتم و داد بلندی زدم. چون جلوی چشمای من یکی از بزرگترین ترس های زندگیم از وقتی تیمارستان رو ترک کرده بودیم ، دراز کشیده بود.
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
سلااام. برگشتیم
این چند روز ایشالا اپ داریم.
سرمون خیلی شلوغه لطفا درکمون کنین❣
All the love💛
Advertisement
The Billionaire's Personal Shopper
Nina Merigold found her calling. She loves her job as Mr. Blackwood's personal shopper. As his personal shopper, she gets to know all his secrets. She gets a glimpse of his life no one else does and it excites her.Jacob Blackwood gets bored with the women he's dating easily. No one holds his interest. He is searching for the one who gets his heart racing. Then one night at a party he is certain he finally found the one. Yet she is so eager to run away from him. Is that why she intrigues him?
8 173His Scared Angel
Ishita Gupta is a Delhi based college going girl who is very shy and timid in nature. She is very much loved by her family and her best friend whom she considers as a sister. But not everything we see in front of us is bound to be true. A terrible incident of the past has left a deep impact on her soul that she has not been able to move on from her past.Rudra Bajaj is a Mumbai based self-made billionaire who likes to keep people on their toes. He is an arrogant and cold-hearted man who doesn't care about what people think of him. He has been deceived once in his life by someone very special to him so he has decided to not to get married ever in his life.✳✳✳✳✳✳✳Two people with different perspective towards life. However, fate has decided to bind them together in an arranged marriage.But how will they survive this marriage when they both are not ready for any commitment? What will Rudra do when he finds out that his wife is hiding a big secret from him? And can Ishita put her trust in her husband after what she has to endure because of her past?••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
8 152Carnal Desires
From one glided cage to another, Rory Whitmore is force to marry her father's business partner - Gideon Torres. A Colombian Mafia Boss known for his massive wealth and gorgeous, good looks but underneath that facade is a cruel and sadistic man with an unhealthy obsession with Rory. He'd do anything for her, kill thousands to burning down the whole damn world, all she had to do was ask. But, that's not what she wanted. His life was not what she envision in her future nor was the new shinning cage she suddenly found herself trapped in. All she wanted was freedom not a beast with unsatisfiable carnal desires.
8 224The Underworld ✓
"Bow down to your Queen"Arabella has always been different. Not only was she born with red hair but mysterious things have always been happening around her. Perhaps that is because of a certain devil watching over her, waiting to take her back to where she belongs. With him.The Underworld is a fantasy romance story that always brings the unexpected to the table.|A beautiful cover made by @Vibrantly_sassy |
8 250Incongruous
"I'll never accept you as my mate," he growls in my ear, while trapping me in a corner with my back facing him.It hurts me every time he says that. Freaking makes me mad every time since he doesn't know shit about me. What a MOTHERFUCKER!! "Your a piece of fucking shit, you know that right," I spat angrily, moving my head back and hitting him in the face. "FUCK," he shouts while taking a few steps back from me.I turn around and snarl at him. Looks up at me with his pitch black eyes. "You'll regret that Ira," he says calmly while standing there, staring at me. "Well bitch, you can REGRET MY ASS CUZ I DONT REGRET IT!! And my name is not Ira, it's ADIRA YOU FOOL!," I say angrily, tearing up because of my frustration with this moron of a mate that causes me pain. Fucking cheats on me and expects me to act like a fool and ignore the shit he did behind my back.~+~*~+~*~Where there is only two packs in the world, one of females and the other of males living in peace. They hardly know of each other's existence, resulting them in mating with the same sex. Since babies don't exist no more in this world because of wolves mating with people of the same sex, it's causing the decrease of the population of the wolves.Adira is a stubborn, loud, brave, strong, funny, hard working and kind woman who took in two female pups that no one wanted to take in and raised them as her own pups. Has a best friend that's a dog named Pepita. Being surrounded by girls her whole life and has never felt attracted to a girl before. At times she questions herself, "Why am I so different?"Obsidian is the Alpha of the Male Pack, has a perfect life so far or so he thought. Being handsome and charming, liking men, fucking men, and dumping men. Living the perfect life until he meets his mate. Finds out life isn't going to be the same anymore.He's mated to a female.~Inspired by "Mismated" Fudgecakexox ~
8 159My True Self - Noaf x fem reader (AlRawabi School for Girls)
The lack of ASfG content is awful, especially for Noaf. The story basically follows the storyline of the series.
8 166