《chaotic (Persian translation)》chapter 22
Advertisement
"یا اینکه من میتونم باهاش حرف بزنم، همون دوستت. اون قاعدتا منو نمیتونه بشناسه و تشخیص بده که من کی هستم."
هری دهنش رو باز کرد که غر بزنه، پس من قبل اون و زودتر ادامه دادم که اون نتونه ادامه بده.
"ولی ما برای اون کلی پول لازم داریم، درسته؟ ما باید به دوستت پول بدیم بخاطر کاری که میخواد انجام بده و همچنین باید پول بلیط های هواپیما رو هم بدیم."
هری لباشو روی هم به حالت یه خط صاف فشار داد و سرشو به نشانه ی تاکید برای حرف های من تکون داد.
"این هم اون یکی مشکلمونه، ما حتی نزدیک به اون مقدار پولی که لازیم داریم رو هم نداریم."
من با اون حرفا برای یه مدت نسبتا کوتاه نشستم و شروع کردم به فکر کردن، اینطوری نبود که بخوایم بریم شغلی بگیریم تا درامدی داشته باشیم، یا اینکه بخوایم بریم از سرمایه های بانکمون استفاده کنیم یا اونقد سرمایه داشته باشیم که بخوایم بخاطرش از بانک وام بگیریم. چیزی نداریم که بخوایم بفروشیم و نمیتونیم یه کاسه برداریم و بریم وسط خیابون بشینیم، و همینطور نمیتونیم برگردیم به ویکندل و از کلسی و لوری پول قرض بگیریم، هیچ راهی نداشتیم به جز یه راه.... ما باید بدزدیم."
"اره"
هری با تاکید گفت.
"میتونیم یه دزدی بزرگ رو برنامه ریزی کنیم. ولی فکر نمیکنم که هیچ کدوم امادگیه همچین کاری رو داشته باشیم، پس حالا با این وضع، میتونیم کارای کوچیک بکنیم، مثله جیببری، کیف دستی بدزدیم، کیف پول، اینجوری وقت خیلی بیشتره میبره ولی کمتر ضایع است..."
من نفس عمیقی کشیدم اهی کشیدم، من این ایده رو دوست نداشتم ولی دیگه چیکار میتونستیم بکنیم؟ شاید این خیلی خودخواهی باشه ولی من ترجیح میدم چند نفر کیف پولشون رو گم کنن تا اینکه من بخوام دوباره برگردم به ویکندل یا اینکه بخوام تا اخر عمرم فرار کنم، هیچ کاری نمیتونیم بکنیم اگه نریم دزدی، باید فرار کنیم و فرار کنیم و فرار کنیم تا اینکه بمیریم، باید از انگلیس بریم."
Advertisement
"باشه"
من تصمیمم رو گرفتم،
"خب پس الان ما باید انقدر کیف بدزدیم که ارزش پولی که در میاریم، بیشتر از صد پوند بشه که بتونیم پاسپورت بگریریم و از کشور بریم، که بعدش دیکه ازاد باشیم و کسی نیاد دنبالمون.؟؟؟"
فاک
هری دوباره دستشو برد توی موهاش و یه نفس عمیق کشید، انگار که مدت طولانی بود که نفسش رو نگه داشته بود،
"فکر کنم همین کار رو باید بکنیم"
با همون چند کلمه، چند تا دونه کلمه من کلی میکس سیگنال گرفتم، امید، ذوق و ترس و نگرانی و اخرش هم یکم ازادی. چون که یه برنامه ای داشتیم و بی هدف نبودیم، اره این فوق العاده سخت میشه ولی غیر ممکن نیست و ادم هر چیزی رو بخواد میتونه بدستش بیاره، .......
TO BE CONTUINED
VOTE PLSSS
LOVE U ALL MEL.
Advertisement
- In Serial28 Chapters
Two Broken Roads
Two families have tragically broken apart. Ben and Laura struggle to find a new path from each other's broken relationships.
8 200 - In Serial14 Chapters
Got Married With A Kid / True Story
[ Consecutive #1 on #Islamic ]"Sometimes I wonder if you're really 14 years old or 41 years old? I grabbed her wrist and walked out of the room.Come on, let's go home."
8 131 - In Serial73 Chapters
Something There
'"Can you spread your legs a little farther for me, baby?" he asks me, his voice a low whisper.I nod, doing exactly as I'm told, and he bites down on his lower lip."Good girl," he breathes, and those two words alone do the most wicked things to me.His fingers trail even farther north until he reaches the hem of my underwear. His eyes meet mine and I have to let out a shaky breath, holding on tight to him to keep myself stable. "Yes or no?" he asks me quietly, and I nod frantically.'🌸🌸🌸Lexi Brooks' love life was suddenly flipped upside down when she was kissed by Bryce Bradshaw the day before he mysteriously moved away. It left her heart in a twist, until her mind was trapped elsewhere when 'The Incident' occurred; quite possibly the hardest thing she'd ever go through. But Bryce always had it easy. He was the heartthrob, the bad boy, the perfect guy. He had the looks, the talent, and the charisma. Though to Lexi's surprise, on the rare occasion she could catch him out of the spotlight, she saw something else there. She could tell that he was a little distant. He could tell that she was a little different. The only crucial detail: He simply left without a word.🌸🌸🌸Highest Rankings:#1 in Drama#1 in Heartbreak#1 in YA🌸🌸🌸'Something There' Book #1
8 129 - In Serial13 Chapters
For Moonwalkers And Girls With Lost Hearts
[a section of poems written by the force of the moon]
8 179 - In Serial46 Chapters
Dear MinYoongi || myg [COMPLETED]
not just a diary. a diary for someone special ❤
8 164 - In Serial31 Chapters
This Is Us || Jess Mariano
Charlotte Victoria Gilmore, daughter of Lorelai and sister to Rory. Charlie is the sweetheart of Stars Hollow along with her sister.When Charlie meets intelligent bad boy Jess her life quickly changes, question is for better or for worse????Based on Gilmore Girls (Seasons 2&3)Jess Mariano x OC
8 152

