《chaotic (Persian translation)》chapter 20
Advertisement
به هری که خیلی عجیب ساکت بود نگاه کردم.هری به هیچ کدوم اینا نگاه نمیکرد ، فقط با خودش فکر میکرد.ابروهاش جمع شد ، لبش رو گاز گرفت و به زمین جلوش خیره شد. حرف نمیزد یا دست من رو نمیگرفت چون واقعا اینجا نبود.من میخواستم چیزی که همیشه ازش میپرسم رو بپرسم؛برنامه چیه؟داریم چی کار میکنیم؟ از اینجا کجا میریم؟ ولی این بار به نظر میومد که نمیدونه پس من اجازه دادم تا فکر کنه و ساکت موندم.و ما فقط راه رفتیم.
تو مرکز شهر جلو رفتیم تا اینکه فاصله های بین ساختمان ها شروع بیشتر شدن کرد. ماشین های کمتری رد میشدن و مردم بیشتر پراکنده میشدن.برای ده،پانزده،بیست دقیقه ما خیابان های شهری شده رو قدم زدیم تا اینکه اونها به روستایی منشی تبدیل شدن.یا حداقل تا وقتی که تونستیم جنگل رو ببینیم تا بهش برگردیم. حتی اگر مردم فکر کنن ما مردیم، با مردم کمتری روبه رو بشیم،بهتره.
پس یه مدت بعد که مرکز شلوغ شهر رو رد کردیم،جنگل بیشتری شروع به نمایان شدن کرد. اولش چند تا درخت اینجا و اونجا بودولی بلاخره همه آن شروع به نمایان شدن کرد پشت مغازه ها و محل های کار پخش شده.
پس اون جایی بود که من و هری به سمتش رفتیم.من دنبالش میکردم همانطور که به سمت جنگل میرفت. هری چک کرد ببینه مکان امنه و بعد ما به سرعت تپه کوچک رو رد کردیم و در محافظت درخت ها قرار گرفتیم. من تو راه میلرزیدم، چشمام برای نخوردن برف های سخت و باد تیز جمع شده بود.
بلاخره به یه پناهگاه تو جنگل کوچیک فرار کردیم. اتمسفر اطرافمون ساکت بود ، دونه های برف پایین میریختن.لایه نازکی از برف روی زمین تشکیل شده بود.ولی اینجا اذیت کننده نبود،درخت ها جلوی باد تیز رو میگرفتن.ژاکت ها و بوت های نچندان مناسبمون به ما احساس راحتی میدادن و اجازه میدادن حس مثبت زمستون به ما هم برسه.هوای خشک ، زیبایی زمین سفید،بوی چوب و کاج ریه هامون رو تازه میکرد . این یکم به کم شدن استرس ذهنم کمک کرد.
Advertisement
ولی به نظر نمیومد این هری رو آروم کرده باشه.به صورتش نگاه کردم،خورشید در درخت ها نفوذ میکرد تا بعضی چیز ها رو روشن کنه. قطعا خیلی زیبا بود، تاثیری که نور روی هری داشت.به نظر میومد زیر این نور داره رشد میکنه . و من میدونستم میتونست حتی بهتر باشه اگر یکی از اون لبخنده های بی نظیرشو میزد یا اگر چهرش نرم و آسوده بود. ولی به جاش چهرش آشفته بود، ماهیچه های شونش منقبض بودن، فکش فشرده بود و ابروهاش به هم نزدیک بودند.
بهش نزدیک شدم و دستش رو در دستم گرفتم.اولش از این تماس سورپرایز شد انگار فراموش کرده بود من اونجا بودم." به چی فکر میکنی؟" من پرسیدم.
به دست های در هم بافته شدمون ناخوداگاه نگاه کرد ، هنوز اخم کرده بود. لبشو خیس کرد و بعد به پشتش نگاه کرد و هیچی ندید." کجا میخوای زندگی کنی؟" هری پرسید. از سؤالش تعجب کردم.
"چی؟" پرسیدم تا مطمئن شم درست شنیدم.
"کجا میخوای زندگی کنی وقتی که ما فرار کردن رو تموم کردیم؟"چه جایی؟کدوم کشور؟" صورتش هنوز سخت در فکر بود، کاملا جدی بود.
"اوه،نمیدونم" من گفتم.تمام تلاشم رو کردم که بهش یه جواب بدم ،ذهنم به همه جاهایی که رفتم یا دربارش شنیدم سفر کرد. ولی به هیج جای مشخصی نتونستم فکر کنم. فقط ایده داشتم.
"یه جای خورشیدی" من تصمیم گرفتم.با یه گفت و گو ی آروم شروع کردم دستامون عقب و جلو حرکت دادن."جایی که بیرون زیاد بتونیم بریم."
"اره، موافقم." هری گفت، یه لبخند محو روی لب هاش نشست.
"چرا اینو ازم میپرسی؟" کنجکاو شدم.
"من فقط داشتم فکر میکردم.....درباره اینکه باید چی کار کنیم . از اینجا کجا قراره بریم." اون عاقل بود، میدونستم به چیزای دیگه ، نتیجه های بیشتر میرسه.
"دیگه درباره چی فکر میکردی؟" آه کشید و یک لحظه مکث کرد. " ما باید کشور رو ترک کنیم . بلاخره وقتی بفهمن زنده نیستیم ما فرار خواهیم کرد . حتی وقتی اونا دست از جستجو بردارن و ما هم دیگه فرار نکنیم ، ما همیشه این شانس رو داریم که شناخته بشیم ، یا به کسی برخورد کنیم که ما رو میشناسه اگه اینجا بمونیم. منظورم اینه که این با خواهر لعنتی خانم هلمن اتفاق افتاده."
Advertisement
"چه جوری بریم؟" من پرسیدم.
" با پا؟ با هواپیما؟"
$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
مرسی از همه دوستانی که ووت میکنن و نظر میدن♥️
بچه ها ولی ووتا نسبتا کمه لطفا ووت کنین
لاو یو گایز💓
Advertisement
What lies beneath
Addylin Green isn't your normal 23 year old. She was quiet, shy, suffered from really bad anxiety and also a virgin. She works full-time at the supermarket, as it paid for the bills, and lived with her emo best friend Jade. Cole Jackson wasn't normal either. He looked like a monster. After being kidnapped in his teens, Cole is left with half his face burnt and the rest of his body scarred. He lives alone, in a dark, cold apartment where he paints his pain away. When these two meet will Addylin see him as the monster that everyone else sees, or will she see what lies beneath?
8 321As You Wish : Loki Fanfic
Sammee (Sammie) is a college student struggling to finish her art final. She decides to take a break and watch a marvel movie to relax. She ends up falling asleep and waking up in the start of the first Avengers movie. Her one goal is to get the god of mischief to notice her. Will she succeed? Contains 18+ content 😏Slow burn 🔥Currently going under editing. Chapters will be grouped in 5. If it looks like chapters are missing, delete the book from your library and re-add it. Date started: Dec. 16th 2020
8 564Madara & Hashirama
Madara is a uni student in Tokyo. He is from a nearby village/small town. He's very intellectual and has the highest grades, but he's only doing it because that's what his family desires. His family isn't much of a rich one, so they hope that one day Madara will be successful and help for the family. One day, when Madara takes a different bus on his way home, he meets a stranger who will change his life.
8 157How To Write A Book
Do you want to write a book but you don't know how? Well, I will help you. I will give you tips on how to write a book.
8 199"i love you, mi diosa."
Honestly just a messy plot, so warning you all(૭ ᐕ)૭WARNING 18+ STORY.Read at your own cost an consequences.ALOT OF 18+ SCENES
8 62The Boss [BxB Mafia AU] |✔
~ Taking revenge from the Mafia Boss was the plan, but falling in love with him clearly wasn't ~ • 'la vera luce che svela' •♤ JAKE RINEIRI MARANZANO ♤The world of crime...as it is, all it's depths, mysteries and sinful shadow romance clearly revolved around the last living member of Italia's most feared Maranzano Family; Jake Maranzano (Lee Hyukjae). He owns the commands of the Italian-Korean Elite Mafia that is highly prioritized by the police force of South Korea as the country's most dangerous and technologically advanced mob: The Falcon Circle.As a betrayal leaves his parents murdered by the police, Jake and his entire mob force is determined to track down whoever who was responsible for the death of his parents, and make them pay in blood. ♤ AIDEN LUCIANO ♤Desperate for his mother's approval, and to uphold his family's already scared reputation, Aiden Luciano (Lee Donghae) finds himself in the middle of chaos from which he barely escapes with his life, only to end up as Jake's personal bodyguard. This suites him fine as it opens a path way to avenge his father and take revenge from the cursed Falcons that shattered his family.But as his half-hearted lies start drowning in the middle of his confusion and attraction he feels towards Jake, his choices are put into an ultimate test... |Both entangled into a same fate, willingly or not|❗Content Advisory: Extreme mature scenes are included. This book is a pure work of imagination, and is my original work. Any resemblance to real life situations are purely coincidental and unintentional. Any translation included comes directly from Google/ DeepL Translate. Copyright under LustyShadows © 2020📍 Reminder to vote⭐, comment✏️ and follow! 💫^^ thankyouuu!! • Category: Action BL, Drama, Crime, Romance, Mafia, fanfiction, suspense. 🏆 rankings 🏆 #2 in Criminal 02.05.2022#6 in lgbtq 🏳️🌈 20.10.2022#6 in boyxboy 22.10.2022#2 in gay 22.10.2
8 195