《chaotic (Persian translation)》chapter2
Advertisement
این چه کوفتیه؟
میتونستم بشنوم که یه چیزی پشتم باز شد.میدونستم که هری هنوز متوجه چیزی که تو دستمه نشده.خیلی گیج بودم.محتاطانه برگه رو باز کردم و نامه ای که توش بود رو دراوردم.قبلا باز نشده بود وقتی چشم های من داشتن اون کلمات رو میخوندن.یه کپی با جوهر سیاه از یه مدرک بود.ولی بالای صفحه بخش سفیدش با خودکار نوشته بود:(فکر کردم تو باید درباره ی این بدونی.لطفا درباره اون(هری) و همه چیز مراقب باش.برات دعا میکنم!امیدوارم در امان باشی.)"کلسی" .هیچ زمانی برای جستجو کردن درباره اون نوشته تلف نکردم.چشمام تکون ناگهانیروی مدارک خوردن وقتی به این فکر کردم که چه قد کلسی فکر میکرده مهمه که اینو تو کیف من جا گذاشته.شبیه فرم پزشکی بود که بهنظرم اشنا میومد.این نوع برگه ها را تو زمان های مختلف رو میز لُری دیدم.سنجش بیمار بودپبالای صفحه این سنجش به صورت خیلی واضح و پررنگی اسم هری بود."هری استایلز" .پایینش نوشته بود: سن =۱۲.این برگه سنجش روانی هری بود وقتی که پسر بچه بود و برای اولین بار وارد ویکندل شده بود.
به خوندن ادامه دادم.نمیتونستم نخونم.چند تا توضیح کوتاه و حقایق معمولی مثلا درباره تاریخ تولد و ادرس خونش بود.ولی بلاخره پایین اون یه لیستی از نشانه ها و اختلالات بودپاین لیست از چیزی که فکر میکردم بلند تر بود.و همه ی اونا درباره ی هری بود.چشمام به سمت پایین برگه رفتن و با خوندن هر کدوم از اونا از تعجب بزرگ تر و بزرگ تر شدن.
●مشکلات عصبانیت بیش از حد .گاهی غیر قابل کنترل
●اختلال وسواس فکری عملی
●جنون جوانی ملایم
●بیخوابی
●دیوانگی ملایم
●نظرات:بیمار یک چهره بدون نگرانی و استرس از خود نشان میدهد.جذابیت زیادی دارد.او احساسات و رفتار های دیگران را برای هدف های شخصی خود تحت تاثیر قرار می دهد.بیمار نشانه هایی از اثبات جامعه ستیزی دارد.هیچ نشانه ای از پیشرفت در حال حاضر در او نیست.بیمار خطرناک است و باید زیر مجموعه بماند و درمان شود تا زمانی که مجاز به خروج باشد.
Advertisement
"اون چیه؟"هری پرسید.حرفشو شنیدم ولی واقعا بهش گوش نمیکردم چون ذهنم هنوز مشغول بود."رز؟"دوباره پرسید.
"امممم.."خودمو مجبور کردم تا چشامو از رو برگه بردارم.سعی کردم چیزی که پرسید رو به یاد بیارم.بهش نگاه کردم که داشت با کنجکاوی بهم نگاه میکرد."اممم هیچی فقط یه نامه ی خداحافظی".سریع برگردوندمش ته کیفم و دور از چشمش!به نظر میومد حرفمو باور کرده باشه و ادامه داد به خوردن صبحونش بدون پرسیدن هیچ سوال اضافه تری.
منم صبخونه خودم رو خوردم ولی خیلی کند چون ذهنم جای دیگه ای بود .حتی وقتی داشتیم وسایلمون رو جمع میکردیم ذهنم تو اون خونه نبود.ذهنم هنوز تو نامه بود.نمیدونستم چه جوری باید بهش ریکشن نشون بدم یا حلش کنم؟!
هری هیچ وقت به من درباره ی اون اختلالات وقتی جوون تر بوده چیزی نگفته بود و خیلی از اونا خیلی جدی به نظر میرسن.ولی من شک دارم که اون مشکلات روانی هنوزم توش فعال باشن وقتی میبینم که اون چه طور از ویکندل خلاص شده وقتی بهش اجازه میدن که همه ی این سال ها ازاد باشه طبیعتا باید بهتر شده باشه و دیگر خطرناک نیست.
پس در اخر تصمیم گرفتم که کاری درباره ی اون نامه نکنم.کلسی فقط برای من نگران و زیادی محتاط بوده.به هر حال ایا هنوزم این اختلالات روانی هنوز در وجود هری هست؟!مطمئنا اون دیگه خطرناک نیست مخصوصا برای من.ولی ایا اون کاملا از دست اون نشانه ها خلاص شده؟!فکرام پراکنده بودن و نمیتونستم درباره وضعیت روانی مردی که باهاش فرار کرده بودم کنجکاو نباشم.
من هری رو میشناختم و عاشقش بودم ولی هنوز چیزایی هست که من نمیدونم و این منو نگران میکنه!
به پسر زیبایی که هنوز یه راز هایی داره و باید گره هاش باز بشه نگاه کردم.کنار پتوها وایساده بود و اونا رو جمع میکرد.لباس زیرشو تنش کرده بود.حتما باید وقتی حواسم نبوده تنش کرده باشه .وقتی که من خیلی مشغول مطالب اون برگه بودم.انحنای کیوت کمرش برام نمایان شد. پاهای بلندش و شونه های ماهیچه ایش!ولی من به این چیزای زیبا نگاه نمیکردم چون کمرش چیزی بود که چشم منو گرفته بود.
Advertisement
همون طور که دیشبم متوجهش شدم.جای ضربه های شلاق حالا حالا ها از پشتش محو نمی شد.
اون خط های برامده وحشی زیادی برای پوست صافش برجسته و زخمت بودند.من دوباره از تعداد خط های ظالمانه اون شلاق ها تعجب کردم.هر کدوم از اونامنو یاد کار شجاعانه هری مینداخت.ناگهان احساس خیلی بدی بهم دست داد که حتی به نامه کلسی توجه کردم.به چی فکر میکردم؟!
هری قطعا بی نظیره و هیچ وقت از این کم تر نبوده و نیست!مهم نیست چه اتفاقی تو گذشته افتاده و چه چیزایی مونده که هنوز بهم نگفته.من باید بهش اعتماد کنم.من هیچ وقت آدمی شجاع تر و بی عیب تر از هری ندیدم.چه طور حتی میتونم وضعیت روانی اش را زیر سوال ببرم؟!اون باهوش تر و خردمند تر از چیزیه که من بتونم هیچ وقت باشم.
هری یه دفعه چرخید درحالی که یه پوزخند ی که چال گونه هاشو معلوم میکرد رو داشت و گفت :
((متنفرم از اینکه اینو ازت بپرسم چون تو این لباسه خیلی سکسی هستی اما میشه لباسمو برگردونی؟))
با پرورویی ازم پرسیدو کاملا هیچی درباره ی چیزایی که تو ذهن من میچرخه نمیدونه.به پایین نگاه کردم.فراموش کرده بودم چی تنم کرده بودم :"اوه ببخشید."."لازم نیست معذرت خواهی کنی"پوزخندزد.
دستمو بردم سمت لباس تا درش بیارمولی قبلش به هری نگاه کردم ."بچرخم؟"هری پرسید در حالی که یکی از ابروهاشو بالا برده بود.سرمو تکون دادم و لبخند زدم.
اعتراض کرد و دوباره روشوکرد سمت دیوار .لباسو از تنم دراوردم و سریع لباس زیرم ولباس سفیدی که شبیه لباس هریه ولی برای منه رو تنم کردم.دور برمو نگاه کردمو خوشبختانه یه شلوارجین که به من میخورد رو پیدا کردم."این ور داره سرد میشه"هری به شوخی غر زد.وقتی لباسامو پوشیدم یواشکی رفتم پیشش و بازوهامو دور کمرش پیچیدم.پشت شونه هاشو بوسیدم و سرمو همون جا گذاشتم.این منو یاد قد خیلی بلندش انداخت.چشام روبه روی شونه هاش بود همون طور کهتی شرت رو جلوش گرفته بودم."مرسی عزیزم"هری با صدای اروم گفت.هری تو دستای من چرخید.به زمرد سبز چشماش خیره شدم .رنگی که جایی عمیق تر از عنبیه اش می رفت.من صدها بار به اونا نگاه کردم اما هنوزم نفسم بند میاد.با اینکه بارها چال های گونش رو دیدم ولی لبخندش باعث میشه قلبم تند تند تو سینه ام بزنه.من زیادی تو جزئیات صورتش محو شدم.بوسه ای اروم و بازیگوش طوری بود همان طور که لب هامون لبخند میزدن چیزی که از وقتی فرار کردیم رو لبامون داریمش.اما صحبت از فرار شد؛یاد پلیس هایی افتادم که احتمالا دنبال ما میگردن!دیگه باید زود اینجارو ترک کنیم.انگار هری ذهنمن رو خوند.عقب رفت و گفت :
"احتمالا باید بریم"اروم گفت و پوزخندش هنوز رو لباش بود."اگر میخوایم گیر نیفتیم ".
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
Advertisement
- In Serial16 Chapters
Black White Academy
In a place where an academy was divided into two, two factions were made, consisting of competitive students. Separated by colors, Black and White, students thus began discriminating against and fighting each other. An academy as big as a country, and a new world to all students, Black White Academy was the most prestigious world that can be found in the whole world. Position in the academy such as Student Council President, and so on, can equal the power of a senator in a country. The principal was the president while the teachers can act as vice presidents, secretaries, and treasurers. Between two factions, can love between two boys sprout despite the differences? "Well, I just want to be friends with you." "President Ren, let me be frank with you, did you like me?" Wen didn't like to take this thing further and just asked. Ren looked at Wen and felt somewhat hopeful. "Well, will President Wen will get mad at me if I indeed like you?" "Well, please stop that! I don't like men! And I feel disgusted with boy to boy, so it may be hurtful, but I'll never like you." "Well, so, that's why President Wen tried to avoid me? Did you feel uncomfortable?". "Well, yeah, because who wouldn't be like me?" "But I didn't do anything wrong or did I cross over the line, right?" "I guess so." "Since that's the case, we can still be friends, right?" "But... won't you get hurt?" "Well, that's should be my problem, right? And besides, I'm also happy when I'm together with you." Is it possible for those two to end up together? Or just be friends as Wen said?
8 152 - In Serial137 Chapters
Sunflower Book Club
In the Sunflower Book Club, members and their books are randomly assigned weekly pairings to read two chapters a week. New assignments are posted Sundays EST. All books and people are welcome, apply inside!
8 169 - In Serial41 Chapters
Song For Two (Athanasia × Lucas)
Pure Fiction - Fanfiction for the characters of WMMAP - Lucas × AthanasiaA lot of people believe in legends, but one of the most known is a song between two lovers. Just like the red string that many believed. A simple song or melody that only the two of lovers/soulmates only knew. A song for two.Highest Rank: #2 in Humming
8 158 - In Serial46 Chapters
Crazed Minds | ✔️
Switch your normal high school with a boarding school for troubled youths and the 'it' boys with two unnervingly gorgeous mental cases. Don't forget the students are crazy and half the staff have secrets darker than anyone would expect. Then you get Redwood Academy.They say insanity is doing the same thing over and over again while expecting a different result. But whoever is murdering the students one by one only expects one thing. That the new girl, Olivia Mitchell, will get the blame.At a school full of psychopaths, everyone is a suspect.
8 107 - In Serial40 Chapters
C - Suite
An ambitious Indian-American CEO mixes business with pleasure when she finds a hot-headed investor for a new venture. However, when forces threaten their fragile partnership, she must find the culprit before her bank account and bed are emptied. *****Nyla Malhotra was just promoted to CEO of one of the fastest growing companies in America. Now, it's do or die as she navigates the ruthless business world where she not only faces a contentious Board of Directors but also plenty of backstabbing along the way.To prove herself, she is bound to launch a new product line but it get's shelved indefinitely. Needing an investor, she turns to fellow CEO Darius Giordano, a rather brooding and hot-headed businessman with an agenda of his own. Sparks fly, inside and outside the bedroom, as Nyla faces budding feelings and an enemy who is set to destroy everything she has ever worked for. It might be more difficult holding onto her crown than she thought before. Cover credit: @blackroguex© 2018 Moonlighthunter3 All Rights Reserved.
8 102 - In Serial21 Chapters
One Bloody Waltz | Vampire!BTS x Reader
❝Every part of you belongs to us now, your blood, your beating heart, your body, and soul, say that you're ours completely.❞They are vampires, hungry for blood and desire. Dangerous. Sinful. Different. But amongst the perfume of beautiful roses, blooming in wild abandon, my eyes found theirs and I learned of my own fate. I met them as though drawn to them. I took a step forward and was immersed into an endless waltz. A waltz that had lead me into their lives, bathing me in blood, sweat, and tears.I learned of their stories with every step I took and everything I've ever believed in, changed. It took one, bloody waltz to change my mind, my soul and heart about everything. Just one bloody waltz.Inspired by Diabolik LoversSpecial thanks to CALI for the amazing cover!Status: Ongoing
8 305

