《فرشته گیر افتاده ✨》First meet
Advertisement
قبل از اینکه داستان رو شروع کنم متاسفم ولی ژانر ریل لایف فعلا تا
پایان فیک تلگرام اپ نمیشه برای همین تا اون موقع براتون فیک
با ژانر جذاب مینویسم امیدوارم حمایت کنید و لذت ببرید 💜😊
_____________________________________________
خانواده معروف و جن گیر جعون در ۲۱ ژانویه سال ۱۹۸۰ جان باختند
دلیل مرگ نا معلوم ....
به همین راحتی جانگ کوک از ۵ سالگی هرچیزی که داشت رو از دست
داد بخاطر اجنه و کار های اون ها پسر ۵ ساله در همون سن کم تمام
احساساتش رو از دست داد همونجا اون پسر بچه شاد و خندون کنار
مادر و پدر و خواهر بی جانش به خاک سپرده شد فقط ازش یک جسم
موند جسمی که به جز خشم و علاقه به انتقام چیزی درونش نموند
جانگ کوک ۵ ساله پیش خودش قسم خورد انتقام میگیره قسم خورد
اون جن خبیث رو پیدا میکنه و گیرش میندازه و چنان دماری از
روزگارش در میاره که اون جن برای بخشیده شدن التماس کنه ولی جانگ
کوک اهمیت نده
سال ها و روز ها گذشت جانگ کوک به خانواده جن گیر کیم پیوست
اونها با مادر و پدرش دوست بودن پس به اون قول دادن تا اون رو در راه
رسیدن به هدفش همراهی کنند
سال ها جانگ کوک تلاش میکرد موکل های زیادی میگرفت از تک تک
اونها در مورد جنی که اینکار رو با مادر پدرش کرده بود میپرسید
تماما هیچکدام چیزی نمیدونستند اما جانگ کوک باور نمیکرد تنها ۱۰
سال داشت ولی تقریبا هزاران جن رو با کمک تلسم و قدرت های قویش
عذاب داده و در نهایت کشته بود اون بچه ۱۰ ساله نباید اونطور میبود
اون هیچ گناهی نداشت ....
__________________________________________
۲۳ سالگی جانگ کوک :
آقای کیم پدر خانواده کیم کسی بود که به جانگ کوک قول پیروزی داده
بود و جانگ کوک قبول کرده بود البته اون با پسر خانواده نامجون رابطه
Advertisement
دوستانه و خوبی داشت اگر دست و پا چلفتی بودن نامجون رو فاکتور
میگرفت اون پسر خوب و جالبی بود
: جانگ کوک بیا اینجا پسرم
: بله پدر کیم
: امروز یک احظار داریم قراره به هدفت احتمالا برسی ولی خودت تنها
انجامش میدی
: جانگ کوک سری تکون داد امیدوار بود موفق شه
_________________________________
جانگ کوک وسط دایره احظار نشسته بود
تمرکز و خلصه تمام وجودش رو فرا گرفته بود
به دنیای جن ها رفت اما یک چیز اشتباه بود اون به دنیا جن ها نرفته بود
دنیای جن ها تماما سفید نبود و جن ها سفید پوش نبودند و بال های سفید
نداشتند
برای لحظه ای جانگ کوک کنترلش رو از دست داد
طناب ذهنی که برای گیر انداختن جن ها بود رو بی اختیار پرت کرد
سپس از خلصه خارج شد
چشماش رو باز کرد سردرد داشت سرش رو میشکافت
زمانی که دور و برش رو نگاه کرد باورش نمیشد
اون یک جن نبود جلوی اون پسری روی زمین افتاده بود بال های
سفیدش در هوا معلق بودند موهای زیبا و نرمش خیس از عرق بودند
بدنش با دم و باز دم محکم میلرزید
جانگ کوک اشتباه کرده بود
بدجور هم اشتباه کرده بود
اون یک فرشته رو به این دنیا آورده بود اگر پدر کیم میفهمید اون فرشته
صد درصد میمیرد
جانگ کوک اهمیتی نمیداد به اون ربطی نداشت
به سمت فرشته رفت و صورتش رو نگاه کرد
پسری که چشمانی زیبا داشت و لب هاش هر قلبی رو به تپش مینداخت
جانگ کوک بی حس به پسر زل زد و چونه اون رو بالا آورد
اون هم بی گناه بود مثل خودش
نمیخواست کسی دیگ مثل خودش بخاطر اشتباه دیگران قربانی شه و تا
ابد رنج بکشه
فرشته رو براید استایل بغل کرد سریع از ساختمان کیم خارج کردش
به سمت خانه خودش رفت و اون رو روی تخت خوابوند سریع
Advertisement
لباس هاش رو عوض کرد و برای فرشته سوپ آماده کرد
فرشته تب داشت ولی سریع با برخورد قاشق به لب هاش چشماش رو
باز کرد
: لعنت بهت اینجا کجاس
: تو توی خونه جعون جانگ کوکی ۲۱ ساله و جن گیر
: اووو سلام جانگ کوکی. منم جیمینم من یه فرشتم و۱۹ سالمع
جانگ کوک لبخند گرمی زد چه فرشته ساده و یک رویی بود هیچ ریا
بدی در دلش نبود مثل جانگ کوک نبود
: ولی من که اینجا زندگی نمیکنم اینجا کجاس ؟
: متاسفم ولی من اشتباهی تورو به این دنیا کشیدم قصدم چیزدیگع ای بود
: او اشکال نداره از یکی از جن ها کمک میگیرم و برمیگردم همه رو
میشناسم نا سلامتی
تیر اول به قلب جانگ کوک خورد
اون همه رو میشناخت
پس باید به جانگ کوک کمک میکرد حتی اگ خودش نمیخواست
با یک اشاره ذهنش فرشته روی تخت خوابونده شد و بال ها و دست ها و
پاهاش به تخت بسته بود فرشته بی حال بود وگرنه به راحتی توانایی کشتن
جانگ کوک رو داشت
: یاااا چیکار میکنی بال هام رو باز کن این چه کاریه
: باید بهم کمک کنی
: خب اگ کمک میخوای کمکت میکنم چرا اینطوری میکنی
فرشته زیر لب با لحن کیوتی گفت و لبخند شیرینی زد
موقعی که میخندید چشماش محو میشد
پوم پوم پوم پوم
قلبمرده جانگ کوک شروع به تپیدن در سینش کرد
چی توی اون فرشته اون رو خاص کرده بود ؟
هدف اصلی جیمین چی بود ؟؟؟
_____________________________________________
سلام گایز بلاخره من برگشتم با یه فیک
امیدوارم خوشتون بیاد
شرط اپ پارت بعد ۷ ووت
Advertisement
Powerless
Eighteen-year-old Carson Adachi has lived his entire life believing he was the only powerless person in a world of superhumans. However, when an unfamiliar power begins to manifest, he quickly learns there are worse things than being powerless. The leaders of the known world – the Council – take an interest in Carson and his unique power. As his strength continues to grow, the Council’s stance on his usage of it shifts, and Carson finds himself fighting to keep his right to keep his power. Questioning his leaders, Carson finds his finds himself not only battling for not only his rights – but for his very life itself.
8 88Origin Manifest
As Ken Floyd lay on the ground with the sirens of the ambulence getting closer bringing in a reminder of his mortal life, he lay on the ground with his body going numb ,as all his hopes fade away while a mesterious light emerges from the sky so bright it ,scorches away everything to a point where his body wasnt visible to the surprised medic in the ambulence. He reaches a destination either real or imaginary. Follow ken through his journey as he discoveres and conqueres new lands and powers and becomes an entity feared by all.
8 57My Superhero Fantasy
A superhero story collection with innovated stories
8 182The Misadventures of Ray in an Alternate Universe
Ray, a strategy game nut, self-proclaimed master of the genre was offered a chance to play in a new VRMMO game known as War of Aetheria. A game based around grand war in an RPG setting, with the laws of war being changed through magic and different races. Along the way Ray will gather companions, get hurt, abused and get cursed by gods. Why does he suffer so much? The author likes it, don't ask me. Authors Note: I like it. Will Ray be able to survive? Maybe. Enjoy your read. (Discontinued until whenever I wanna torture this version of Ray. Currently torturing second Ray in my other weird story.)
8 150skz smut and reactions
just some smuts and reactions for you to read they arent done yet so come backkkkk
8 147Best Friend
hanggang diyan lang ba talaga? best friends lang?
8 78