《chocolate and ice》Book 2 •preface•

Advertisement

قدم های محکم روی خون های پاشیده شده روی زمین

صدای ترسناک سکوت بین حجوم دردناک مرگ

مرد دستکش پوشی که فندک نقره ای رنگی بین انگشت هاش تاب میخوره

می ایسته و سکوت، کرکننده میشه

-: ساختمون رو منفجر کنین

محکم میگه و میچرخه

حواسش هست که کفش های دوهزار دلاریش داخل گودالچه ی خون روی زمین نره

صدای ضعیفی سعی توی مخالفت داره

+: ولی قربان.. هنوز توی ساختمون افراد دیگه..

-: برام مهم نیست.. هرکی مشکل داره هم اول بندازین داخل ساختمون بعد منفجرش کنین

بوی ترس و حس سرخوشیِ دیوانگی

بعد از اون..

سرنوشت خیلی هارو باید همین شکلی رقم میزد، مگه اهمیتی داشت؟

معلومه که نه..

......................................

............................

............

بارونی که هوای سرد پاییزی رو به رخ میکشه

سکوت پر از خالیِ قبرستان مسیحی ها

ویلچری که به سختی از بین گل و لای راهش به سمت جلو باز میکنه و نزدیکی مرد زانو زده روی زمین، از حرکت می ایسته

دقایقِ بی حرفی که باران خدشه دارش میکنه

-: میدونی که نمیخواستمش؟ باید فقط میذاشتی برم..

+:که توهم بری و من بمونم و این باری که باید تنهایی به دوش بکشم؟

چشم های سرخی که سمتش می چرخه و لرزش مردمک هردو

اشک هایی که توی بارون شدید گم میشن

+: کم اوردم! میفهمی؟ منم مثل تو خیلی وقته که کم اوردم..

صورتی که رو به آسمان گرفته ی پاییزی میشه

+: خدا وجود داره؟ چرا نمیبینه شکستنمون رو؟

صداش گرفته اس، نشون واضحی از ساعت ها فریاد کشیدن یا روزها روزه ی سکوت گرفتن

دست هایی ضعیفی که توی موهاش فرو میره و سری که روی پای مرد روی ویلچر میوفته

صدای بارون و هق هق های همزمان دو مرد توی سکوت مرگبار قبرستان یخ زده

.....................................

Coming Soon!

    people are reading<chocolate and ice>
      Close message
      Advertisement
      You may like
      You can access <East Tale> through any of the following apps you have installed
      5800Coins for Signup,580 Coins daily.
      Update the hottest novels in time! Subscribe to push to read! Accurate recommendation from massive library!
      2 Then Click【Add To Home Screen】
      1Click