《sinner angel [KOOKV]》part 24
Advertisement
>
اینجوری که داره پیش میبره من باید خیلی زودتر از اینا بهش بگم
بگم که دوسش دارم چون اینجوری که دارم پیش میبرم فقط خودم اذیت میشم
اره کیم سوکجین تو امروز بهش میگی
...
همینطور که داشت به سمت ازمایشگاهش میرفت به خودش میگفت که باید بگه
طولی نکشید که به ازمایشگاه رسید و حالا برای اولین بار واسه وارد شدن به ازمایشگاه خودش دو دل بود ولی اخر درو باز کرد و وارد ازماشگاه شد
ولی ای کاش نمیشد
وقتی وارد شد منشیش رو دید که با هرزگی تمام میخواد نامجونو به تخت بکشونه و این موضوع از نشستنش روی پای نامجون مخشخص بود
بدون اینکه کنترلی روی خودش داشته باشه با لحن خشک و سردی رو به جفتشون گفت
_اخراجین
یکم مکث کرد
_جفتتون
و بعد دره ازماشگاهشو باز کرد و رفت و یادش نرفت درو ببنده
نامجون خیلی شوکه شده بود حتی فکرش رو هم نمیکرد که موقع هرزه بازی این زنیکه جین بیاد اون همیشه دیر تر میومد اما الان مسئله این نیست که زود اومده یا حتی دیدتش موقع هرز پریدن مسئله اینه که چرا ناراحت شد؟
نامجون زن رو از روی خودش کنار زد و با لحن جدی و ترسناکی رو بهش گفت
+دفعات قبلی که مثل هرزه ها روی پام میشستی بهت گفتم علاقه ای به تو ندارم شاید منظورمو بد رسوندم پس دوباره واست تکرارش میکنم من علاقه ای به زن ها ندارم من مرد هایی مثل دکتر کیم رو دوست دارم پس دفعه اخرت باشه عین یک هرزه به من میچسبی و اگر به چیزی که گفتم عمل نکنی صبح فردا رو نخواهی دید
بعد از اینکه انگشت اشاره و وسطش رو به سرش نزدیک کرد و بعد دور گفت
+به سلامت
بعد از اینکه از رفتن اون هرزه مطمعن شد در ازماشگاه رو اروم باز کرد و وارد شد
+جین شی میتونم باهات صحبت کنم؟
Advertisement
جین بدون توجه به شخصی که حرف میزد به کارش ادامه داد
+جین هیونگ
و باز هم تنها چیزی که از سمت جین نسیب نامجون شد بی توجهیش بود
+مهم نیست بهم توجه نمیکنی اما من حرفم رو میزنم و بعد میرم...من هیچ علاقه ای به اون زن ندارم یا حتی دلم نمیخواد پوستش با پوستم برخورد داشته باشه و اون خودش بدون اجازه یا رضایت اومد و روی پای من نشست
راستش رو بخوام بگم
نامجون بین صحبتش مکثی کرد و توی همین مدت اروم اروم به جین نزدیک شد و پشتش قرار گرفت
+من گرایشم به کیم سوکجیناس
جین با شوک برگشت و همین باعث شد نامجون توی ۵ سانتی صورتش قرار بگیره
جین حیرت زده از موقعیت به وجود اومده با دوتا انگشت نامجون رو به عقب هول داد
_سکتم دادی که گرایشت به کیم سوکجیناست نه؟
نامجون نیشخندی زد و روی کاناپه ای که توی اتاق بود نشست
+درسته فقط کیم سوکجینا
جین سرش رو به معنی فهمیدم تکون داد
_آهاااا و این یعنی اگر یک کیم سوکجین دیگه به غیر من بیاد میری با اون هرز میپری؟
نامجون که از لحن جین عصبی شده بود یک ضرب از روی جایی که نشسته بود بلند شد و انگشت اشاره اش رو به سمت جین گرفت
+قرار نیست چون دوست دارم از دوست داشتنم سو استفاده کنی و هر لقب چرتو پرتیو به من نسبت بدی فهمیدی کیم،سوک،جین؟
کیم سوکجبن رو تیکه تیکه گفت تا تاثیر بیشتر توی جمله داشته باشه و البته جین بفهمه خیلی جدی صحبت کرده
جین با قیافه خیلی خنثی ای دوباره شروع به حرف زدن کرد
_اره خب حقم داری اقای گنگستر تورو چه به هرز پریدن تو فقط ادم میکشی
نامجون شوکه پلکی زد
+چرا چرتو پرت میگی کیم؟
جین ابروهاش رو بالا انداخت
_من چرتو پرت میگم؟ یعنی حتی اینکه تو توی یک باند گنگستری رو هم تکذیب میکنی تو فکر میکنی من بدون اینکه در باره تو تحقیق کنم یا به اسناد مدارک تقلبی و کوفتیت رو باور کنم میزارم بیای اینجا؟ نخیر جناب آرام اینطوریام نیست منم کسایی رو دارم که از زیر بم اینکه کی این تقلبی هارو درست کرده خبر دارم کنه و یا حتی از زیر و بم تو
Advertisement
بعد از اینکه صحبتش تموم شد نفس عمیقی کشید و پشتش رو به نامجون کرد
و حالا نامجون با لحنی که خودش داشت شروع به صحبت
کرد
+واسم مهم نیست که منو به چشم قاتل یا هر کوفت دیگه ای میبینی مهم اینه من برای تو قرار نیست اون قاتل باشم اون کسی باشم که توی باند مافیایی عه و این موضوع هیچ ربطی به زندگی عتطفی من نداره جون اون شغلمه مثل شغلی که تو داری
جین با بهت خندید
_اهاا یعنی کشتن ادما شده کارت؟ببین میخواستم امروز بدون توجه به پیش زمینه خرابت بهت اعتراف کنم اما با چیزی که امروز صبح دیدم چه اتفاقی چه از قصد از چشمم افتادی حالا از ازماشگاه من برو بیرون کارای زیادی دارم
نامجون دید صحبت کردن الان با جین مثل اب در هاون کوبیدنه بدون هیچ حرف اضافه دیگه ای رفت بیرون و صحبتاش رو به روز دیگه ای موکول کرد
>
بعد از اینکه از ازماشگاه خارج شد سوار ماشینش شد و به سمت خونه جانگکوک روند
بعد از رسیدن شروع کرد به در زدن
+باز کن لعنتی
اروم زمزمه کرد
...
بعد از اینکه در باز شد تهیونگ و جلوی در دید که دستش روی شکمشه و داره ماساژش میده؟
تهبونگ که دید نامجون تو نمیاد گفت
_سلام هیونگ تو نمیای؟
نامجون که تازه متوجه شد موضوع شد سرش رو به معنی اینکه میاد تکون داد و وارد خونه شد
+جانگکوک کجاعه تهیونگ؟
_عامم خب توی اتاق کارشه ولی گفت کسی مزاحمش نشه یعنی نره اونجا
نامجون بدون توجه به چیزی که تهیونگ میگفت به سمت دفتر کار جانگکوک رفت و بدون در زدن هم درو باز کرد
و جانگکوک بدون اینکه سرش رو بلند کنه گفت
+مگه نگفتم کسی نیاد؟
نامجون که از قبل کفری بود با صدای بلندی شروع به حرف زدن کرد
+توعه فاکی مگه نگفتی اون مدارک و اسناد کوفتی که برای ورود من به اون ازماشگاه کوفتی ساختین قابل ردیابی کوفتی نیست؟پس چرا ردیابیش کردن و الان میدونه تو کی من کیم لعنت به جفتمون
جانگکوک که با صدای نامجون به خودش اومده بود بلند شد و جلو رفت
+یعنی چی ردیایی کرده من مطمعنم جوری درستش کردم که کسی نتونه ردیابیش کنه حتی برای مطمعن شدن به مارک گفتم ببین میتونی ردیابی کنه یا نه و نتونست
نامجون با لحن عصبی و درمونده ای گفت
+ولی کیم سوکجین الان کاملا میدونه ما قاتلیم جنایتکاریم
جانگکوک صاف وایساد و لحنش رو جدی کرد
+ما نه قاتلیم نه جنایتکار بیشتر قتل هایی که ما انجام میدیم دستور پلیس های حوالی شهره و اون نیم دیگه ای که بدون دستور و یا حتی اطلاع اونا انجام میدیم افراد بیگناه نیستن کیم نامجون شی اینهمه نگرانیت رو متوجه نمیشم به جای اینکه وایسی بیرونت کنه اینارو واسش توضیح میدادی
▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎
سلام به همگی
میدونم خیلی دیر شد🤏🏻🌹
ولی پوزش میطلبم
جایی هستم که واقعا توی یک کلمه بخوام بگم گوه همین گوه عه و نمیتونم تمرکز داشته باشم برای نوشتن این کوفتی سو تحمل داشته باشید برگردم خونه خودم
لاو یو عال💛
Advertisement
- In Serial2300 Chapters
The Legend of Randidly Ghosthound
As the system initializes, the world shifts. Geography is rearranged and mixed, and levels and stats are instituted across the globe. On that night, one young man was walking through an underground tunnel, his mind on the small problems of his easy life. Because of his location during the shift, he starts in a dungeon far above his level, with no knowledge or teacher, or Newbie Village to guide him. Without a class, he struggles simply to survive in this world changed by its new connection to the Nexus. But struggle he will, for he is Randidly Ghosthound, and this is only how his legend begins... Cover credit to cthulupillar **Author's Note** This started as a way to destress and play with overly complicated stats systems and level systems, and I just kept writing. I don't really take it very seriously, but feel free to read and enjoy.
8 3590 - In Serial13 Chapters
The Four Year Plan (Completed)
"Will you get off of me. This isn't apart of the deal Landon. You don't get to fuck me." "I know I know. But let's just imagine." I stood up with a dress in my hand trying to leave his embrace. But he kept my hips on his pelvis. "It's dark, we're on my bed. Your small frame under me-""Landon." He ignored me. "As I pound viscously into you." I couldn't help but to imagine to. A wave of heat flashed over me and he chuckled. "You're thinking of it too now, aren't you?" He asked breathing into my neck. With that I pushed myself off of him. "Asshole." I muttered slipping on the sundress.Highest rank: #9 in interracial-romance #6 in interracial
8 198 - In Serial12 Chapters
Avian | Krieg der Welten (German!!!)
Die Welt wartete voller Spannung auf den Release des ersten großen VR Games, OMEGA, so auch der MC, der jedoch zur Zeit des Release gerade an seiner Abschlussarbeit sitzt und damit den ersten Morgen in OMEGA verpasst. Am zweiten Morgen des Spiels jedoch, fliegt Mirado jedoch in den Himmel um sich den Sonnenaufgang als erstes anzusehen, als ein mächtiges Beben alle Spieler der Welt erschütterte und für ihn Spiel zur Realität wurde. Nicht mehr in der Lage die Welt zu verlassen, kämpft er von da an um seinen Platz in einer Welt aus Spielern und den natürlichen Einwohnern, sowie zahlreichen Monster und Götter. Als Auserwählter eines Gottes und Abseits aller Regeln und somitt auch abseits der Bestimmungen als auch des Schutzes den Regeln bieten, ist jeder Tag für Mirado ein Kampf ums überleben und sogleich ein Tag an dem er etwas neues über seine neue Welt lernt. Begleitet Mirado auf seiner Reise durch die Welt, wie er neue Freunde und Feinde findet, Uralte Gegner erweckt und die ältesten Götter konfrontiert um seine neue Welt zu beschützen. [hr] Ich habe bisher VIELE Storys darüber gelesen wie Chars zu Götter wurden, gegen Götter gekämpft haben und selbige am Ende (oder auch nach kurzer Zeit) zum Frühstück verspeisten. Diesmal wollte ich jedoch mal einen anderen Weg ausprobieren. Mein Weg führt nicht gegen die Götter und das Universum, sondern MIT den Göttern und der Welt. Wenn ihr also Fragen, Anmerkungen oder Kritik habt dann schreibt doch bitte einen Kommentar, eine Bewertung oder eine PM :) Ich lese sie alle!!!
8 193 - In Serial28 Chapters
The Half-Blood Games | Percabeth
Annabeth Chase had a good life in District 3.Her father died in the 52nd Hunger Games, and her mother died giving birth to her. She had to go live with her great-aunt, Hestia, who loved her unconditionally. She really didn't have any friends, but as far as Annabeth was concerned, she didn't need any. All she wanted to do was read and practice her knife-throwing.But everything changed when her name was called at the Reaping.Suddenly, Annabeth only has a few days before she's thrust into an arena, where everyone will try to kill her. To win, Annabeth will have to rely on her most dangerous weapon; her mind.But plans can get a lot more complicated when you add in an unexpected variable; a boy from District 4 who Annabeth is having conflicting feelings for.Let the 69th Hunger Games begin.
8 127 - In Serial7 Chapters
Again [vegaspete]
After Vegas dies, he wakes up, on the morning he was planning to break Porsche out of prison. But this time, Vegas has the memories of everything that happened, right up until he was shot to death by the poolside.
8 178 - In Serial92 Chapters
blocked | yoonmin
when yoongi can't help but fall for the fanboy who is constantly blocking him.
8 182