《before I die......》اسمات:)))
Advertisement
(روز ازدواج جیمین)
با لبخند به خودم توی اون کت و شلوار سفید نگاه
میکردم خیلی قشنگ شده بودم
# اههه جیمین داره ازدواج میکنههههه قرارم برهنه
مادر بگرید
_جین اون داره با کوک ازدواج میکنه
# دلیل نمیشه کوک خونه نخرههههه البته که خریده
دیگه تو خوابگاه راتون نمیدم دیگه راحت شدم دوتا
خر رفتم مونده ی سنجاب و ی کوالا و ی ببر و ی گوربه
اونا رم ی جوری تحمل میکنم
_من میرم در افق محو شم:)
با حرف های جین هیونگ پوکیده بودم بعد یونگی هیونگ
اون خودش منبع تخریب شخصیت بود ،
تو آینه به خودم نگاه میکردم و منتظر بودم کوک
بیاد با دیدن یونگی هیونگ که با لبخند میومد سمتم
متقابلاً لبخند پر رنگ تری زدم بعد هوسوک هیونگ
اون سنگ صبورم بود و همیشه درکم میکرد ، امد
سمتم با خوشحالی بغلم کرد گفت
@ ببین تو به خواستت رسیدی هر چقدر سخت هر چقدر
دشوار تو تونستی
_اره هیونگ من تونستم ( من تونستم کوک از عشقش
جدا کنم من خیلی چیزا رو تونستم :)
بعد از اینکه یونگی هیونگ رفت منتظر کوک شدم
تا بیاد با امدنش با لبخند بر گشتم سمتش اروم دستای
هم گرفتیم با هم سمت مهراب رفیتم وقتی
رسیدیم شروع به سوگند یاد کردن کردیم
✝️تکرار کنید من
+من جئون جانگ کوک سوگند یاد میکنم در غم و شادی
در سختی و آسانی در فقر و ثروت تا وقتی مرگ
ما رو از هم جدا کنه با تو باشم
_من جیمین سوگند یاد میکنم در غم شادی در سختی
و آسانی در فقر و ثروت تا وقتی مرگ ما رو از هم جدا کنه
با تو باشم
✝️با اختیاراتی که مسیح به من داده شما رو همسر هم
اعلام میکنم میتونید همو ببوسید
کوک خم شد اروم برای اولین نرم لبام بوسید
چقدر حس کمیابی بود این بهترین حس دنیا
Advertisement
بود
# من دیگه نمیدونم خداااا بچه های نداشتم چقدر
بزرگ شدن
_خوبه خودت میگی نداشته
# حیف این اتفاق میمون( مبارک) وگرنه جرت میدادم
عررررر هوسوک ای الهی به زمین گرم بخوری
_چرااااااا
# نگاه بچه هاموووووو خداااا
(کوک)
بعد از رفتن از کلیسا رفتیم جشنی که بخاطر ما
گرفته بودن از جیمین جدا شدم رفتم پیش دوستام
بعد سلام کردم کنار شون وایسادم بعد چند دقیقه خسته
شدم رفتم سمت بار و شروع به خوردن کردم
( جیمین )
# جیمین جیمین
+چیزی شده
# کوک زیاد نوشیده باید ببریمش خونه
+ ب..باشه
همراه نامجون هیونگ کوک برداشتیم و بردیم خونه
از نامجون هیونگ خداحافظی کردم آروم کوک بردم سمت
تخت که ی لحظه حس کردم بیداره تا خواستم
ریاکشنی نشون بدم روم خیمه زد زیر گوشم با شهوت
خماری زمزمه کرد
_بیبی ددی جسمت میخواد
+کوک تو
با محکم کوبیده شدن لباش رو لبام نتونستم ادامه
ی حرف بزنم کم کم بوسیه مون اوج گرفت
( راوی)
کوک اروم دست برد زیر لباس جیمین اروم شروع
به لمس کردن اون بدن شهوت انگیز کرد گاز آرومی
میون بوسه ی خیسشون از لبای گوشتی جیمین گرفت
پاداش این کار شد ناله کم جون جیمین زیادی شهوت
دستش از زیر لباس جیمین آورد بیرون جیمین بلند
کرد همین جوری که میبوسیدش لباس از تنش در آورد
از لبای شرینش دل کند به اون بدن سفید و بی نقض
خیره شد این پسر داشت دیوونه اش میکرد جیمین
رو تخت خوابوند شروع به گاز گرفتن گردنش کرد
و به ناله های دردناک جیمین گوش میداد
+اخخخ..... اههه کوک اروم باش
به کارش ادامه داد تا به نیپل های صورتیش رسیدم
شروع به کبود کردن دور نیپل هاش کرد وقتی خوب
دور اون نیپل های صورتی کبود کرد شروع مکیدن
اونا کرد
+اههه....اممم....کوککککک
اروم کنار کشید شروع در آوردن لباسای خودش کرد
Advertisement
بعد اینکه لباساش در آورد فقط بای باکسر مشکی
روی جیمین خیمه زده بود داشت رد مالیکتش
جا جای اون بدن میزاشت و سریع شلوار و باکسر
جیمین از پاش در آورد حمله کرد سمت اون رون های
های تپل و سفید با لذت گازشون میگرفت میمکیدشون از رون های دست کشید حمله کرد سمت لباش اونا
رو میون لباش زندانی کرد و زبونش وارد اوت حفره
ی داغ کرد با لذت شروع به مزه مزه کردنش کرد
و با دست هاش اون رون ها رو فشار میداد
لباسم با صدای شهوت انگیز از هم جدا کردن
کوک از روی جیمین بلند شد و از کشوی کنار تخت
لوب برداشت سه تا از انگشت هاش بهش آغشته کرد
اروم شروع به مالش سوراخ نبض دار جیمین کرد
+اهههه امممم
و اروم انگشت اولش وارد کرد
+اه..اهههه
اروم شروع به تکون دادنش تو اون سوراخ تنگ کرد
اروم اروم انگشت دومش وارد کرد
+اهههه م...میسوزه کوککککک
_ششش بیبی خوب میشه یکم تحمل کن
پیشونی جیمین اروم بوسید و انگشت
سوم وارد کرد و به ناله های از سر لذت
جیمین گوش میداد
+اهههه..... خ...خیلی خوبهههه امممم
پوزخندی از سر شهوت زد اروم هر سه
انگشتش در آورد جیمین با حس خالی شدن
سوراخ ناله ای از روی اعتراض کرد
ولی با حس چیز بزرگ تری که داشت واردش
میشد داد بلندی زد
+اههه درد داره لعنتی اروممم اهههههه
بعد یکم که جیمین بهش عادت کرد شروع به تکون دادن
خودش کرد هر لحظه به شدت ضربه هاش اضافه میشد ،
با بر خورد سر دیکش به پروستات جیمین ناله از
سر لذت جیمین بلند شد و با فهمیدن اینکه نقطه ی
احساسش پیدا کرد محکم به همونجا میکوبید ،
( جیمین )
+اههه دیگه نمیتونم خیلی درد داره بسهههه
خیلی درد داشت لعنتی الان نزدیک پنج ساعته
بدون استراحت داره تموم میکوبه اه کل بدنم
بی حس شده با حس درباره خالی شدن کام کوک
اون ناله بلندی کردم اولش خیلی خوب بود الان
دارم از شدت دردش گریه میکنم ، با حس
خارج شدن دیک کوک از نفس راحتی کشیدم
با سر گیجه کنار کوک خوابم برد.
(هفته ی بعد جیمین )
وسط تمرین حالم بد شد باز شروع به بالا آوردن
کردم تا کی ادامه داره دارم میترسم
باید انجامش بدم خیلی مزخرفه خیلییی اگه مثبت باشه
تست از کیف در آوردم تمام مراحل انجام دادم و
فاککککککککککک فاککککک مثبته نه نه
خدا مثبته چیکار کنم خدایا کمکم کن
( کوک)
سریع وارد سرویس شدم با دیدن جیمین که تست
بارداری دستشه سریع رفتم سمتش تست گرفتم
با تعجب بهش خیره شدم مثبت بود یعنی چی
به جیمین که با چشم های خیس اشک به زمین
خیره بود نگاه کردم سریع ازش پرسیدم
+مال توعه جیمیننننننننن مال توعههه
_ارهههههه ارههههه مال منهههه هق هق
فاککککککککککک فاککککک
+بچه مال منه
با بهت جواب داد
_من با کسه دیگه ای خوابیدمممممممم
انقدر من حقیر میدونیییی ارهههههه
################
بلاخره صبح شد 😂🖐️
خب اسمات این پارت خودم نوشتم اگه بد بود
ببخشید اولین باره اسمات مینویسم
خودم خیلی خوشم امد امیدوارم شما هم ازش
نهایت لذت ببرید
و بلاخره کوکمین بهم رسوندم دست بزنید 😂👏👏👏❤️❤️❤️❤️
لایو گایز ❤️😺
Advertisement
- In Serial20 Chapters
Hattie: An Old Maid's Adventures
After scrubbing the Duke of Derrington's floors for fifty odd years, old maid Hattie decides to nose her way into an adventure or two to make up for her lost youth. You're never too old to start something new! Updates Wednesdays and Sundays, chapters are a minimum of 1000 words.
8 262 - In Serial19 Chapters
The Injured
Survival ain’t easy even in the best of times. These are not the best of times. Alexander lived because he had to. He really didn’t have another choice.
8 201 - In Serial7 Chapters
Devour
Life can be boing. We often daydream ,about living different life. Adventure, romance, and glory. If only we had knewn the truth of what those dreams would cost us. Pain, suffering, and death. Dragged into another world. A world that hates our existence. We must fight, survive , and devour.
8 80 - In Serial7 Chapters
but you didn't ; l.s
based off a poem.
8 129 - In Serial122 Chapters
Essie's Critiques
Are you an undiscovered writer searching for ways to improve your work and get some recognition? Apply to have your story reviewed here and expect honest feedback, brutal critiques, and to return with a story that can't ever be forgotten. Cover by meha_k
8 173 - In Serial6 Chapters
It's Not Over
Matt and Jenna haven't been having a good relationship so far, with Matt touring so much and Jenna at home alone, she has no one since she was moved with Matt to London thinking it was going to be the best but turns out to be the worst. All matts lies start to pile onto him when he returns over the winter for three months off and she finds out his dirty little secrets.
8 153

