《You in me [Completed]》part15
Advertisement
جام شرابی که توی دستانش بود رو بین انگشتانش چرخوند و از پشت پنجره اتاقش به تاریکی شب خیره شده بود و حرف های اون شب گذشته رو با هوسوک توی ذهنش مرور میکرد...
)فلش بک یک شب قبل(
در اتاق رو بست و به سمت هوسوک چرخید اون مرد اصلا عوض نشده بود
بعد از این مدت هنوز هم اون آدم مغرور و جذاب بود که به همه از دید بالایی نگاه میکر د
لکسی: چطور پیدام کردی؟
هوسوک: پیدا کردنت کار سختی نبود
لکسی: چی میخوای؟
هوسوک: خودت میدونی دنبال چی اومدم...چیزی که مال منه
لکسی: من نمیدونم چی میگی
هوسوک: میدونی
لکسی: شاید تو هنوز اون آدم سابق باشی اما من نیستم...من اون آدم عاشقی که چند سال منتظر اشاره تو بود نیستم
هوسوک: اوه واقعا؟ جالبه
لکسی: اگه دنبال جیمین میگردی نمیتونی بهش برسی...چون اونم مثل من خیلی تغییر کرده
هوسوک: خیلی مشتاقم بدونم دلیل این همه تغییر چیه؟
لکسی: جئون جونگ کوک!
)پایان فلش بک(
به حرف هاش با هوسوک فکر میکر د
واقعا نمیخواست اون پسر رو از دست بده...شاید قصه عشقش به هوسوک کم کم داشت به سر میرسید گزینه مناسبی رو انتخاب کرده بود
تا قبل از این اتفاقات فکر میکرد که فقط به خاطر انتقام گرفتن از انتخاب همیشگی جیمین توسط بقیه به سمتش جذبش شده بود
اما الان میفهمید که شاید واقعا بهش جذب شده...
بین افکارش به یاد خاطرات گذشتش میفتاد دورانی که عاشق اون مرد بود
حتی با تمام بی توجهی هاش...با تمام غرورش...از ته قلب عاشقش بود
از روز اولی که اون رو دیده بود...
)فلش بک چند سال قبل(
لباس توری سفید رو روی بدن برهنش انداخت و بعد از شنیدن موزیک به سمت میله رفت
با اوج گرفتن آهنگ تنها تکه پارچه ای که روی تنش بود رو پایین انداخت و مقابل چشمان پر نفوذ مرد شروع به تابیدن روی میله نقره ای رنگ کرد...
وقتی که آهنگ تموم شد مرد به طرفش اومد و لباسش رو که روی زمین افتاده بود رو برداشت و به طرفش گرفت
نگاهش مجددا به اون دو مردمک مشکی افتاد...
هوسوک: حیف دختر زیبایی مثل تو نیست که استریپر کلاب باشه؟
Advertisement
با سکوت دختر ادامه داد...
هوسوک: باهام تماس بگیر
و بیزینس کارتش رو مقابل دستان دختر گرفت...
مقابل آیینه به خودش نگاه میکرد تا از استایلش مطمن بشه
لباس زرشکی نسبتا براقی رو به همراه شلوار جذب مشکی چرم پوشیده بود
با دیدن جونگ کوک توی آیینه به سمتش برگشت و مجددا نگاهی به سر و وضعش انداخت
جیمین: چطوره؟
جونگ کوک: واو...جایی میخوای بری؟
جیمین: توی این مدت زیاد برات دردسر درست کردم...برای همین میخوام امشب چند ساعتی رو مثل آدم های عادی زندگی کنم...البته امیدوارم بتونم
جونگ کوک: خب؟!
جیمین: لباس هاتو عوض کن من منتظر میمونم
چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که جونگ کوک بین چارچوب در دیده شد
نگاهی به سر تا پاش انداخت و لبخند محوی زد تمام لباس هاش مشکی بود و موهاش رو بالا داده بود
کمی فکر کرد و به سمت اتاق رفت و چند لحظه بعد با اسپری داخل دستش به طرف جونگ کوک اومد جیمین: میشه لطفا؟!
سرش رو کمی پایین گرفت و جیمین اسپری رنگ رو روی ریشه موهاش اسپری کرد
چند دقیقه بیشتر طول نکشیده بود که جونگ کوک داخل آیینه به تصویر خودش خیره شد
ظاهرش تغییر کرده و ریشه موهاش به رنگ قرمز در اومده بودن
اون واقعا جذاب شده بود...
جیمین: الان بهتر شد
و با هم از خونه خارج شدن...
هردو در کنار هم وارد کلاب شدن...صدای موزیک با شدت به گوش میرسید و هرکس مشغول کار خودش بود
عده ای میرقصیدن و عده ای مینوشیدن
به طرف بار رفت و اشاره ای به پسر کرد و چند لحظه بعد با شاتی توی دستانش به طرف جونگ کوک برگشت
جیمین: من نمیتونم مست کنم اینو برای تو گرفتم
جونگ کوک: بهت نمیاد همچین جایی بیای
جیمین: تازه اولشه...همینجا منتظر بمون
جونگ کوک سر تکون داد و کمی از نوشیدنیش رو نوشید و منتظر به اطراف نگاه میکر د
چند لحظه بعد جیمین رو روی استیج دید که پودرهای شب رنگی روی لباسش ریخته بود و نزدیک میله استریپر بار ایستاده بود
فضای کلاب از قبل تاریک تر شد و نورهای شب رنگی روی پوست سفید پسر میتابید
با شروع شدن موزیک خودش رو روی میله ها چرخوند
Advertisement
هرچقدر بیشتر بدنش رو حرکت میداد خیره کننده تر به چشم میرسید
دونه های عرق از روی پوست سفیدش که حالا با نورهای صورتی و زرد ترکیب شده بود به پایین سر میخورد
چشمان جونگ کوک روی منظره مقابلش ثابت مونده بود و چیزی از دنیای اطرافش نمیفهمید
بدن پسر مثل مار دور میله پیچ و تاب میخورد و سرش رو به عقب هدایت میکرد
موهاش رو از کنار صورتش کنار زد و به چشمان جونگ کوک زل زد و زبونش رو روی لب هاش کشید و حرکتش رو مجددا تکرار کرد. ..
میله رو بین پاهاش گرفته بود و اون رو داخل رون های پرش میفشرد
چند بار از بالا تا پایین میله چرخید و با تموم شدن آهنگ روی هوا به طوری که با یک دستش میله رو نگه داشته بود معلق موند...
جونگ کوک: اون نمیتونه انسان باشه!
و این تنها چیزی بود که از زیبایی نفس گیر پسر میتونست به زبون بیاره...
تمام مسیر رو در سکوت گذرونده بودن و
خوشبختانه انقدر نوشیدنی نخورده بود که مست بشه امشب باید جلسه بعدی سکس تراپی رو انجام میدادن...
وقتی که به خونه رسیدن بدون هیچ حرفی به طرف اتاق جونگ کوک رفتن و لباس هاشون رو عوض کردن...
جیمین با بدن برهنه مقابل جونگ کوک ایستاده بود و منتظر بود تا کاری انجام بد ه
با استفاده از دستبند های نرمی دستانش رو به زنجیری متصل کرد و زنجیر رو از سقف اتاق آویزون کرد و جیمین در هوا معلق موند حتی انگتان پاهاش به زمین نمیرسید...
چشم بند رو روی چشمانش قرار داد و بعد از اطمینان از وضعیت جیمین به سمت وسایلش رفت... جونگ کوک: این بار هیچ لمسی درکار نیست جیمین...فقط باید به سوالاتی که ازت میپرسم جواب بدی
پسر سر تکون داد و جونگ کوک به همراه ویبراتور و حلقه ای رو به طرفش رفت
با استفاده از ویبراتور عضو پسر رو تحریک کرد و بعد حلقه رو دور عضوش محکم بست
ویبراتور رو کنار گذاشت و با ظرف درون دستش پشت سرش ایستاد...
اینکه نمیتونست جونگ کوک رو ببینه باعث هیجانش شده بود
چند لحظه بعد دست جونگ کوک رو نزدیک ورودیش احساس کرد که جسم نسبتا تیزی رو مقابلش حرکت میداد
جونگ کوک: اون شب چه اتفاقی برات افتاد؟
جیمین نمیتونست روی حرف هاش تمرکز کنه و فقط کمی تکون میخورد
جونگ کوک زنجیرها رو ثابت نگه داشت و کارش رو مجددا انجام داد
جونگ کوک: ثابت بمون
صداش انقدر محکم و جدی بود که جیمین رو مجبور به اطاعت کردن ازش بکنه
وقتی جسم تیز به ورودیش نزدیک تر شد آب دهنش رو توی گلوش پایین فرستاد و سعی کرد به یاد بیاره اتفاقات مبهمی از ذهنش رد میشدن...
جیمین: منو بردن یه جایی...من..من نمیخواستم برم ولی..به زور این کار رو کردن
با کنار رفتن جسم تیز نفسشو بیرون داد
اما چند ثانیه بیشتر نگذشته بود که چیز سردی رو نزدیک ورودیش احساس کرد لعنتی اون یه تیکه یخ بود!
جونگ کوک: اون کسی که تو رو با خودش برد کی بود؟
جیمین سعی میکرد به یاد بیاره اما سرمای اون یخ نزدیک پوست حساس ترین نقطه بدنش اجازه تمرکز بهش نمیداد
جیمین: لکسی
جونگ کوک کمی دستش رو کمی فشار داد و تیکه یخ رو داخل ورودی پسر فرو کرد
جیمین از سرمای یخ روی دیواره ها ی داخلی ورودیش لرزید اما دست جونگ کوک پشت ورودیش قرار گرفت و مانع از خروج یخ به بیرون شد...
جونگ کوک: چه کسی رو اونجا دیدی؟
جیمین به شدت میلرزید و انقدر از همین چند حرکت حساس و تحریک شده بود که پریکامش رو روی عضوش بیرون میداد
جیمین: کای
وقتی که لرزش بدنش شدت گرفت فهمید که نمیتونه بیشتر از این بهش فشار بیاره پس حلقه رو باز کرد و پسر روی رون های خودش به کام رسید...
دستان و چشم هاش رو باز کرد و قبل از اینکه بدن بی حالش روی زمین بیفته اون رو در آغوش گرفت
جیمین: متاسفم..ددی
خودش هم نفهمید چرا اون کلمه رو به زبون آورده بود
و جونگ کوک با شنیدن اون کلمه از زبون جیمین در سکوت فقط به چشمانش خیره شده بود
تنها چیزی که به ذهنش رسید این بود که لب های پسر رو ببوسه
و در نهایت لب های جیمین رو بین لب های خودش گرفت...
Advertisement
When Goblins Attack
The first sequel to The Art of Being Entreri When goblins are found in the nearby mountains, Entreri is hesitant to offer aid, but when a group of soldiers is captured and the town's security is threatened, he is forced into action. Complicating his efforts is the presence of Elliorn, the ranger who swore to hunt the assassin down and kill him. Entreri must find a way to rescue the men and kill the goblins and the frost giant in charge while avoiding capture from the ranger.
8 195The Hero's Prophecy
In a town in a world called the Imaginarium, a man appears to their aid. With his flaming courage and gleaming shall he face the evil of Prometheus' machinations. The people believe him to be the end to ultimate menace. For that is the Hero's Prophecy. Also on Wattpad. Updates Tue/Fri.
8 161The Rise of a Necromancer
Explore the world of Aeris through the eyes of mercenaries, smugglers, wizards and more. Two factions vie for power in the Aglarian Coast, the bloated and inefficient Northern Imperial Alliance and the remnants that the Imperials could not finish of the Elantran T'Shari Empire and their many holdings on the frontier. Can the Alliance's divided interests with the aid of a scrappy few able to hold off the Elantran Elves or will the continent once again fall into darkness?
8 205An Apprentice's Adventure
Marvin was destined to be a farmer like his entire family before him, but the sparks of dreams flicker within his eyes. Jumping at the chance to leave his house he journeys towards the Elasarin Magic Academy the best place to train young magic users. Unfortunately for him the academy only takes the noble or best and to add to his problems it is on the other side of the Empire. Join him on his journey to the city of Elasarin and to his journey to be such a promising apprentice that they will have no choice but to accept him.
8 123tmnt 2014 wolfwalkers
takes place in the tmnt 2014 movie)Robyn goodfellowe and her wolfwalker family moves to new York for a new home to live in with her pack of wolves when she and her family meets April and Vern they go on an epic adventure helping our 4 turtle bros to save the city from a deadly toxin, sacks,the foot and the most feared man ever....the shredder!
8 115In your hands (vkook)
داستان ما دربارهی جئون جانگکوک پسری پاک و مظلوم و کیم تهیونگ رییس بزرگترین باند مافیای سئول که از قضا عاشق و دلباخته ی جئون جانگکوک داستان ماست. تهیونگ بعد از اعتراف به جانگکوک به عنوان دوست پسر رسمیش شناخته میشه ولی.........چی میشه اگه جانگکوک شغل واقعیه تهیونگ رو بفهمه و همه چی از هم بپاشه و جانگکوک دیگه تهیونگ رو نخواد؟؟؟؟؟؟؟ به نظرتون تهیونگ دست برمیداره؟؟؟معلومه که نه......کیم تهیونگ هیچوقت چیزی که ماله خودشه رو از دست نمیده.جانگکوک سعی میکنه خودش رو نجات بده ولی اگه فقط خودش بود این قضیه امکان داشت.ولی الان که پای یه بچه وسطه چی؟؟؟؟؟؟درسته ....... بچه ی تهیونگ و جانگکوک • نام فیک : in your hands • ژانر : امپرگ ، مافیایی ، انگست ، اسمات • نویسنده : melina• روز های اپ : یکشنبه ها / چهارشنبه ها•کاپل : دوورژن kookv و vkook
8 91